ممنون که داستانمو خوندیییی منم بس که خوشالم الان دارم میدمش دست ناظر تا ببینم چی میشه
ای خدااااا امروز چقدر گرمه باید شروع کنم به اسباب کشی معلوم نیست زن بابام دستگاه جوجه کشی چیزی داشته این همه بچه میخواسته چیکار به هر حال الان باید برم پیش به اصطلاح برادرام زندگی کنم هفت تا پسر خدا البته برای منی که از همون اولشم تنها بودم خیلی خوبه امیدوارم پدر چیزی از مریضیم بهشون نگفته باشه هعی باید از عشقم دل بکنم الان ازش خدافظی میکنم رخت خوابم فدات شم نیمه گم شدم باید برم اسباب اساسیه جمع کنم دیگه نمیتونم ببسنمت عرر هیچوقت فراموشت نمیکنم ــــــــــــــــــــــــــــ اخیش تموم شد حالا باید خودم برم فقط امیدوارم اینکارا بهم فشار نیاورده باشه اخه من جزززززززززجززززززز ( ویبره گوشی در نظرش بگیرین) عه از کیه ( از کی دات کام) بزار ( علامت اکانه ـ علامت راننده کامیون.) ـ الو . سلام خانم وسایلاتونو رسوندیم ـ اک ممنون خب دیگه منم باید برم ( لباسشو پارت بعد میزارم)

یادم رفت عکس عضو کوچیک خونواده رو بزارم الان میزارمش پس با ووتارو میشن هشت برادر

خعلی خب رسیدم بزار در بزنم شق شق شق شق خدایی همین صدا رو داره درش باز شد چه خوشگلههههه ( عکس پارت) مهو خونه بودم که خوردم به درخت اینجا مه درخت نداشت وایسا این که یع پسر احتمالا یکی. از یرادراست کاشکی اون روز نشنسته بودم پای گیم تا الان اسماشونو بدونم فلاش بک گوشیی: سوس ماس.... اکانه: اه کی پیام داد دوباره بزار ببینم( گیم رو استوپ میکنه گوشیشو باز میکنه) داخل پیامک👇🏻👇🏻 بابا؛: اکانه عکس از برادرات و اسماشونو برات فرستادم اکانه: اه وللش بشینیم گیممونو بزنیم پایان فلش بک پسره: هوووی تو دیگه کی هستی اکانه: کنچیوا اکنه دس نی سان میشه بهت بگم نی سان ها سکوت پس باشه بهت میگم نی سان از زبان ناکیمورا: اوووف حوصلم خدا این خواهرمونم که نیومد اصن چرا مامان باید ازدواج میکرد. اه حالا باید یه دختر لوس رو تحمل کنیم وللش بابا میرم بیرون حواسم نبود خوردم به یه دختره که تو خونمون بود داشت از دماغش خون میومد گفتم کیه گفت اکانه دس یورشکو نی سان. وایسا چی (๑• . •๑) نی ساااان خدا چه باحال
از زبان اکانه: شوری یه چیزی رو حس کردم چی ها نه خون دماغ شدم ولی چرا امیدوارم چیزی نشده باشه اره احتمالا چیزی نیست ولی چرا چشمام تار میبینه نه چرا سرم گیج میره حالت تهوع دارم چیکار کنم و دیگه هیچی نفهمیدم بنگگگگگ
دوباره از ناکیمورا دیدم دختره یه جوری شد چرا این داره اینجوری میشه ای خاک تو سرم صداش زدم اکانه چان اکانه چان دایجوبو؟ جواب نداد یهو افتادم بغلش کردم بردمش تو گذاشتمش رو مبل که همه بچه ها اومدن ووتارو گفت این کیه نی سان گفتم اکانه دختر رینتارو شوهر میوا سان یویکیو نبضشو گرفت یهو برگشت و . گفت این دختر.....
خب چیه فوش میدی نده عزیزم رشته اینکارا چیه خب این پارتم تموم شد به نظرت اینجا معلوم میشه اکانه چیو. مخفی میکنه تا فردا جانههههههههه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییی🥰🥳🥳
لطفا زود تموم نشه🥺
موافقمممم
عالی
منن یک اوتاکو دیدم داستانت جالبه گفتم عضو شم نظر بدم فک نکنی جالب نیست ولی این انیمه کمتر شناخته شده همه هم عاشقش شدن🤣🤣🤣