
پارت اول داستانم راستی خانم ألن یک گرگینه است
سلام من هیانم تو یه کلبه کوچولو زندگی میکنم خیلی طرفدار ابر قهرمان ها هستم دوست دارم مثل اونا باشم. خانم الن با اینکه گرگینه هست ولی خیلی مهربونه همیشه برای من کلوچه میاره 🍪کلوچه کشمشی من خیلی دختر شاد و تنها هستم فقط خانم الن به من محبت کرده تق تق تق!! هیان: فکر کنم باید خانم الن باشه.
اومدم! خانم الن؟!! الن: باید با هم حرف بزنیم. هیان: بفرمایید تو الن: نه همینجا بهت میگم هیان: گوش میکنم الن: امروز رفتم شهر برای خرید هیان: خب الن: که یک نفر رو دیدم که فکر کنم از دیدنش خوش حال بشی هیان: کی؟!!! الن: من لیدی باگ رو دیدم اون میخواد تو رو ببینه از زبون هیان: وقتی خانم الن اینو گفت از خوش حالی بال در اوردم لیدی باگ قراره برای عصرونه بیاد پیشم. اونم فردا خوبه وقت دارم که عصرونه اماده کنم خانم الن خداحافظی کردو رفت. منم رفتم برای فردا خوراکی اماده کنم
فردا عصر 🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌆🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌇🌆🌆🌇🌇🌆🌇🌆🌇🌆🌇🌆🌇🌇🌆🌇🌆🌇🌆🌇🌆🌆🌇
از زبون لیدی: قراره برم دیدن هیان میخوام بهش معجزه گر گربه رو بدم میدونم اون مال کت نوار هست اما...... (فلش بک) ۷ سال قبل........
از زبون لیدی: رو پشت بام خونه ها با کت نشسته بودم من نگران بودم که نتونم کاراموز داشته باشم و مثل یه معلم چیز میز بهش یاد بدم. کت: هی بانوی من من مطمئنم که میتونی معلم خوبی باشی تو یه الگو برای همه هستی لیدی:(با داد) اما اگه نتونم چی!! کت: هی بانوی من اروم باش چیزی نسیت که...... از زبون راوی: کت تنوز حرفش تموم نشده بود که از هوش رفت لیدی باگ اونو به بیمارستان برد دکترا معاینش کردن و گفتن که تومار مغزی بوده که اینقدر رشد کرده که اونو کشته متاسفانه کاری از دست ما بر نمیاد تسلیت میگم! از زبون لیدی: دنیا رو سرم خراب شد یعنی اون پیشی کوچولو که همیشه باهام شوخی میکرد چشم هاشو بست؟!!!! نههههههه این امکان نداره!!! رفتم بالای سر جسدش خیلی سرد بود و صورت بامزه ش سفید و بی رنگ بود دلم برای بانوی من کردناش تنگ میشه من مجبور بودم که معجزه گر اون رو در بیارم حلقهش رو در اوردم. باورم نمیشههههه آ.... آ... د.... رین؟!! چه طور تونستی ولم کنی و بری هان ولی دیگه فایده نداشت چشمای سبزش رو برای همیشه بست (پایان فلش بک)..
تا پارت بعدی بای 🤗🤗🤗
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
🌙 دلم برا لیدی سوخت خیلی میخواستم با کت نوار باشه
🌙 پارت سه رو میخواممممممم
بچه ها تا زمانی که کامنت ندین
از پارت بعد خبری نیست
سلام خیلی از داستانت خوشم اومد منم یه داستان نوشتم البته درباره لیدی نیست اما خیلی قشنگه تا پارت ۹ داره ❤😊خوشحال میشم دنبالم کنی ❤😊و راستی تو رو آبجی LIna به من معرفی کرد ❤😊
خیلی ممنون اینو بر اساس یه داستان واقعی نوشتم البته تو جادو و معجزه گر نداره عشق دختره قلبش از کار میوفته و دختره دنبال یه فلب واسه پسره بوده که با یه دختر کوچولو ۱۳ ساله اشنا میشه و اون بچه هه پنهانی قلبش رو به پسره میده و پسر زنده میشه و دختر بچه میمیره اون دختره هم به پیره میرسه میاد که اون بچه رو به عشقش معرفی کنه که میبینه یه نامه تو اتاقش از طرف بچه گذاشته و میفهمه که بچه خودشو فدای پسره کرده تا تنها دوستش ناراحت نباشه ولی اخر داستان من فرق میکنه و قراره شاد تموم بشه
چیزی شده گلم