
سرم درد میکرد خسته بودم بعد از اون اتفاق ناگوار دیگه همه چی برام بی معنی بود دلم میخواست یکی بقلم کنه ولی تنها کسی که بقلم میکرد دستای لرزون خودم بود همش از خودم میپرسم من چرا زنده ام چرا نفس میکشم چرا خانواده ام باید بمیرن چرا باید همه چیزو از دست بدم مگه من چیکار کردم [ جونگوون کوچولو فقط ۱۷ سالش بود ولی درد هایی رو تحمل کرده بود که هیچ بزرگسالی حتی نمیتونست تصورشو بکنه دو ماه پیش توی تصادف خانوادش فوت شدن بهترین دوستش ترکش کرده بود و همه فامیل هاشون اونو به چشم یه هیولا میدیدن آخه جونگوون مریض بود اون دچار بیماری دوقطبی بود بعد از اون تصادف به ماشین فوبیا گرفت و این فقط اوضاع رو بدتر کرد اون از تاریکی مترسید اون خیلی تنها بود و به یه دوست احتیاج داشت ] چراغ دستشویی رو روشن کرد و به چهره رنگ پریده ی خودش به چشماش قشنگش که زیرش گود افتاده بود به لب هاش که همیشه سرخ بود ولی الان رنگی نداشت نگاهی کرد شیر آب باز کرد و دستشو گرفت زیر آب وقتی که عصبانی میشه وسایل های اعترافشو میشکنه و اکثر هم آسب میبینه اون فقط داره به خودش آسیب میرسونه
امروز اولین روز کاریش بود اون به عنوان آشپز در یک هتل لونا ( اسم دیگه ای به ذهنم نرسید ببخشید ) سرآشپز میشد قطعا کارکنان به خاطر سن کمش زیاد اونو جدی نمیگرفتن ولی اون خیلی مصمم بود باید آشپز میشد اون عاشق این کار بود پدرش پدر بزرگش و خاندانش نسل ان در نسل آشپز بودن و به طور ذاتی دستپخت خوبی داشتن حالا شغل خانوادگی شون رسیده بود به اون و باید خوب از پسش برمیومد [ جی یه پسر ۲۰ ساله که با سن کمش مهارت بی نظیری در آشپزی داره پسر یکی از ثروتمند ترین خاندان کره ی جنوبی است اون که با هوش بسیاری متولد شد تمام چیزهایی که میخواست در دوران کودکی و نوجوانی داشت ولی حالا که یه بزرگسال شده خودش باید چیز هایی که میخواد به دست بیاره یه سالی میشه که مستقل زندگی میکنه و خوشحاله که روی پایه خودش وای میسته ولی با زندگی خوبی که اون داشته همش احساس میکنه یه چیزی کمه چیزی که با پول نمیشه خرید ]
[ از زبان جونگوون ] تیشرت ساده ای پوشیدم و روی اون سویشرت سرمه ای پوشیدم چون نزدیک های پاییزه و هوا داره کم کم سرد میشه من به مادرم در لحظات آخر زندگیش قول دادم زنده بمونم و تلاش کنم خانواده ی من اوضاع مالی خوبی نداشتن ولی من اونارو دوست داشتم کاشکی پدر و مادرم اینقدر مهربون نبودن اینطوری میتونستم فراموششون کنم کوله پشتیمو برداشتم و از خونه زدم بیرون من توی زیر پله ی ساختمون زندگی میکردم بانک خونمونو به مزایده گذاشت و من مجبور شدم اینجا زندگی کنم حالا واسه اجاره اش باید کار کنم هرجایی که میرفتم هیچکس قبولم نمیکرد هیچکس به یه پسر نوجوون اعتماد نداشت راستش من ترک تحصیل کردم نمیتوستم خرج مدرسه رو بدم درسم خوب بود من باهوش ترین دانش آموز مدرسه بودم و میتونستم آینده خوبی داشته باشم اما ... نمیتونم
* اولین روز کاریت چطور بود * بد نبود فعلا کسی ازم حرف شنوی نداره * درست میشه پسرم فقط زمان میخواد * زمان شاید راست میگی مامان * کاری نداری بابات اومد * نه از طرف من سلام برسون * باشه خدافظ پسرم * خدافظ . کیفشو انداخت رو مبل و دستی به موهای مشکیش کشید چقدر زود خسته شد نباید کم میآورد باید ثابت میکرد میتونه رو پای خودش وایسه داشت به همین چیزا فکر میکرد که در دنیای شیرین خواب فرو رفت
بلاخره تونست کار پیدا کنه توی یه هتل به اسم لونا نظافتچی شد پول خوبی ام میدادن رئیسش گفت یه هفته امتحانی بیاد کار کنه اگه کارش خوب بود استخدامه خسته بود نودل باز کرد و شروع کرد به خوردن بدن درد داشت و یه ماه بود که فقط نودل میخورد نودل ویتامین کافی رو به بدنش نمیرسوند واسه همین ضعیف شده بود دلش برای دستپخت مادرش تنگ شده بود و این دلتنگی اشک هاشو جاری کرد . با وحشت از خواب پرید مثل همیشه داشت کابوس میدید کابوس اون لحظه ی دردناک بعد از اون تصادف اینطوری شده بود هر شب کابوس میدید ولی سعی میکرد بهش اهمیت نده به سر و صورتش آبی زد و لباس های دیروز پوشید اون لباس زیاید نداشت ولی لباس هایی که داشت همه مرتب و تمیز بودن از ماشین و وسایل نقلیه میترسید واسه همین مجبور بود پیاده بره یکم راه طولانی بود ولی چاره ی دیگه ای نداشت
بعد از پارک کردنش ماشینش توی پارک کینگ سوار آسانسور شد انگشتشو روی طبقه ی دوازده گذاشت و فشار داد یه پسر توی آسانسور بود خیلی ریزه میزه بود ولی در عین حال زیبا بود صورتش رنگ پریده به نظر میومد ولی بازم هیچی از زیباییش کم نمیکرد شاید اونجا اقامت داشت شایدم اونجا کار میکرد ولی تاحالا ندیده بودتش بلاخره آسانسور رسید به طبقهی دوازدهم و اون پسر همزمان با جی از آسانسور پیاده شد * ببخشید ولی این طبقه مخصوص کارکناست * میدونم * پس کجا * ببخشید آقا من نظافتچیم و بهم گفتن بیام اینجا * آهان که اینطور تازه اومدی ؟ * بله . اون پسر خیلی مودبانه حرف میزد و تمام مدت سرش پایین بود با خودش فکر کرد چه عجب بلاخره یکی به من احترام میزاره * اگه تو نظافتچی هستی باید بری اونجا لباستو بپوشی و بعدش وسایل کارتو از آقای کانگ بگیری اون سرپرست نظافتچی هاست. * بله ممنون .اون به جی ادای احترام و به همون سمتی که جی گفته بود رفت چقدر مودب بود ولی سنش به نظر کم میومد در هر حال جی از رفتار اون پسر خوشحال بود
امیدوارم خوشتون اومده باشه :)💞
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اجی مح میشی🥺
وای
خداروشکر ی انجین پیدا کردمممم😂
اجی میشی؟
یونجی هصدم ۱۴ سالمه اکسوال . استی . انحین هصدم😁💜
بله میشم
رها هستم ۱۳ سالمه
فقط انجینم 😊🙏🏻
قبلا گروه های دیگه
استن میکردم ولی
بعدش تمام
حواسم رفت رو انهایپن
وای خدااااا ... این خیلی عالی بودددددد... هر خطشو که نیخوندم احساس میکردم الان میزنم زیر گریه
وای مرسی
هارتم اکلیلی شد 🥺💫
عالی بود اما لطفا وارو بحث عاشقانه اش نکن خب؟
بعد چرا انقدر جونگوون بدبخت نشانه داده شده؟!
پسر به این کیوتی باحالی سرحالی چرا افسرده اش میکنی ؟
فالو شدی
عزیز داستانه دیگه
واقعی که نیست
نگران نباش جونگوون در آینده زندگی فوقالعاده خوبی رو در پیش داره
من خودم جونگوون لاورم فکر کردی میزارم پسر کیوتم ناراحت باشه
باشه هر جور می دانی زندگی شو شاد کن ولی نه جنگوون نه هیچ یک از اعضای گروه لطفا وارد رابطه عاشقانه نکن
باشه؟
باشه نمی خوانم
ولی اینو از من به تو نصیحت اگر شروع کنی بنوسی تصورات نسبت به گروه تغییر می کنه و دیگه جذابیت ایدل هامون از دست می رود
اصلا حوصله توضیح ندارم
هر کاری دوست داری بکن گل
اصلا به من چه
خودت و انهایپن بفرما🤲
حالا کی خواست مال تو بخونه!
بچه 3 ساله کتابی نمی نویسه😹.
چیکار داری تو؟
سلیقه ما اینه😐💔
اصلا نخون😐💔
ما میخوایم بخونیم😐💔
سلیقه ما اینه دیگه مشکل داری شما نخون😹💔😐
عورررررررررر🥺🥺🥺✌🏻✌🏻🖇🖇(ورژن دوم عر😹👐🏻)
عالیییییی🥺✌🏻🖇.
آجی رها میشه بری تو تست آخرم معرفی یک داستانه تو هم هستی و یا جونگ وونی🥺✌🏻🖇
دیدم آجی
نمیدونی چقدر خر ذوق شدم تو داستانم
منتظر پارت اولیم 🔪😂
زود میزارم🥺🖇✌🏻😁
دوستان ببخشید توی اسلاید یک
خط دوتا مونده به آخر باید اطرافشو باشه ولی کیبورد من چون قاطی داره اشتباه نوشته به بزرگی خودتون ببخشید
خعلیییییییییییییییییییی
قشنگ بودددددد 💙💙💙💙💙💙
فقط میشه باهم آشنا بشیم من الینام ۱۲
😁😁😁
هوم ممنون من رها 14 سالمح
خوشبختم:)
عرررررررررررررررررررررررررررررر محشرههههههه😭😭😭❤️
مرسی 😅❤