10 اسلاید چند گزینه ای توسط: A_M_R انتشار: 4 سال پیش 271 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب دوستان شرمنده یکم دیر شدش . من یه مشکلی دارم و بخاطر اینکه طرفدار ها خیلی درخواست کردن دختر عموم داستان رو ادامه می ده .
سلام من رها هستم دختر عموی A_M_R ، من از الان به جای امیر رضا داستان و ادامه می دم . امید وارم خشتون بیاد .
از زبان مرینت . وقتی چشمام رو باز کردم با این صدا بیدار شدم . (به نیویورک خوش اومدید) ادرین رو بیدار کردم و دسته همو گرفتیم و از جت پیدا شدیم لایلا و فیلیکسم پشتمون بودن . با روش قبلی جعبه معجزه اسا ها رو رد کردیم . از فرودگاه خارج شدیم و ادرین یه تاکس گرفتش من تو تاکسی به این فکر می کردم که خونه ای که الان می ریم چه شکلی هستش . چند دقیقه بعد .
به خونه رسیدیم . من از ماشین پیاده شدیم . ادرین دستاشو جلوی چشم های من گذاشته بودش . من اروم اروم جلو می رفتم تا اینکه ادرین دیگه نمی اومدش جلو فهمیدیم که رسیدیم . بوی گل رز رو حس می کردم یک دفعه ادرین دستاشو برداشتش . یه خونه دوبلکسه خوشگل بود با یه حیاط پشتی و یه حیاط جلوی خونه . ( نمی دونستم اسم چی می شه 😅 ) حیاط جلوی پر از کل رز بودش . ادرین رو محکم بغل کردم . ادرین چونم رو گرفت و سرمو اورد بالا . لباشو نزدیک کردش . و همه ب*و*س*ی*د*ی*م . ادرین گفت . مرینت همیشه عاشقتم . رفتیم توی خونه . خونه خیلی خوشگلی بودش رفتیم طبقه بالا . لایلا گفت . فیلیکس منو تو این اتاقو برداریم . ادرین گفت . شما دوتا می رید توی یه اتاق 😳 . فیلیکس گفت . مگه شما نمی رید 🤔 . منو ادرین شدیم این رنگی 🔴 . من خیلی دوست داشتم با ادرین برم توی اتاق ولی خجالت می کشیدیم . رفتم توی اتاق بغلی ادرینم رفت توی اون اتاق .
از زبان ادرین . من خیلی دوست داشتم با مرینت برم توی اتاق ولی خجالت می کشیدم رفتم توی اونی که اتاق . رفتم لباسو رو از ساک در اوردم باید همه ی لباس ها رو تا می کردم وای خدا . زبان مرینت . لباسو رو از ساک در اوردم توی کمد گذاشتم معجزه گر خودم و ادرین رو از تو جعبه معجزه آسا در اوردم جعبه رو توی ساک گذاشتم و ساکو بالای کمد . رفتم یه دوش گرفتم و پریدم روی تخت . گفتم . تیکی الان با نیویورکیم و ماجرا های جدید در انتظار ما هستش . تیکی گفت . مرینت راه خیلی سختی در پیش داریم . یک دفعه صدای در اومدش . لایلا اومد توی اتاق و گفت . مرینت عزیز چی شده . گفتم . چیزی نشده باید چیزی شده باشه ؟ . لایلا گفت . مرینت عزیزم بهت حق می دم با ادرین نخوای بری توی یه اتاق ادرین یه جوری هستش . من گفتم . وات ؟ 🤯🤯🤯 . ( فکر کنم نقشه لایلا رو گرفتیم و منظورش رو و بگم این حرفه لایلا چرتو پرته ) لایلا رفت بیرون . من داشتم به حرفه لایلا فکر می کردم که زدم زیر گریه . گفتم . تیکی من هیچ کسو ندارم اینجا و اگر اگر حرفه لایلا . تیکی گفت . مرینت لایلا یه دروغ گو هستش حرفشو باور نکن . رفتم توی اتاقه ادرین . همه لباس نا مرتب بودش خوده تنبلشم خواب بودش . لباساشو تا کردم و توی کمد گذاشتم . ادرین رو بیدار کردم و گفت . بانوی من اینجایی . گفتم . ادرین این معجزه گرت یادم رفت بهت بدم . ادرین گفت. مرینت چیزی شده ؟ . گفتم . نه یکم سرم درد می کنه .
ادرین گفت . امشب یه جایی می برمت که حالت خوب شه . گفتم . کجا ؟ . گفت . سوپرایزه . دسته همو گرفتیم و رفتیم پایین . من رفتم توی آشپز خونه و ناهار درست می کردم ادرین داشت فیلم می دید و فیلیکس رفته بودش بیرون پیاده روی لایلا هم توی باغ بودش و لایو گرفته بودش . ۱ ساعت بعد . ناهار اماده شده بودش و من ناهارو ریختم توی بشقاب های جدا جدا و روی میز گذاشتم . فیلیکسم اومده بودش . بعد ناهار . لایلا باید ظرف هارو جمع می کردش . ادریت روی مبل نشسته بودش و منم سرمو روی پاهاش گذاشته بودم . ادرین گفت . مرینت ساعت ۷ بیدارم کن که بریم بیرون . گفتم . باشه . ادرین رفت بالا خوابید . منم روی مبل دراز کشیدم و با اینستا رو چک می کردم .
که خوابم برد . ساعت ۷ . زنگه گوشیم بیدارم کرد . رفتم بالا و ادرین رو بیدار کردم . ادرین گفت . بانوی من تو برو حاضر شو منم برم دستو صورتمو یه اب بزنم . رفتم حاضر شدم . ادرین حاضر شده بودش . ادرین با گوشیش یه لوکشین فرستاد بعد چند دقیقه دیدم ماشین هوشمندش اومد . سوار ماشین شدیم . ادرین گفت . بانوی من الان من مجبورم چشم های شما رو ببندم . گفتم . باشه ولی منو ندوزدی . بعد چند دقیقه . ادرین گفتش . بانوی من دیکه رسیدیم . از ماشین پیدا شدیم ادرین دسته منو گرفتش . اومد پشتم و چشم بندو باز کرد .
من زبونم بند اومده بودش که یه قطره اشک از چشم اومدش . ادرین گفت . بانوی چرا ناراحتی . من ادرینو بغل کردم و گفتم ادرین . من من من جیمی اومده بودیم اینجا . ادرین گفت . اگر می دونستم ولش کن ، بانوی من ناراحت نباش من اینجام
و گریم بند اومدش و ادرین گفت . بانوی دیگه بریم خونه فردا هم باید بریم دانشگاه . سوار ماشین شدیم . ادرین گفت . مرینت من معذرت می خوام من نمی دونستم . گفتم . ادرین چرا معذرت خواهی می کنی من فقط از اتفاقی فردا قرار هست به احتمال زیاد بی افته می ترسم . رسیدیم خونه . من رفتم توی اتاقم ادرینم رفتم توی اتاقه خودش . لباسامو عوض کردم و رفتم روی تخت و دراز کشیدم و چشمامو بستم .
خب دوستان این قسمت تموم شدش سعی خودمو می کنم که قسمته بعد رو سریع بزارم و بدونید من رها هستم دختر عموی A_M_R .
خدا حافظ
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
سلام
اسم منم رهاست
و اینکه این رمان بی نظیره
و منم دنبالتون میکنم
به تست های منم سر بزنید
ببخشید عزیز وقتی که این ها با جیمی چیکار می کنن؟؟
منظورتو نفهمیدم عزیزم .
خوب بود بیزحمت تست های منم بخون بیزحمت اگه دوست داشتی
حتما عزیزم .
عالییی بود عالیییی جز عالی نمیتونم چیز دیگه ای بگم واقعا زیبا بود👍👍👍👌👌👌
ممنونم عزیزم
عالی بودش💜💜💜💜💜
خیلی قشنگ نوشتی💖💖💖💖💖
حتما ادامه بده ببینم چی شد🧡🧡🧡🧡
داستان منم بیا بخون فعلا یه پارتش اومده
درباره ی میراکلس هست 😉
حتما عزیزم
خوب بود فقط یه سوال شما امیر رضایی یا فامیلشون
از این قسمته به بعد دیگه منم . اسمم رها هستش . عزیزم
رها جون عالی بودش
🌼🌼🌺🌺🌼🌺🌺🌺🌼🌺🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌼🌺🌼🌼🌺
❤❤❤❤
قشنگ بود ممنون
ادامه بده لطفا
حتما
عالی بود بعدی رو بزار 🌼🌼🌼👍🏻👍🏻