

بابت تاخیر ببخشید یه هفته ای امتحان داشتم خب دیگه بریم یکم سدرینا داشته باشیم(شیپ هانا و سدریک طبف معمول ساخت خودمه) از زبان امیلیا:رفتیم و سوار قطار شدیم سال افتضاحی بود افتضاح کوییرل احمق گند زده بود به همه چی جام گروه هم شده بود مال گریفیندور حالا هم اون پاتر اسمش شده بود قهرمان از این بد تر نمیشه به نظرم اگر این وظیفه رو تام انجام میداد موفق تر بود.من و دراکو و کتی و سارا و هانا و تام و متیو و جوزف و ژینا و رونیکا تو یک کوپه بودیم بر خلاف همیشه که متیو اصلا تو باغ نبود ایندفعه اونم بهم ریخته بود در باز شد دراکو داد زد:(مگه نمیبینین اینجا.... آها شمایین بیاین تو.)ویلی و ویلیام کراوچ بودن اومدن نشستن ماشالا نکه جمعیت زیاد بود دیگه جوآنا و کراب و گویل و پانسی رو جا نمیشدن البته بهتر جوآنا که خیلی از خود متشکره پانسی هم زیاده چسبه کراب و گویل هم که مث کروکودیل همه چیزو میخورن چیزی واس ما نمیمونه(کراب و گویل رو خوب توصیف کردم 😂😂) از زبان آیوی:با سدریک دنبال کوپه خالی میگشتم کوپه هری اینا دو نفر جا داشت سابرینا و هری و تیهونگ و فیلیپ و رزی و کوک و هلن و لیندا و جسیکا و رون و هرمیون اونجا بودن سدریک از هر بهانه ای استفاده میکرد که از این کوپه بره ولی من که میدونم میخواد بره جای هانا پشت گوششو دیده بزارم بره بلخره گفت :(اینجا گرمه میرم یک کوپه که پنجره داشته باشه)بعدم قبل از اینکه چیزی بگم رفت. هری:اینجا هم که پنجره داره.آیوی:هییییییی از زبان سدریک:اینقدر گشتم تا کوپه هانا رو پیدا کردم در زدم و درو باز کردم(سلام میتونم اینجا بشیم از بقیه کوپه ها خنک تره) سارا ریدل که فکر کنم دختر عموشونه زد زیر خنده بعد جلو دهنشو گرفت و رفت بیرون. تام:سارا چش شد. امیلیا:به یک سری چیزا که تو نمیدونی خندید(بچه ها تام بین هانا و امیلیا نشسته.)از زبان متیو:سدریک اومد و نشست بین تام و هانا. هانا شکل لبو شده بود تام از پشت لباسم و سدریک گرفت و بلندش کرد و گفت:(این کوپه زیادی خنکه میترسم سینه پهلو کنی برو یک کوپه دیگه)بعدم انداختش بیرون و درو بست (شرط میبندم هانا یا الان سکته کرده داره میکنه😂) هانا ریدل این شکلیه👆
خلاصه بلخره رسیدیم سکو نه و سه چهارم عمو و خاله اونجا بود(بچه ها به زن عموشون میگن خاله آنجلا)خانم نارسیسا و آقای لوسیوس با خوهرش و شوهر خواهرش. خانم و آقای بلک آقای لسترنج خانم کراوچ اونجا بودن در کمال تعجب کیتانا بلک اومد سمت خانواده مالفوی بعد چمدون دراکو رو ازش گرفت با چمدون خودش ژینا:چی دارم میبینم خانم مالفوی شما دختر یک قاتل رو تو خونتون نگه میدارید. لوسیوس:چاره ای نداریم دخترم چکارش کنیم. ژینا:اووو که اینطور (دلم میخواد ژینا رو خفه کنم 😂) از زبان رزی:رسیدیم مامان و بابا منتظرم بودن همینطور خانم و آقای هادسون خانم و آقای براون خانم اسکمندر(مثلا نیوت اسکمند کار داشته)مامان و بابای کوک و همینطور مامان و بابا تهیونگ بابای سدریک مامان با دیدن مامان دراکو مالفوی یه جوری شد مامان یک اخم کرد اونم صورتشو برگردوند ناراحتی تو صورت هری و هلن موج میزد خانم اسکمندر گفت:(هلن دوست داری تعطیلات بیای خونه ما.)-خیلی ممنون اما نمیتونم باید پول جمع کنم خ ا:نیازی نیست به ما برای اونجا موندن پول بدی.-واقعا!!-آره چمدوناتو بده به من.-متشکرم. خلاصه از اینجا با میریم سراغ ریدل ها با نقششون واسه سال جدید یک ماه به هاگوارتز مونده هنوز. از زبان آموشن:با مامان.بابا دراکو.فلورا.اسکارلت .عمو و زن عمو قرار بود بریم عمارت ریدل چون جلسه یکدفعه پیش اومدی و دیر شده بود عمه دیگه نمیومد اینجا و با کتی و عمو تئودور خودشون میومدن راه افتادیم و رسیدیم ما همیشه تو جلسات میرفتیم و با دابی یا خودمون بازی میکردیم ولی این جلسه ما هم باید گوش میدادیم.رفتیم داخل خانم ریدل آقای لسترنج و رونیکا خانم و آقای بلک با جوزف و ژینا و تام و متیو با پنج تا صندلی خالی که معلوم برای امی و امیلیا و هانا و سارا عع ولی اون یکی معلوم نیس مال کیه که یک دفعه اون سنجابشون اومد نشست اونطرف هم عمه و عمو تیودور با کتی و کاملی خانم کراوچ با ویلی و ویلیام ایوان روزیه با پدرش و ۸ تا صندلی خالی واسه ما (خودمم نفهمیدبم چجوری این همه آدم اینطرف اونطرف اینقد کم😂)سر میز هم آقای ریدل نشسته بود. سارا و هانا و امی و امیلیا هم اومدن.امیلیا اخماش تو هم بود خب دلیلشو میشه فهمید چون دراکو به هیچکدوم از نامه هاش جواب نداده بود آقای ریدل شروع کرده به حرف زدن:(خب نقشه ما در مورد سنگ جادو با شکست مواجه شد اون کوییرل ا.ح.م.ق نتونست کارشو انجام بده. من با لوسیوس ریگولاس لینیوس رودلفس و تئودور صحبت کردم و تصمیم گرفتیم امسال با استفاده از تالار اسرار سالازار اسلیترین بتونیم به هدفمون برسیم. ولدرموت وارث سالازار اسلیترین و مسلط به زبان مار ها بود اما من چنین فدرتی ندارم باید یکی از دانش آموزان هاگوارتز رو با استفاده از دفترچه که دست تامه تالار اسرارو باز کنن و با سیلیسکو آزاد کنن.)
رودلفس:اما کی میتونه. ژینا در که سرش پایین بود با صدای ضعیف گفت:سلینا فریندو. خانم بلک: کی؟ رونیکا:سلینا فریندو ریونکلاوی پدرش ترکشون کرده و میشه از این موقعیت خیلی خوب استفاده کرد. لینیوس:احتمالا دختر فریندو مرگخوار نیست. سارا:چرا خودشه. هانا:و میشه با استفاده از پدرش راحت توش نفوذ کرد. اسکارلت:تمیز و بی دردسر متیو:آره حرف اسکارلت کاملا درسته هیچ ایرادی ندا... تام یک ضربه بهش زد و جوری که فقط منیو بشنوه:(خبر مرگت پسر لرد سیاهی خودتو جمع کن)لوسیوس:فلورا برو به فریندو بگو بیاد. فلورا:چشم پدر. خلاصه اون اومد و گفت اگر با دخترش مهربون باشن راحت میشه توش نفوذ کرد. خلاصه جلسه تموم شد و رفتیم پی کارمون بریم یکم دراتی داشته باشیم از پارت بعد درالیا از زبان کتی:با مامان بابا و کاملی رفتیم خونه دایی خلاصه مامان بابا ها خواستن برن ببرون اسکارلت و فلورا و کاملی هم قرار شد برن. دراکو هم رفت تو اتاقش منم یکی از کتابای دایی رو برداشتم و شروع کردم به خوندن. یک ربع بعد دراکو داد و بیداد که بیا کمکم کن منم خیلی هول شدم کتابو پرت کردم اون طرف و دویدم بالا در باز کردم رفتم تو اتاقش هیچ چی نبود یکدفعه درو پشت سرم بست هولم داد سمت دیوارو💋(گربه پیشته پیشته ناظرمون فکر میکنه چه خبره ناظر جون میبینی این گربه ها چقدر بی ادبن) زورم بهش نمیرسید تا اینکه ولم کرد کتی:روانی چکار میکنی دراکو با غرور خودشو پرت کرد رو مبل پشت سرش و بهم پوزخند زد. کتی:اگر به کسی نمیگم فقط به خاطر آبرو خودمه دراکو:تا حالا اینقدر قرمز ندیده بودمت. بعدم رفتم تو اتاق اسکارلت و درم قفل کردم. تا همه بیان خونه. (رمانتیک بازی بسه بریم سر کارمون داستان ماجراجوییه هبر مرگم😂)
ز زبان جیسو:باید همراه پدر و مادرم و هوپی از کره به انگلستان میرفتیم پدر و مادر و هوپی جادوگر بودن اما نمیدونم منم بودم یا نه درسته من بچه این خانواده نبودم و فقط باهاشون زندگی میکردم اما اونا منو مثل دختر خودشون دوست داشتن.من و هوپی یک سال بود که به مهوتوکور مدرسه جادوگری ژاپن میرفتیم کره مدرسه جادوگره نداشت و ژاپن نزدیکترین مکان بود. شنیده بودم هاگوارتز بهترین مدرسه جادوگریه خب امیدوارم همه چیز خوب پیش بره.راه افتادیم و اونجا رسیدیم. رفتیم خونه ای که پدر از قبل آماده کرده بود وسایل اکثرا بود فقط وسایل شخصی رو با خودمون آورده بودیم. حالا مخصوص عاشقان سوروس اسنیپ از زبان لورا:با بابا ناهارمونو خوردیم از این میترسیدم که برام نامه هاگوارتز نیاد سورس اسنیپ منو بزرگ کرده بود ولی دخترش نبودم میترسیدم ماگل باشم از نوع بدش که هیچ سر و کاری با جادو ندارن.بابا(منظور اسنیپه):حالت خوبه لورا؟-آره خوبم بابا:نگران این نباش که نامه برات نیاد حتی اگرم نیاد که میاد من با آلبوس صحبت میکنم که قبول کنه بیای هاگوارتز. -من نمیخوام با وساطت بیام اگر استعدادشو داشته باشم برام نامه میاد.بابا:بعضی وقتا از این همه عدالت و انسانیتت لجم میگیره از هر خانواده ای هستی مردشور اون ژن خرابتو ببرن😐-😂😂 یک سوال چرا کارینا رو فرستادین فرانسه مجبوره تنهایی زندگی کنه و بره بوباتان در جایی که خودتون تو هاگوارتز هستین.بابا:به خاطر همونی که میدونی نمیخوام مرگخوار بشه.-اگر خطری هست برای منم هست.بابا:نه اسمشو نبر هیچوقت کسی که نمیدونه رده خونیش چیه رو گرخوار نمیکنه البته باید از این موضوع خوشحال باشی.-هستم. از زبان هرمیون:یانا همه ناخوناشو خورده بود از استرس فکر میکرد براش نامه نمیادولی هنوز یک ماه مونده بود که نامه بخواد بیاد یا نه.
سه هفته بعد:از زبان کاملی:دم پنجره نشسته بودم بع قول کتی داشتم جلو پنجره کپک میزدم خیلی وقت بود همینجا بودم. بلخره یک جغد اومد از شدت خوشحالی بلند شدم که به کتی نشونش بدم که از پنجره افتادم بیرون😂خداروشکر تو استخر فرود اومدم و کاریم نشد کتی رفت مامانو صدا کرد اونم با یک حوله اومد خلاصه رفتیم و نامه رو باز کردیم خیلی هیجان زده بودم -مامان بیا بریم کوچه دیاگون ها.مامان:الان بابات نیست به علاوه نمیخوای صبر کنی با اسکارلت و فلورا و آموشن و کلی بریم.-چرا اینجوری بهتره. از زبان اسکارلت:با فلورا منتظر نامه بودیم یک جغد در حالی که کج کج پرواز میکرد رسید اومد تو نامه رو گرفتیم و خوندیم برای هر دو مون بود جعده غشی بود هی پس میوفتاد. خلاصه یکم استراحت کرد و بعدش همونجوری کج کج پرواز کرد و رفت (ناظر جان جغده، غشی بودن جغد غیر قانونی نیست) از زبان یانا:بلخره نامم اومد خیلی خشحال بودم قرار شد فردا بریم کوچه دیاگون ها.
از زبان لورا:نامه هاگوارتز برام اومد قرار شد فردا بریم وسایلمو بخریم خیلی خوشحال بودم که منم یک جادوگرم. از زبان امی:خیلی منتظر شدم تا بلخره نامه اومد کلی جیغ زدم هانا:خیلی خب حالا یه جوری خوشحاله انگار قرار بوده نیاد. امی:خودتو یادت رفته تا صبح بالا سر من بیچاره چرا و پرت گفتی. هانا:جرعت داری واستا. حالا اون بدو من بدو با اومدن عمو تیموتی موش و گربه بازیمون تموم شد. عمو:امی بهت تبریک میگم فردا ساعت شش با لینیوس و لوسیوس و تئودور میریم کوچه دیاگون ها. رفتیم اونجایک آدم از خود متشکر هم به زور کتااشو میفروخت یهو سلینا فریندو رو دیدیم با مادرش و خالش پدرش که همراه ما اومده بود رفت جلو و گفت:(سلینا دختر عزیزم بیا با ما.)مامانس:دست از سرش بردار.-دختر به پدر نیاز داره-اما نه پدری که جونسو به خطر بندازه. سلینا:من با تو هیچ جا نمیا تو کثیف ترین آدمی هستی که تا حالا دیدم.-پس آمادگی هر اتفاقی رو داشته باش دخترم.-من دختر تو نیستم. خلاصه تموم شد هفته بعد رفتیم سکو نه و سه چهارم
از زبان رونیکا:قطار یک تغییراتی کرده بود دو تا کوپه جدید گذاشته بودن که فضاش دوبرابر کوپه های دیگه بود. تو یک کوپه سابرینا و رزی و فیلیپ و هلن و لیندا و تیهونگ و کوک و هرمیون و خواهرش یانا و جرج و جاستین اندرسون یکی از بچه های اسلیترین و یک دختره ای که ظاهرا اسمش لورا لسنیپ بود با نویل و آیوی اونجا بودن. تو اون یکی هم ساراو امی و امیلیا و هانا و تام و متیو و دراکو و اسکارلت و فلورا و آموشن و ژینا و جوزف و ویلی و ویلیام و کتی و کاملی و ایوان روزیه با یک دختر مو قرمز اونجا بودن منم رفتم پیششون بعد از سلام و احوالپرسی رو به دختره گفتم:(معرفی نمیکنی.) ژینا:آنا اسمیتی دختر خاله من که الف هست. -خوشبختم آنا. آنا:منمهمینطور. خلاصه تا اونجا سدریک دیگوری همش تو رفت و آمد بود نه اینجا راهش میدادن نه میرفت جای دیگه بشینه فکر کنم تابلو تر از این نمیتونه رفتار کنه. خلاصه رسیدیم. و تازه واردا رفتن واسه گروهبندی(از این بخش داستان متنفرم😐)مک:کاملی نات ک:اسلیترین/مک:فلورا مالفوی ک:اسلیترین/امی ریدل:اسلیترین./اسکارلت مالفوی:اسلیترین./اسکارلت گفت:پرفسور دامبلدور من تمام کتاب های سال اول رو تو تعطیلات خوندم اگر میشه از سال دوم شروع کنم.-باید از یک امتحان سخت عبور کنی.-مشکلی نیس. خلاصه چند تا سوال ازش پرسیدن و جواب داد و از سالدوم شروع کرد./فلورا مالفوی:اسلیترین/یانا گرنجر:گریفیندور/لورا اسنیپ:گریفیندور لورا با چهره مضطرب برگشت و به پرفسور اسنیپ نگاه کرد پرفسور هم سرشو تکون داد و زیر لب جوری که لورا بشنوه گفت:(گریفیندور برات بهتره خوشحالم که گریفیندوری شدی.)لورا یک لبخند زد و رفت جای گریفیندوریا/آموشن مالفوی:اسلیترین/آنا اسمیتی:یکم سخته بین هافلپاف و اسلیترین خودت کدومو میخوای.-اسلیترین. پس اسلیترین/مگ گونگال:خب بچه ها ما امسال دوتا انتقالی داریم جیسو پارک و برادر خوندش جانگ هوسوک. تا نتیجه برو یکم هم اونجا نوشتم از این پس در نتیجه هم مینویسم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عااالیییی😍😍🖤🖤🖤
تنکس
پارت بعدی پلیز🥺💕
دارم مینویسم
پاتر بعد گذاشتم
پارت بعد*
پارت بعد😐🤷🏻♀️
در حال منوشتن😂😐
پارت بعددد😐
چشمم
عالییییی بود😍
مرسیی
عالییی بود🤍🤍
مرسی ❣❣❣
#تا_پارت_بعدو_نگیریم_اروم_نمیگیگیریم😂
به خدا امتحان دارگ
خاله جون برام دعا کن
یکساعت دیگه باید برم اتاق عمل برای عمل کلیم😭
تروخدا به مامان بابا و کاملیا و اسکور چیزی نگو
۱۸٪ احتمال داره زنده بمونممممم😭😭😨
اگه نیومدم نگرانم نشین بدونین دیگه نمیام🙂💔
دوست دارم💔
الهی قربونت بشم اصلا نترس ۱۰۰ درصد موفقیت آمیزه پس اصلا نگران نباش هم من هم کاملیا برات دعا میکنیم😊💚💚💚
بهتری؟
اره خالجون خداروشکر
خداروشکر دیدی گفتم چیزی نمیشه
وای خدارو شکر خوبی الان
بهترم☺️
واییییییییییی چقدر بد من هی سرچ میگردم این پارتو نمی اورد😫. خوب شد بالاخره دیدم🤲🏻
آخه دفعه ی قبل نتونستم کامل بخونم🤦♀️
آره اشتباه نوشته بودم هاگواراز به سبک نو😂🤦🏻♀️
پارت بعد هاگوارتز به سبک نو منتشر شد خواستی سر بزن
اِوا من الان دیدم😐😂
😂😂
راستی چه خوشگلییی🤍🔗
مرسی عشقم
عالی راستی به تستای منم سر میزنی 😃خیلی وقته نبودم کسی به پروفابلم سر نمیزنه😔
چشم حتما