
خوب خوب این بار داستان خیلی جالبه بدو بیا
نمیدونم چرا هم چین سوالی پرسید ولی جواب دادم :نه ولی یکو دوست داشتم ازدواج کرد :) ته ته : حتما خیلی ناراحت شدی ؟آ/ا: هی چی بگم من که بهش اعتراف نکرده بودم و خاطر زیادی ازش ندارم ولی خودم رو آروم کردم قانع شدم که بدون من می خنده :) آر ام : چرا بهش اعتراف نکردی آ/ا :چون میترسیدم یونگی : از چی ؟!آ/ا: از این که قلبم بشکنه و بهم اسیب بزنه .......حالا چرا دارین در باره این حرف میزنین اومدین این جا که چن روز از از دوربین ها و مردم دور باشید و حالا من دارم سر شما ها رو به درد میارم خوب من برم که یه قهوه برای شما ها درست کنم جیمین : کمک نمیخوای آ/ا: نه دویدم سمت اشپز خونه چون اشک تو چشم هام جمع شده بود نمیدونم چرا ولی خیلی ناراحت بودم و یه درد توی سینم پیچیده بود . ار ام : تو چشم هاش اشک جمع شده بود کوک : صداش هم داشت میلرزید جی هوپ : همش به خاطر تو بود چرا ازش پرسیدی نا راحت شد .جیمین :من میرم ببینم داره چی کار میکنه یونگی : اگر دیدی داره گریه میکنه بیا من میدونم چی کار کنیم:/ آ/ا: نمی دونستم چی کار کنم تو آشپزخونه تنها بودم پس شروع کردم به گریه کردن اروم و بی سر صدا گریه میکردم چون اگر پسر ها صدام می شنیدن جلب توجه میشد و اصلا خوب نبود پس این قدر اروم گریه کردم که صدام به گوش هیچ کس نرسه من داغون بودم ولی همیشه میخندیدم و شاد بودم ولی هر وقت میرسیدم خونه فقد کافی بود یه چیز کوچیک یادم بیاد دیگه نمی تونستم جلوی خودم بگیرم
با صدای زنگ بیدارم شدم رفتم حموم و لباس هام پوشیدم یه آرایش خیلی کم کردم (شما اینقدر ناز بودید که نیاز به آرایش نداشتید )صبحانه خوردم و سوار ماشین شدم و به سمت خونه پسرا حرکت کردم اهنگ Fake Loveهمیشه این اهنگ دوست داشتین چون باهاش حس آرامش بهم دست میداد نفهمیدم ولی خیلی زود به خونه پسرا رسیدم پسرا سوار کردم و به سمت کمپانی حرکت کردیم دیگه اهنگ قط کردم ته ته: ماشین خیلی ساکته .!جیمین :موافقم !!یونگی: یه آهنگ خوبه من حواسم نبود که ضبط ماشین روی اهنگ های قدیمی پسرا هست که جین دکمه پخش زد و من تازه فهمیدم که ضبط روی اهنگ قدیمی پسر ها هست ولی هیچی نگفتم و ساکت شدم ار ام : اینارو از کجا پیدا کردی آ/ا: کمپانی بهم داده جی هوپ :اهان یادش بخیر ته ته : اره اون زمان ها تعداد کمی ما ها رو دوست داشتن جیمین : اره خیلی سخت بود .دیدم همه زانو غم بغل گرفتن که اهنگ قطع کردم و جین گفت چرا قط کردی آ/ا :چون با این اهنگ یاد گذشته برا تون زنده میشه و یاد سختی هاتونن میندازه ار ام : خوب که چی جیمین : تو چرا ناراحتی ؟ آ/ا: چون ....چون هر چی بوده توی گذشته اتفاق افتاده توی زمان حال زندگی کنید اون همه سختی شما ها رو به این جا رسونده هر زندگی سختی خودش رو داره اگر زندگی سختی نداشت که حال نمیداد کوک : آ/ا تو چقدر سختی کشیدی ؟؟؟ آ/ا : کی من امممم خیلی ولی همشون دوست دارم جی هوپ :چرا ؟!آ/ا: چون بعد از هر سختی یک آرامش هست و من با سختی های زندگیم حال میکنم چون برام یه ماجراجوی رقم میزنن ........وای ببخشید من نباید این قدر حرف بزنم پرحرف شدم ببخشید ار ام : نه بابا قبلا هرچی بادی گارد بی روح بی حال بود گیر ما میو مد خیلی خوبه که این جوری نیستی +خوب رسیدیم بزارید من اول پیاده شم ببینم هیچ چیز مشکوکی نیست بعد پیاده شید
(از زبان ته ته ) وقتی آ/ا در باره مشکلاتش گفت خیلی تعجب کردم قبلا هیچ کدوم از بادیگارد هامون به این خوبی نبودن آ/ا یه شادی و یه غم خیلی خاصی دورش هست مثل خورشید ولی از شجاعتش خوشم میاد و میترسم ته ته : بچه ها به نظر شما آ/ا یکم کیوت نیست جی پوپ : چرا ولی بامزه بودنش رو پشت صورتش مخفی کرده کوک: چرا ؟!جی هوپ :چون دوست نداره ضعیف دیده بشه یونگی : تو از کجا میدونی ؟! جی هوپ : اگر به طرز حرف زدنش دقت کنین می فهمید یه بغض توی حرف زدنش هست جیمین : راست میگه منم متوجه شدم .آ/ا : انگار امنه در ماشین باز کردم +خوب بچه ها همه جا امنه دیدم همه بهم خیره شدن گفتم چیزی شده ؟؟ته ته: نه آ/ا: خوب پس بیاین پاین . پسرا رفتن بالا من همین پاین وایسادم و منتظر پسرا بودم چون سه تا ماشین بودیم قرار بود یونگی و جی هوپ و ته ته تو ماشین من باشن و بقیه هم توی اون دوتا ماشین .بعد از یک ساعت نیم بالاخره اومدن کیف های بچه هارو توی جعبه عقب گذاشتم و حرکت کردیم به سمت یه ویلا
دیدم همون یارو هسته +معلوم شد که اشتباه ندیدم _افرین چشم های تیزی داری +چی میخوای اقای ؟....._هه تو حتی اسم دشمت هم نمیدونی +باید بدونم عددی نیستی _هی گنده تر از دهنت حرف میزنی کچولو +کچولو هه یه نگاه به خودت انداختی _WOWWWخیلی شجاعی دختر جون +این قدر حرف نزن بگو ببینم کی هستی _هه خانم کچولو اگر می دونستی با کی در افتادی دیگه زبون درازی نمی کرد +خوب نمی خواد نگران من باشی فعلا نگران خودت باش _من رئیس باند پر هستم اقای جین هو (ج/ه=جین هو )+وای ترسیدم بیا جلو اقای ج/ه_هه باشه بچه ها برزین سرش +بچه ها ؟ مگه تنها نیستی 1 خانم کچولو باید یاد بگیری نابرابر بجنگی +باش مشکلی نیست بیاین (میدونم زیادی قول دوری حرف میزنه ولی باید همین جوری باشه تا طرف بترسه ) _زندش نزارید *چشم قربان . خوب مبارزه شروع شد همه با چوب من دست خالی خدا چی کار کنم .خوب بزن بزن شروع شد حالا یا میمیرم یا اونا همین جور که داشتم دعوا میکردم یه چوب به کمرم خورد نفس تو دلم شکست ولی مبارز کردم روی پای خودم وایسادم پنج شیش تای اخر بود نفسی برام نمونده بود که یه میله به سرم خورد داشتم از حال میرفتم که پلیس ها از را رسیدن نمیدونم چه جوری یا کی خبر شون کرده بود ولی خوشحال بودم همه جا تار بود داشتم بیهوش میشدم که به پلیس گفتم به کسی چیزی نگو ازت خواهش می کنم پلیس :باشه . وقتی چشم هام باز کردم بیمارستان بودم دکتر اومد بالای سرم گفت خوب خانم آ/ا چیزی نیست فقد یه گذارش برای پلیس باید بنویسی و یه آزمایش بدین بعد مرخص هستید تمام کار های که گفتن انجام دادم و بعد مرخص شدم رفتم خونه و گوشیم روی ساعت پنج صبح کوک کردم دوش گرفتم و اومدم خوابیدم پیش خودم می گفتم خدا کنه برای پسرا مشکلی پیش نیاد چون قرار صب به یه سفر بیرون از شهر بریم ومن خیلی نگران بودم ..........
کنار دریا نمیدونم ولی خیلی خوشحال بودم توی راه پسرا خیلی باهم حرف زدن یه جاها خوابیدن و بالاخره رسیدیم من خیلی خسته بودم ولی به روی خودم نیو بردم و کیف های پسرا رو به اتاق هاشون بردم بعد پسرا صدام زدن که یادشون بدم چه جوری آتیش درست کنن بعد از کلی چوب جمع کردن اتیش درست کردم و همه پای آتیش نشسته بودن و من دم در اتاق ها داشتم نگهبانی میدادم که اتفاقی پیش نیاد چون میخواستم به همشون خوش بگذره که کوک صدام زد: آ/ا چرا اون دور وایسادی بیا پیش ما آ/ا:نه من باید نگهبانی بدم جین : بیا بابا اون دور ها کلی پلیس وایساده ته ته :بیا همش که قرار نیست یه گوشه سرپا بمونی ار ام :اره بیا به تو هم باید خوش بگذره جی هوپ اومد دست منو کشید برد نشوندم دور آتیش من هیچی نمی گفتم و ساکت بودم و به حرف های پسر ها گوش میدادم خیلی خوب بود تا حالا کسی باهام این جوری نبود و این خیلی حس خوبی بود کوک : آ/ا تو تا حالا تو چن تا جنگ شرکت کردی آ/ا : من ؟! من توی سه تا جی هوپ : برات سخت نبود ؟آ/ا : نه بیشتر از یکی دو سه ماهی بیشتر نبود بقیه ش همش میگفتیم می خندیدیم مسخره بازی تا شاید یکم حالمون بهتر بشه (نمیدونم چرا هر وقت منو می بینن درباره جنگ و اینا می پرسن )کوک: تا حالا دوست پسر داشتی ؟؟؟؟؟؟؟؟
(از زبان یونگی )وقتی آ/ا با اون کت و شلوار اومد بیرون خیلی زیبا شده بود نمیدونم ولی قلبم خیلی تند تند میزد و یه ترس خیلی بدی توی دلم اوفتاد میترسیدم آ/ا زخمی یا شایدم بد تر بشه بار اولی بود که یه هم چین حسی داشتم آ/ا: خب من برای محافظت از بی تی اس آماده هستم تمام. سرگرد: ایا شما خانم آ/ا برا محافظت از بی تی اس تا پای مرگ میروید جیمین :آ/ا قبول نکن گروه :اره قبول نکن (ادمین :نمیدونم چرا مثل مراسم عروسی شد )آ/ا :من آ/ا اگر شده جون خود را وسط خواهم گذاشت و از بی تی اس محافظت خواهم کرد .شماره تمام گروه رو به من دادن و شماری مدیر بر نامه بر نامه یک هفته گروه رو به من دادن وقتی نگاهش کردم تازه فهمیدم چقدر سخت کار میکنن .حالا باید گروه رو به خونه می بردم توی راه دیدم که همون مردی که توی بیمارستان میخواست منو خفه کن کنار خیابون ایستاده توی ماشین بودیم نمی دونستم چه جوری به پلیس زنگ بزنم گوشیم سیم کارت نداشت از یکی از بچه ها خواستم تا گوشیش بده جین : چیزی شده آ/ا:نه فقد باید یه زنگ به اداره پلیس بزنم یونگی : چرا آ/ا: چون باید ببینم اون یارو کجاست .گوشی جین رو گرفتم و زنگ به اداره پلیس زدم :اداره پلیس سئول بفرماید آ/ا: ببخشید من همون خانمی هستم که توی بیمارستان بهش حمله شد پلیس: آهان خدارشکر که زنگ زدید میخواستیم بهتون زنگ بزنیم و بگیم اون اقای که توی بیمارستان بود فرار کرده آ/ا : ببخشید ولی نمی شد زود تر بگین . گوشیو قط کردم +گندش بزنن .گاز ماشین گرفت و به خونه رسیدیم دیدم یکی پشت درخت قایم شده رفتم تو خونه همه جارو گشتم دیدم خونه امنه پسرا پرسیدن چیزی شده گفتم +نه جی هوپ : پس چرا کل خونه رو گشتی آ/ا : همین جوری چون بعد از اون ماجرا شکی نیست ولتون کنن برای انتقامم یا دزدیدن شما بر می گردنrm:هه مرسی از روحیه دادنت +خواهش میکنم نیم ساعت بیرون خونه رو گشتم وقتی دیدم همه جا امنه به سمت خونه راه اوفتادم توی راه متوجه شدم یکی دنبالم میاید به راه رفتم ادامه دادم و اون رو به یه کوچه تاریک کشیدم وقتی گرفتمش دیدم..........
(از زبان جیمین) وقتی رفتم دیدم هیچ صدای نمیاد فک کردم گریه نمی که خوشحال شدم ولی بعد دیدم یه صدای خیلی آرومی داره میاد صدای هق هق گریه بود بعد فهمیدم داره گریه میکنه خیلی ناراحت شدم دویدم سمت آتیش ته ته : داره گریه میکنه ؟!جیمین:اره این قدر اروم گریه میکرد که اول فک کردم که گریه نمیکنه بعد که دقت کردم دیدم یه صدای هق هق داره میاد یونگی: خوب بچه ها بیان شادش کنیم کوک: چه جوری ؟! ته ته : اره چه جوری میخوای ارومش کنین یونگی : مثل همیشه اهنگ میخونیم وقتی اومد انقدر میخندو نیمش تا غم هاش از یادش برن ار ام : اره فکر خوبی هست جی هوب : شیطون از این کارام بلدی :)
قهوه هارو آماده کردم و صورتم شستم داشتم می رفتم سمت اتیش که یه صدای شنیدم رفتم نزدیک تر یونگی داشت گیتار میزد بقیه هم داشتن اهنگ میخوندن خیلی آرامش بخش بود همه چی از یادم رفت رفتم و قهوه هارو بهشون دادم و نشستم به اهنگ گوش دادم خیلی خوب بود اینقدر ارامش بخش بود که فک کنم حیوان های توی کوه هم با این اهنگ به پاین کوه میان تا ببینن این صدا مال چی هست این قدر خوب بود که حس میکردم دارم پرواز میکنم . جین مثل همیشه بامزه بازی در میو ورد و جی هوپ هم کولی با ما ها بازی میکرد اینقدر این شب خوش گذشت که گذر زمان از یادم رفت حالا وقت خواب بود همه با چهر خندون به سمت اتاق هاشون رفتن من باید شب بیدار می موندم و مراقب اطراف می بودم یه لیوان قهو ه تلخ خوردم تا خوابم نبره وایساده بودم که یک نفر یه پتو روی شونه هام انداختم برگشتم تا ببینم کیه اون............
خوب خوب تموم شد ترو خدا بهم بگین چی کار کنم من به فکر شما ها احتیاج دارم هر جوری شما ها بخواهید مینویسم قول میدم قول
خوب نوشتم ؟! ادامش بدم ؟! خوشت اومد؟! ترو خدا بهم بگین گناه دارم بانی ها من به کمک شما نیاز بای بای بانی ها 😘😘😊💙💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
هر دوتا رو ادامه بدهههه
لطفا زود زود هم بزار 🙏💜💜💜💜💜
چرا یکدفعه ای از یه چیز رفتی سر یه چیز دیگه اونجاش که گفت دوست پسر داشتی یدفعه ای رفتی سر یه چیز دیگه☹️
خیلی داستانت قشنگه همینو ادامه بده من که کیف کردم
اون مرده باشه لطفا
کی مرده باشه
عزیزم ادامه بده من عاشق داستانت شدم پارت بعدی لطفااا😁🧡😍
داستان عقب جلو نبود
من که خیلییییییبی خوشم اومد...🤩🤩🤩
عزیزم ایده خودت عالیه همین جوری ادامه بده حتما ولش نکنیاااااا🙂😍
موفق باشی🌈🌈🌈
خیلی عالی بود هر دو رو ادامه بده