
♠️P12♠️

تقریبا دو سه ساعتی تو اتاقم وسایل جمع میکردم! یکمم اتاقو جمع و جور کردم بعد از اونم یکم اهنگ گوش دادم! یادم افتاد الآن باب اسفنجی میده واسه همین از اتاق پریدم بیرونو رو کاناپه نشستمو زدم پرشین تون! ( یعنی انگشتای پاتون بهم گره بخوره بخواید پشت سرم حرف بزنید!) عادت داشتم اهنگشو میخوندم! اماده اید بچه ها؟ - بله ناخدا! نشنیدم صداتونو! - بله ناخدا! میاد پیشتون با خوشحالی! - باب اسفنجی! سخت مشغول دیدن بودم که خرمگس معرکه پرید وسط: - کوچولو کارتون میبینی؟ جواب ندادم! که یهو خودشو شوت کرد رو کاناپه کنار من ... ماشالله وزنش از بس زیاده من برای چند لحظه رفتم هوا! - نمیخوای سلام کنی؟
جواب ندادم! - زبونتو کی خورده؟ جواب ندادم! - الآن این یعنی قهری؟ خودتون میدونید دیگه چی ندادم! - دلیل؟ بازم ندادم! منظورم جوابه! ایندفعه با دستش تمام موهامو بهم ریخت! ای تو روحت بشر گند زدی به استایلم! - چی شده فسقلی؟ لعنت به ادم مزاحم! - میشه ساکت شی دارم کارتون میبینم! - تا وقتی نفهمم چرا دلخوری نمیذارم! اوخی! کنترل برداشتو تی وی رو خاموش کرد! - ا ... چرا خاموش کردی؟ - خب بگو - چی بگم؟ تلویزیونو روشن کن! خواستم کنترلو ازش بگیرم که قایمش کرد! - چرا خانوم کوچولو جواب منو نمیده؟ - چون دوست نداره ، چون از تو بدش میاد ، چون تو خیلی ... عصبی شد و گفت: - خیلی چی؟ - خیلی بدی! یکم اروم شد دستشو کشید تو موهاش!گلابی فکر کرده منم مثل خودش بی ادبم! - من که نفهمیدم تو چه مرگته! - این که من چه مرگمه اصلا به تو مربوط نیست شما به عشق و حال خودت برس! خواستم از جام بلند شم که با یه حرکت شوتم کرد رو کاناپه و عصبی پرسید: - منظورت چیه؟ چیزی نگفتم که یه دفعه بعد از چند لحظه زد زیر خنده!( خداوندا اجزانه ازت میخوام مریضا رو شفا بدی!) یه ذره که مثل دیوونه ها خندید بعدش دوباره خودش گفت: - تو به خاطر این که من با دوستام رفتم سفر ناراحتی اره؟ هیچی نگفتم ... دوباره با دست موهامو بهم ریخت که عصبی گفتم: - نکن! ... از جام بلند شدم که دوباره دستمو کشید اینبار بجای اینکه بیوفتم رو مبل افتادم تو بغلش!
تو همون شرایط زل زد و تو چشمامو اروم گفت: - اگه نبرمت بخاطر این بود که ما همه پسر بودیم! بهت گفته بودم من رو دوست دخترم حساسم! بینیمو کشید و گفت: - حالا هم دیگه اخم نکن زشت میشی حلوای من ( مدل جدید هی وای من!) اصلا تو حال خودم نبودم! یه دفعه به خودم اومدم انگار تازه فهمیدم که بعله! سریع پریدم از بغلش بیرون و دویدم سمت اتاقم! قلبم داشت مثل موتور خونه کار میکرد! خدایا این پسر چرا انقدر عجیبه! چرا هر وقت بهش نزدیکم لال میشم! چرا نمیتونم سرش داد بزنم! چرا هیچ اختیاری از خودم ندارم! وقعا من آیوعم؟ همون آیوی قبلنا؟ دلم میخواست یکم از این خونه برم بیرون! عادت نداشتم همش تو خونه بشینم! لباسامو عوض کردمو مثل شتر از اتاق پریدم بیرون! - سویون جوننن
سویون جون از اشپزخونه پرید بیرون و سراسیمه گفت: - اتفاقی اوفتاده عزیزم؟ - نه ... نه فقط من دارم میرم بیرون یکم حوصلم سر رفته! خواستم بهتون خبر بدم! سویون جون لبخند زد و گفت: - از دست تو ترسیدم دختر! باشه اگه میخوای بری برو ولی جیمینو صدا کن باهات بیاد! - نه لازم نیست خودم میرم! - تو این زمونه نمیشه دخترو تنها فرستاد جایی تو که امانتم هستی! برو به جیمین بگو میبرتت! برو ... ای بابا! کی حال داره با جیمین کل کل کنه! تازه بعد اون قضیه ( همون قضیه دیگه!) یه نمه ازش خجالت میکشم! چیزی که تو عمرم هیچ وقت نکشیدم!
به سمت اتاق جیمین رفتم! بسم ال.. حالا چی میشه؟ در زدم ... جواب نداد! برای بار دوم زدم بازم جواب نداد برای باز سوم میزنم جمن شی وکیلم! نه مثل اینکه قصد ادامه تحصیل دارن! - جمن خبرت کجایی پسر؟ با لگد زدم به در و گفتم: - هو با توام گلابی! نکنه خودکشی کرده! حلوای من! خجالت مجالت و گذاشتم کنارو در باز کردم! اوه مای گاد! ددم وای! این که خوابه بلوزم که تنش نیست! چشاتو درویش کن ایوی منحرف پس فردا باید جواب بدی دختر! ( اخه نمیشه خدایی هیکلو نگا! مثل بچه ها هم لالا کرده!) حیف که من دختر خوبیم وگرنه ... ( بی شعور ، بی فرهنگ!) رفتم کنار تختش و اروم صداش زدم: - الو گلابی؟ با توام شلغم! نه مثل اینکه واقعا رفته اون دنیا! به اطرافم نگاه کردم اتاقش به سبک اسپرت چیده شده بود یه عکس دختر کشم از خودش به رنگ سفید و سیاه ، بزرگ بالای تختش زده بود! خود شیفته! یه دسته تنیس از دور و اطراف پیدا کردمو زدم به بازوش! - جیمین بلند شو دیگه! - هی با توام چرا خبرت بیدار نمیشی؟ حرصم در اومدو جیغ کشیدم! - مگه با تو نیستم! یه دفعه مثل فنر پرید از جا! اول با تعجب نگام کرد و بعد عصبی بهم گفت: - این چه طرز بیدار کردنه اخه؟ - چیکار کنم تو شبیه خرس میخوابی! با دست موهاشو بهم ریختو پوفی کرد! بعد از چند لحظه بهم نگاه کردو با تعجب پرسید: - چرا لباس پوشیدی کجا به سلامتی؟ - میخوام برم گردش! - شما خیلی بی جا میکنی! بچه پررو نگا! - مگه تو با دوستات میری عشق و حال من جرعت دارم چیزی بگم! یه دفعه از جاش بلند شدو رو به رو واستاد! - صبح بهت گفتم بازم بهت میگم اگه نبردمت به خاطر این بود که ما همه پسر بودیم میگیری یا نه؟ ازش فاصله گرفتمو گفتم: - شوخی کردم بابا اومدم بهت بگم حاضر شو منو ببر بیرون حوصلم سر رفته! لبخند دختر کشی زد و گفت: - اوکی حاضر میشم میام بریم! فقط لبخند زدمو از اتاق اومدم بیرون! رفتم تو پذیرایی و افتادم رو کاناپه داشتم فکر میکردم که یه دفعه سویون پا به رهنه پرید تو افکارم: - به جیمین گفتی عزیزم؟ مثل ادم نشستمو گفتم: - بله گفتم داره اماده میشه! لبخند زدو سرشو تکون داد! یه چند دقیقه ای الافه این گلابی شدم تا بالاخره تشریفشونو اوردن! تیپش عالیه بود درست مثل همیشه اسپرتو پسرونه بوی عطرش که باز داشت منگم میکرد! - بریم با هم از خونه خارج شدیم! حلوای من! این دفعه باید با این پورشه هه بریم! دیگه داشتم از کنجکاوی میمردم! - میشه بگی کار تو چیه؟ نیشخند زدو همونجور که از کنارم رد میشد گفت: - نگو که نمیدونی من نمایشگاه ماشین دارم! - واقعا؟
نشستیم تو ماشین که دوباره ادامه دادم! - پس تو دانشگاه نرفتی؟ خندید و گفت: - کی گفته؟ - خب وقتی نمایشگاه داری نشون میده که اهل درس نبودی! - یعنی هر کس نمایشگاه داره دانشگاه نرفته؟ - به نظر من که اینجوریه! ماشینو روشن کردو یه سی دی داخل دستگاه گذاشت و گفت: - پس باید بگم سخت در اشتباهی این بی اف شما مدرک داره اونم چه مدرکی نگاهی بهم انداخت وادامه داد مهندسی😎
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عاشق داستانت شدم خیلی خوبهههه💕💕:) :) :)
مقل همیشه عالی 😄😃👍🏻
پارت بعد کی میاد؟
میشه بزاری؟
دلم تنگ شده 😭
صبر کن تایید بشه 🌈
میسییییییی😘😘😘🥰🥰🥰🥰
عخشم پارت بعدو نمیزاری؟؟؟! 🥺❤
گذاشتم
مرسییییییییی ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
پارت بعد پارت بعدی پارت بعدی پارت بعدی پارت بعدی میخوام میخوام مخوام مخوام میخوام مخوام مخوام 🥺❤
💜🌈
عاشقتمممممم
که انقدررر خوبی
بلاخره اومدددد
💜💜
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییی🌺🌺🌺🌺🌺🌺
منتظر پارت بعدی هستم زود بزار 😉♥♥♥♥♥♥
اوک
مرسی عشقم 💖💖💖💖
عالییییییییی بود🙂💞
پارت بعد پلیز🙂💞
مرسی💜
اولین لایک و کامنت🙂😂
جایزه ام کو😂
🌈💜
برات پستش میکنم😅😘