به جز یک نفر هیچ کس پارت یک داستانو نخوند😐😔 اگه این پارتو میخونید برید اول پارت یکو بخونید 💗
الیزابت بلند شد و گفت:(باید بریم دنبالش!)
من گفتم:(ارتفای اینجا خیلیه.اون چطور رفته پایین؟اونم تنها؟)
الیزابت چند لحظه من رو نگاه کرد و بعد یه نفس عمیق کشید و رفت جلوی در خونه درختی تا پایینو نگاه کنه
صدای بارون خیلی شدید بود
از گوشه ی چسم یه سایه هایی دیدم هواسم پرت اونا شد.
و گوشه خونه درختی یه چیز سیاه دیدم.
رفتم جلو دستم رو گذاشتم اونجا.
انگار اون دیوار مثل یه کلید بود...
پیچوندمش و یه در باز شد که پله میخورد به بالای درخت
و از پله ها رفتم بالا
خیلی تاریک بود
یکی رو دیدم که از اون جلو رد شد
من دویدم دنبالش
شونه هاشو از پشت گرفتم و برگش گردوندم سمت خودم
....
9 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
جذاب شد
یکم هم عجیب غریب شد ولی خب توی دوتا پارت بعدی یکم درست شده🚶♀️