
سلام بچه ها👋🏻 امیدوارم حالتون خوب باشه😊 امروز میخواهم فصل ۴ لیدی باگ را با هم تموم کنیم. امیدوارم لذت ببرید بچه ها نظر فراموش نشه
از زبان مرینت : امروز آلیا بهم زنگ زد و گفت :امروز با بچه ها می خوایم بریم بستنی بخوریم، تو میای؟گفتم:کیا هستن؟آلیا گفت:جولیکا ، لوکا، مکس،نونو،من،لایلا، کلویی،آدرین و کاگامی. 'وقتی فهمیدم قرار است لایلا و کلویی و کاگامی بیاند خیلی ناراحت شدم اما از این فهمیدم آدرین بیاد خوشحال شدم . یهو دیدم آلیا میگه بلاخره میای یا نه؟گفتم آره فقط کجا؟گفت:بیا دم بستنی فروشی اندره. گفتم :باشه.یکم استراحت کردم و یهو دیدم نیکی داره داد میزنه مرینت بلند شو .گفتم :بزار یکم بخوابم.تیکی گفت :نمیخوای که قرار ت با آدرین دیر بشه هان مگه یادت رفته میخواهید برید؟ بستنی بخورید.شکل من😨و شکل تیکی😂زود بلند شدم لباس هم را پوشیدم و اومدم سمت پارک.
یهو دیدم تمام بچه ها اونجا بودند و بعد بستنی گرفتیم و خوردیم و داشتیم می خندیدیم که دیدم آدرین و کاگامی نیستن رفتم و یهو دیدم دارم همدیگر را ب*و*س میکنند خیلی ناراحت شدم و گفتم بسه یهو اون ها بس کردند . من دویدم انگار اصلا نفسم بالا نمیومد از کنار بچه هارد شدم یهو دیدم بچه ها دارند دنبال میدوند و آلیا میگه :چی شده مرینت یهو دیدم خوردم به یک کس
صورتم را بالا آوردم یهو دیدم یک پسر با موهای طلایی و چشم های آبی خیلی زیبا بود یهو دست ش را روی گونه های من گذاشت گفت :اسمت چیه خوشگل خانم؟ گفتم اسمم مرینت هست یهو دیدم پسره خم شد و گوشواره ام را که خورد بودم بهش و افتاد بود برداشت . از زبان آدرین :وااای اون ها گوشواره های دختر کفشدوزکی یعنی مرینت دختر کفشدوزکی . یهو دیدم اون پسره خودش گوشواره ها را گوش مرینت کرد و یهو
دیدم مرینت افتاد توی بغل اون پسره . اون پسرگفت :حالت خوبه عشقم ؟ مرینت گفتم :ممنون و همدیگر را بغل کردن خیلی اعصبانی شدم رفتم و مرینت از بغل اون مرد آوردمش وآوردمش توی بغل خودم یهو مرینت
زد تو گوشم و گفت برو با کاگامی جونت خوش باش . و دیدم رفت بغل اون و دست هم گرفتن و دور شدن . با ناراحتی رفتم سمت بچه ها آلیا گفت : چی شده آدرین ؟ و براش تمام ماجرا را تعریف کردم . آلیا بهم گفت :مرینت از وقتی اومدی مدرسه عاشقت شد.
از زبان مرینت :
توی راه گفتم :میتونم اسم شریف تون را بپرسم . گفت :من تیم هستم . مدل معروف نیویورک. وقتی فهمیدم مدل خیلی خوشحال شدم اون من تا دم درخانه رساند
رفتم اتاق هم و افتادم روی تختم، و به تیکی گفتم :دیدی چقدر تیم جذاب بود گفت:مرینت ولی تو نباید اون جوری با آدرین رفتار میکردی .گفتم:ندیدی چیکار با قلبم کرد یهو دیدم صدای پا میاد.رفتم تو بالکن و یهو
گربه سیاه را دیدم به من گفت :دختر کفشدوزکی من را ببخش . تا فهمیدم گربه سیاه میدونی کی هستم تعجب کردم. گفت:من آدرین هستم. و یهو دیدم به جا گربه سیاه هست . گفتم:تو تو گربه سیاهی؟ گفت :آره 'یهو هیچی دیگه نفهمیدم
پایان داستان بچه ها این از پارت اول بود خیلی زود پارت های بعدی را می گذارم بچه ها لطفا نظر بدید 🙏🏻🙏🏻 خداحافظ👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام بچه ها پارت بعدی اومد
امیدوارم برید ببینید و لذت ببرید
وقتی میگی دختر کفشدوزکی یا گربه سیاه اعصاب ما میراکولرا رو خرد میکنید اینا اسمشون لیدی باگ و کت نواره یه بار برای همیشه
بله گلم خودم میدونم فقط بعضی ها نمی دانند
برای همین مجبورم
به هرحال ممنون
بچه ها یک داستان دیگرم اسمش ما و بی تی اس هست لطفا دنبال کنید و در حال بررسی
سلام بچه ها
من سازنده این تست هستم
ممنون که نظر دادید و لطفا نظر بدهید
چون من اولین بارم هست و زیاد چیزی نمیدونم
و با راهنمایی شما میتونم این داستان را زیبا کنم
حتما پارت بعدی را زود میزارم
سلام داستان قشنگ بود اما همش نوشته بودی یهو یهو من تنها چیزی که خوندم یهو یهو بود میتونی کمتر از این کلمه استفاده کنی چون عادته بدی میشه واست واینکه پارت2 رو زود بزار
چشم حتما
بله ببخشید که اینجوری شد
عااااااااااالی بود
عالی بود
عالی بود
عالی بود پارت بعدی لطفا