
اینم از پارت ۱۴
هری سریع رفت پیش کاترین و بعدش هرمیون هم رفت بالا سرش. هری: آروم باش........آروم باش.....خواب دیدی.........کاترین: د.......د.....دراکو😨 دراکو.......دراکو.....هری: دراکو چی؟؟؟؟ کاترین: دراکو داشت.........شکنجه میشد😭😭 ینی..........ینی.....ینی ممکنه ........ خوابم درست باشه........هری تو خودت........تو خودت گفتی ........ ولدمورت به ذهنت نفوذ کرده بود قبلا.........ینی ممکنه الانم😨😨😨😨😭😭😭😭😭...........داشت داد میزد.........حالش خیلی بد بود😭😭
هری: من گفتم ولی ممکنه که الان فقط یه خواب باشه همین!! چون تو خیلی نگران دراکوعی الان این خوابو دیدی.... و بعد از کنار من بلند شدو از اتاق رفت بیرون....... رون و جینی هم رفتن پیشش ولی هرمیون پیش من موند. ( بریم پیش هری رون و جینی) رون: هری!!! صب کن.....جینی : هری!!! . هری وایساد. رون : چی شده؟؟ هری: کاترین هنوز خوب یاد نگرفته ذهنشو کنترل کنه!!!!!.........رون: و این یعنی.........جینی: اون خواب راست بوده و دراکو واقعا....... هری: به کمک ما نیاز داره.......تنها چیزی ک الان نمیدونیم اینه ک چرا بی خبر رفته؟؟ جینی: شاید.....شاید اون اصلا ب میل خودش نرفته!!؟؟؟
هری: امکانش هست ولی.............آه آه و یهو هری نشست رو زمین. جینی و رون : هری😨 چیشد؟؟؟ ( تو ذهن هری) ههههههههریییییییییییی پاتح..........هههههرییییییییی پاتح......... میبینییییی........دوست عزیزت داره زجر میکشهههههه...........نمیخوای بیایییییی کمکششششش ........انگار هری خودشو اونجا پیش دراکو میدید........اون داشت زجر کشیدن دراکو رو میدید..........هری: نههههههههه نههههههههههه نهههههههههههه ......ولش کن نه نههه.....ولش کن لع*نتی😭😠
بعد از دو دیقه ک هری حالش خوب شد یدفه بیهوش شدو رون و جینی با کمک دو سه نفر برندنش درمونگاه....... . بعد از یه ساعت هری ب هوش اومد...... همه بالا سرش بودن ...،کاترین و هرمیون هم اومده بودن........رون : خوبی؟؟؟ یه دفه چت شد؟؟؟ هری میخواست بگه ولی وقتی دید ک کاترین اونجا وایساده چیزی نگفت.. هری: آم......هیچی یه دفه سرم گیج رفت..... همشون به غیر از کاترین فهمیدن که چیشده........ بعد از یه رب هری بلند شدو رفت پیش دامبلدور تا همه چیو بهش بگه....... ( الان هری پیش دامبیه و داره براش تعریف میکنه ) هری: من میخوام برم عمارت مالفوی. دامبلدور : هری تو همچین کاری نمیکنی.....خب!! هری: ببخشید پروفسور ولی من میرم....... و از اتاق دامبلدور زد بیرون.....( دامبلدور با خودش میگوید ) حقا که پسره همون پدری😂😂همش دنبال دردسری😂😂😂
وقتی هرمیون و رون و جینی فهمیدن ک هری میخواد بره اونا هم آماده شدن تا باهاش برن....و قرار شد جینی بمونه پیش کاترین. کاترین: هری نمیخوای ب من بکی کجا داری میری؟؟؟؟ من نباید بدونم چی شده؟؟؟ هری: برگشتم بهت میگم.........فقط ازت یه خواهشی دارم.......اگه دوباره خوابی مثل خواب امروز دیدی سریع با جغدت به من نامه بده.......خب!!! کاترین: باشه. ولی نمیخوای بگی ک چیش..........وسط حرف کاترین هری رفت.......
دقیق نمیدونم چند پارت دیگه ولی دیگه آخرای داستانمه😐 خب من طبق معمول میگم کامنت و لایک یادت نره و شما هم طبق معمول نه لایک کن نه کامنت بزار.........آخه برادر من خواهر من بزار دیگه😐 بخدا دیگ نیازی نیست سه ساعت کد بزنی فقط متنتو بنویس و ارسال کن ......همین!!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
تورو خدا بعیدشو بزار😩🥺
پارت بعدی رو بزار لطفا🍏🍏
تورو جدت بزار ببینیم چیشد 😂🥺💚
میشه آخرش خوب باشع همهچی؟؟😭🐍💔
زود بزار پارت بعدی رو
داستان خوبه یعنی من مثل تام هستم احساساتم رو نمیتونم بیان کنم و بهم میگن بی احساس گفتی کامنت واسه همین
سلام کیوتمممم
شما به مهمونیه سیاه و سفیدم دعوتین
منتظر تست لباستون هستم
سیاه و سفید باشه لطفا
زمان:چهارشنبه(فردا)
ساعت:4:15🤍🖤
نخیر
این نیست که دنبال دردسره
دردسر بدبخته که دنبال اینه😐😂
احتمالا بقیه داستان میفته برا یکی یا دو هفته دیگه.....
تو این اکانتم دوباره دارم تستامو میزارم
دیگه نمیتونم تو این اکانتم بیام
بچه ها لطفااااااا
حمایت کنید
من همین کاربر دراکوعم سازنده این تست
لطفا این اکانتمو دنبال کنید😭😭😭😭
دوباره از اول تستامو میزارم😭😭😭
مرسی😢😢😢
وایییی😬
دراکو برو تو تستم
اولین کامنت اولین لایک
مرسی امی جونم😘😍😎