بی تی اس و من2

سلام خب یک توضیحی بدم درباره داستان شما و دوستتون بیشتر برای تفریح به فرانسه می خواستین برین و بعد هم که بلیط گرفتین فهمیدین بی تی اس اونجا کنسرت داره و قراره بعد از فرانسه برین کره چونکه شما و دوستتون رشتتون مثلا اهنگ سازی هست و پیانو و گیتار و ساز های دیگرو بلدین و اونجا چون موسیقی طرفدار بیشتری داره میرین. امروز اینا به ذهنم اومد چونکه داستان اگه اونطوری پیش می رفت زیاد بنظرم جالب نبود حالا شما هم اگه نظری دارین حتما حتما بگین مرسی لاولیااااا❤❤

جین:بچه ها فکر کنم یه آرمیه بقیه گفتن اونکه از نگاه اش معلومه و خندیدن دیدن اون دختر داره میره از رستوران بیرون همه با تعجب به هم نگاه کردن که چرا امضا یا عکس باهاشون نگرفت نام جون گفت پسرا پاشین ماهم بریم غذامون که تمام شده حساب کردن و بیرون اومدن همین که بیرون اومدن دیدن اون دختر تکیه داده به پنجره یک مغازه ای و دستش روهم روی قلبش گذاشته و داره گریه میکنه اونا داشتن نزدیکش میشدن که(شما تو پیاده رو به پنجره تکیه دادین و اونا هم همونطور که دارن تو پیاده رو راه میرن بهتون نزدیک میشن) شما تکیه تون برداشتین و راه افتادین به سمت هتل حالا از زبون شما:داشتم راه می رفتم که یکهو

احساس کردی که دستت داره کشیده میشه و دیدی که یکی که لباس های سورمه ای پوشیده و صورتش روهم پوشنده کیفتون و ازتون گرفت و شروع کرد به دویدن شماهم دنبالش می دویدین و داد می زدی که بگیرین بگیرنش دزد(البته به انگلیسی) دیگه خسته شده بودی و دزده هم خیلی دور شده بود همونطور توی پیاده رو نشستی و با صدای بلند گریه کردی از اون طرف پسرای بی تی اس هم که نظاره گر ماجرا بودن و همپای شما دنبال دزد دویده بودن

و جونگ کوک و جیمین حتی بعد از اینکه شما نشستین هم دنبالش کردن ولی بعد یک مدت برگشتن و گفتن که خیلی دور شده پسرا کمک کردن که بلند شی

و روی صندلی های کافه کنارتون بشینی بعد گفتن تو کیفت چیز مهمی داشتی(تمام این حرف ها انگلسی البته شما کره ای بلدین) گفتین فقط گوشیم و کیف پولی و بیلط کنسرت و بازهم هق هق رو سر دادی

اونها گفتن اشکالی نداره اهل کجایی تازه فهمیدی داری با کیا حرف می زنی و سرت و بالا اوردی دیدی بلعه با خودت گفتی وای خدااا و غش کردی بی تی اس:شوگا گفت غش کرد حالا چیکار کنیم جیمین گفت بهتر نیست با خودمون ببریمش هتلمون

پسرا هم گفتن فکر خوبیه و نامجون خواست بغلت کنه که جونگ کوک گفت هیونگ من میارمش و بغلت کرد و بردنت به اتاقشون تو هتل(راستی بگم که پسرا هر کدوم یک اتاق دارن والان هم تو اتاق جونگ کوک هستین)

بعد از یک مدتی حالت بهتر شد و چشماتو که باز کردی دیدی چند نفر بالا سرت نشستن و دارن نگات می کنن بهشون به کره ای گفتی سلام اون ها با تعجب بهت سلام کردن و گفتن تو کره ای بلدی؟ توهم گفتی اره بهد ته یونگ گفت ارمی هستی؟

گفتی بلعه و گفتی شماهم بی تی اس هستین اوناهم سرشونو تکون دادن جین ازت پرسید اهل کدوم کشوری گفتی ایران و بعد گفتی تو ایران خیلی طرفدار دارین اونا هم گفتن

خب ببخشید این قسمت یکم بد شد و کم بود چون امتحان های ترمم شروع شده و بدبختم و خب با عجله نوشتم اگه نظری دارین برای ادامه داستان حتما بگین خوشگلاااا

خیلی دوستون دارم❤❤❤ و ممنون از اینکه به پارت قبل نظر دادین 😗😗😗 اگه مدرسه ای هستین تو امتحان هاتون موفق باشین برای منم دعا کنین🖤🖤مواظب خودتون باشین یلداتون مبارک🍉🍉🍉🍉بای بای