
جونگ کوک یه حس عجیبی داشت برای همین توی کل خونه نگهبان گذاشت +جونگ کوک چیزی شده؟ چرا اینهمه نگهبان گذاشتی ؟ _....... هرچی ازش میپرسیدم هیچی نگفت دیگه میخاستم برم بخوابم اونم باهام اومد +جونگ کوک تو هنوز بهم اعتماد نداری _کی گفته بهت اعتماد ندارم یه حس بدی دارم +خوب به من بگو چی شده؟ _....... +جونگ کوک چی شده؟ ........
«ساعت۳ شب » احساس میکردم که گلوم خشک شده رفتم پایین تا آب بخورم که یه دستی اومد روی دهنم بیهوش شدم 😵 چشمامو باز کردم دیدم توی یه انباری هستم دست هام هم به صندلی بستن شروع کردم به تکون خوردن که یه نفر اومد داخل 🚶🏻♂️
اون همون سون می عو*ضی بود همونی که از دوران دبیرستان ازم خوشش میومد &که میخاستی با اون ازدواج کنی مگه من میزارم +ولم کن برم عو*ضی &هیییش آدم با همسرش که اینطوری حرف نمیزنه میا کیم +ببند گاله رو عوضی من جئون میا هستم فهمیدی جئون میا & اگر اون بمیره حتما میشی میا کیم 😠 با موبایلم زنگ زد یه جونگ کوک اونم تصویری &سلام آقای جئون جونگ کوک از طرف همسرم هم بهتون سلام میکنم _میا ولش کن عوضی من تو رو میکشم فهمیدی &تا سه ساعت دیگه وقت داری بیای به این آدرسی که برات میفرستم نیای دیگه اونو نمی بینی +جونگ کوک نیا این یه تله هست نیا که یه دفعه یه چیز سنگین خورد توی صورتم اون عوضی بهم سیلی زده بود _عوضی من تو رو میکشم فهمیدی میکشمت &سه ساعت دیگه وقت داری خداحافظ آقای جئون جونگ کوک 😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠 «خب بریم ببینیم جونگ کوک در چه حاله» اعصابم خیلی خورد بود رفتم پیش بابام و با هم سر این مسئله حرف زدیم # پسرم بهتره که وقتی میری چنتا آدم هم بفرستی تا بیان اینجوری خیلی بهتره _اون حتما چنتا آدم داره که من کاری نکنم # بهتر نیست پلیس خبر کنیم اونا محاصرشون کنن _خوبه اما اگر بلایی سرش بیاره چی تصمیم گرفتیم که چنتا از آدم های بابام آدم های مرده رو بی هوش کنن بعد برم داخل و میا رو بیارم بیرون با دوست بابام که یه پلیس بود هماهنگ کردیم و راه افتادیم رسیدیم اونجا و چنتا از آدم هام یواشکی اون محافظ ها رو بی هوش کردن بعد با دوست بابام دفتین داخل همه جا رو گشتیم دوست بابام رفته بود اون طرف تر که مرتیکه عوضی اومد &وای وای وای آقای جئون جونگ کوک خوش اومدی امروز آخرین روز زدنگیته _ببند دهنتو آشغال اسلحه رو گرفت سمت که دوست بابام آمد با یه حرکت از دستش کشید @دستات رو بزار رو سرت اونم هر کاری که گفت رو انجام داد بعد هم دستبند زدن و بردنش به گرم آدم ربائی حبس ابد محکوم شد

میا رو با خودم بردم خیلی ترسیده بود _نترس دیگه تموم شد اون باهات کاری که نکرد؟ +نه نه ولی خیلی ترسیدم آخه گفت اگر تو دیگه زنده نباشی من مال اون میشم _غلط کرده عوضی الان ببین من پیشتم پس ناراحت نباش باهم رفتیم خونه رفتم لباسم رو عوض کردم رفتیم شام خوردیم دیگه خیلی خسته بودم رد طناب هنوز روی دستام بود
با هم رفتیم یه کیدراما خفن دیدم وقتی فیلم تموم شد شروع کردم به غر زدن +عهههه حداقل آنچه خواهید دید رو میزاشتی همیشه خدا وقتی جا های مهم فیلم میرسه نمیزارن _😂😂😂😂 _بهتر نیست دیگه بریم بخوابیم +میترسم _دیگه نترس اون که رفت زندان هم به جرم آدم ربائی هم حمل اسلحه تا ابد محکوم شد +باشه خوبه خیلی خوشحالم ❤️🥺 رفتم خودمو تا تونستم توی ب*غ*ل*ش جا کردم 🥺❤️
امروز فقط میتونم یه پارت بنویسم چون امتحان دارم معلم ع*ن*ت*ر هم تصویری میپرسه😱😱😱
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
آجی عالی بود
عالییییییی بود
پارت بعدی چیشد
گذاشتم ولی باز نمیاد تا الان سه چهار بار حذف کردم و گذاشتم😑
شتتتتتت 😑😑😑🔪🤦♀️
پارت ده و یازده رو گذاشتم خدا کنه بیاد
پارت یازده اومد 😑😑😑😑
خدایا به طاها یه یاسین به معراج احمد به قدر و به کوثر
شتتتتتتتت به معنا واقعیییییی 😑🔪😑🔪😑🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️
عاجی تو پارت یازده توی کامنت ها گذاشتمش پارت ده رو
آجی پارت بعدی رو بزارررر
آجی امتحانت تموم شد
😱😱😱😱 انشاءالله ۲۰ شی
بعد امتحانت حتما بزار پارت بعدی رو
مرسی حتما میزارم ❤️🥺
سلام دوستان من فقط امروز میتونم یک پارت بنویسم چون امتحان عربی دارن اونم تصویری 😱😱😱