خوب خوب این بار داستان خیلی جالبه بدو بیا
نمیدونم چرا هم چین سوالی پرسید ولی جواب دادم :نه ولی یکو دوست داشتم ازدواج کرد :) ته ته : حتما خیلی ناراحت شدی ؟آ/ا: هی چی بگم من که بهش اعتراف نکرده بودم و خاطر زیادی ازش ندارم ولی خودم رو آروم کردم قانع شدم که بدون من می خنده :) آر ام : چرا بهش اعتراف نکردی آ/ا :چون میترسیدم یونگی : از چی ؟!آ/ا: از این که قلبم بشکنه و بهم اسیب بزنه .......حالا چرا دارین در باره این حرف میزنین اومدین این جا که چن روز از از دوربین ها و مردم دور باشید و حالا من دارم سر شما ها رو به درد میارم خوب من برم که یه قهوه برای شما ها درست کنم جیمین : کمک نمیخوای آ/ا: نه دویدم سمت اشپز خونه چون اشک تو چشم هام جمع شده بود نمیدونم چرا ولی خیلی ناراحت بودم و یه درد توی سینم پیچیده بود .
ار ام : تو چشم هاش اشک جمع شده بود کوک : صداش هم داشت میلرزید جی هوپ : همش به خاطر تو بود چرا ازش پرسیدی نا راحت شد .جیمین :من میرم ببینم داره چی کار میکنه یونگی : اگر دیدی داره گریه میکنه بیا من میدونم چی کار کنیم:/
آ/ا: نمی دونستم چی کار کنم تو آشپزخونه تنها بودم پس شروع کردم به گریه کردن اروم و بی سر صدا گریه میکردم چون اگر پسر ها صدام می شنیدن جلب توجه میشد و اصلا خوب نبود پس این قدر اروم گریه کردم که صدام به گوش هیچ کس نرسه من داغون بودم ولی همیشه میخندیدم و شاد بودم ولی هر وقت میرسیدم خونه فقد کافی بود یه چیز کوچیک یادم بیاد دیگه نمی تونستم جلوی خودم بگیرم
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
هر دوتا رو ادامه بدهههه
لطفا زود زود هم بزار 🙏💜💜💜💜💜
چرا یکدفعه ای از یه چیز رفتی سر یه چیز دیگه اونجاش که گفت دوست پسر داشتی یدفعه ای رفتی سر یه چیز دیگه☹️
خیلی داستانت قشنگه همینو ادامه بده من که کیف کردم
اون مرده باشه لطفا
کی مرده باشه
عزیزم ادامه بده من عاشق داستانت شدم پارت بعدی لطفااا😁🧡😍
داستان عقب جلو نبود
من که خیلییییییبی خوشم اومد...🤩🤩🤩
عزیزم ایده خودت عالیه همین جوری ادامه بده حتما ولش نکنیاااااا🙂😍
موفق باشی🌈🌈🌈
خیلی عالی بود هر دو رو ادامه بده