
خیلی وقته که دلم میخواست یه داستان از انیمیشن میراکلس بنویسم اما خیلی وقت ندارم اما اگه بعد از 1 تا 3 قسمت خوب حمایت و دیده شد من ادامه میدم اگر که نه پس ولش میکنم پس حمایت کنید و لذت ببرید💎 💖
(بچه ها من میدونم سیزون 4 هم اومده اما من از ادامه سیزون 3 مینویسم حتی در مورد اینکه زویی اومد ویا آلیا هویت مرینت رو فهمید(مرینت،💎، تیکی🐞.... آدرین 🔥 پلگ🐈...) (دختر کفشدوزکی 💎🐞.... گربه سیاه🔥🐈) لطفا کامل بخونش
2 سالی میگذره 💎و🔥17 سالشونه (گیریم قبلا15سالشون بود) 💎: اتفاق خاصی نیفتاده و هنوزم ارباب شرارت افراد رو شرور میکنه و هر سری شکست میخوره. اما تازگیا قراره معلما به یه اردو برن که دانش آموزان برای امتحان آخر سال آماده بشن و درس بخونن اما این هم تعطيلاته هم زمان برای امتحان دادن حالا بگذریم سال بعد قراره برای سال بعد کنکور بدیم (حالا دقیق مطمئن نیستم که کنکور دارن یا نه اگه کسی میدونه تو کامنت ها توصیح بده ممنون میشم 💖💖) اما به هرحال وقت زیاد داریم واسه همین تو این موقعیت تصمیم گرفتیم که با بچه های کلاس جور کنیم و بریم. البت تماما ایده ما نبود چون یه پیشنهاد 50 درصد از طرف مدرسه داده شد تا حسابی شارژ بشیم البته این مسافرت اخیاری بود💖
💎همش دارم به رفتن فکر میکنم و خاطره مینویسم خدایا ینی آدرینم میاد ووویی🥺🥺😍😍 دستام رو گذاشتم رو گونه هام و سرخ شدم. که یهو یه صدا جیغ یخ خانم اومد رفتم پایین خیلی تعجب کردم و ترسیدم ولی اون خیلی ترسیده تر بود و داشت نفس نفس میزد ازش پرسیدم که چی شده

اون خانم با لکنت گفت : بچمو گم کرده بودم ددداشتتم دنبالششش میگگشتم که یهو دیدم اینجام. مامانم براش یه لیوان آب آورد و منم رفتم تبدیل شدم. (شرور یه دختر بود (همسن مانون)که گمشده بود بعضیا غیب میشدن بعضیا هم تلپورت... که پیشیمون هم سر رسید 🐈🔥درود بانوی من 💎🐞سلام پیشی (رفتیم به جنگ تا اینکه شکستش دادیم) اون یه دختر کوچولو بود که مامانش رو گم کرده بود🥺🥺 حدس زدم مامانش همون خانومه است که تلپورت شده بود به خونمون... به پیشی گفتم منتظرم بمون من کارت دارم _ من همیشه منتظر تون هستم😝 (من بچه رو رسوندم پیش مامانش و قرار شد دیگه بیشتر مواظب باشه تا گم نشه) من برگشتم پیش پیشی 💎🐞پیشی من قراره یه مدت برم و میخوام که بمونی و مثل سری قبل نشه(میراکلس نیویورک) 🔥🐈راستش بانو تا دیر نشده منم میخواستم همینو بگم منم قراره یه مدت نباشم 💎🐞اینطوری که نمیشه پس بهتره یه مدت به یکی اعتماد کنیم 🔥🐈مثلا کی؟ 💎🐞هر دو مون بانیکس رو میشناسیم پس چطوره به الکس معجره گر بدیم؟؟ 🔥🐈 حالا چرا بانیکس؟؟ 💎🐞چون بانیکس میتونه اتفاق افتادن هر چیزی رو پیش بینی کنه و قبل از هر شرارتی ما رو خبر دار کنه 🐈🔥 ایده خوبیه مثل همیشه 💕💕😝😝 🐞💎البته که هست😎...

من و کت رفتیم پیش الکس (موضوع رو بهش گفتیم) و معجزه گر رو بهش دادیم (بچه ها الکس قرار نیست بره مسافرت چون قبول کرد که از پاریس محافظت کنه) (قبل از رفتنم پیشی دستمو گرفت) 🐈🔥تو این مدت که نمیبینمت حسابی دلتنگت میشم بانوی من🥰😁 (منم لپشو کشیدم گفتم خدا فظ) 🐈🔥من شدم عین لبو🥰🥰

🐈🔥پنجه ها داخل پلگ پلگ آخه این چه جورش بود واو اون خیلی خاصه 💕💕💕🐈اولن گشنمه دوما پاشو واسع سفرت آماده شو (اجازه پدرشو گرفته)،🔥آها راست میگی (کممبر داد به پلگ) رفتم کتاب هامو آماده کردم و از سر تا پیاز هر چی بوذ رو برداشتم ای کاش کفشدوزک هم بت من میومد،،، بلند شدم تا دفتر خاطراتمو بنویسم و وسایل رو واسه فردا شب حاضر کردم (قرار بود فردا شب با هواپیما حرکت کنن)

💎آه شب شده من میخوام بخوابم 🐞ولی مرینت وسایلت آماده است 💎برای چی 🐞آخه فردا شب قراره حرکت کنیم 💎وای تیکی اصلا یادم نبود چرا زودتر نگفتی 🐞فکر کردم یادته (💎بلند شدم و همه چیز رو رو آماده کردم) زود خوابیدم آخه خیلی هیجان داشتم)

💎تیکی ساعت چنده(تازه از خواب بیدار شده) 🐞6 💎چی نه بلند شدم آماده شدم و رفتم فرودگاه دیدم هیچ کدام از بچه ها نیستن منم نگران شدم و از کارمندا پرسیدن گفتن که قراره با کشتی برن (همون لحظه آلیا زنگ زد) 💎آلیا شما کجایین (آدرس داد و منم رفتم اونجا) دیدم همه هستن به جز الکس و آدرین 💎آلیا آدرین نمیاد🥺🥺 آلیا =نمیدونم (سوار کشتی شدیم تا اومدیم حرکت کنیم...) آدرین از راه رسید 🔥بچه ها وایسید(💎خیلی از دیدنش خوشحال شدم قراره یه مسافرت عالی پیش رو داشته باشم همراه دوستام و ینفر به خصوص 💕💕😍🥰امید وارم بهم خوش بگذره
🔥نگران نباش بهت کمک میکنم 😉 💎 دارم ستاره ها رو میشمارم 🔥این آهنگش خیلی قشنگه 💎گرسنمه..... اینم از این اگرمیخواین ادامه اش هم بنویسم حمایت کنین و بهم انگیزه بدید منم نهایت تلاشمو میکنم کپی ممنوع
امیدوارم لذت برده باشید برام کامنت بزارید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی