خب اینم پارت اول فصل دو
سوم شخص : به افراد دستور دادم که سطل آب رو رو سرش خالی کنن.....نفس نفس میزد اطراف و نگاه میکرد که متوجه حضور من و چند تا بادیگار شد زل زد به من لب زدم _ بهت گفتم دست از پا خطا نکن ، حالت چشاش رنگ ترس به خود گرفت داد زد + بهشون کاری نداشته باش ( در حال قدم زدن به طرف فرد بسته شده به صندلی ) _ بهت چی گفتم.....گفتم برای زندگی خودتو اون پسرا باید یه کاری بکنی ولی نکردی ( حالا رو به رو شه و یه طورایی جلوش زانو زده عو با دستش چونه ی فرد و گرفته ) حالا وقت اینکه نقشه خودمو عملی کنم ، عرق کرده بود و نفس نفس میزد و با حالت نگران منتظر ح کت بعدیم بهم خیره بود با اشاره کردن بهش از تاریکی ترین گوشه سوله بیرون اومد نگاه های ناباپرانه اش روش بودو زمزمه میکرد + امکان نداره
می_هی : همشون بهم زل زده بودن بعضی از آرمی ها هم با بهت خیره به من بودن سریع دستامو گذاشتم رو صورتم و فقط بین انگشتام کمی فاصله دادم تا جلومو ببینم و از بین جماعت بیرون اومد دستامو برداشتم و رفتم سمت ماشین راننده در و برام باز کرد و نشستم به محض وردم به ماشین تلفنم زنگ خورد برداشتمش که صدای هیونگ تو گوشم پیچید ( علامت می_هی ° ، علامت کیم ∆ ) ° سلام کیم هیونگ ∆ ای خدا تو که باز به من گفتی... ° کی جرئت داره رئیس کیم بزرگ رو به اسم کوچیک صدا کنه ∆ یه دستورع ° باشه بابا جونگ هیونگ کاری داشتی ∆ شب یه مهمونی مهم داریم هم تو هم بچه ها بگو بیان ° عووو باشه خداحافطظ ∆ بای ، به بیرون خیره بودم که صدای راننده گفت _ رسیدیم خونه ، از ماشین پیاده شدم و وارد خونه شدم سکوت حکم فرما بود که صدای جیغ بنفش و صدای قهقه بلند شد پوفی کشیدم کیفمو پرت کردم رو مبل به یمت اتاق جین_هو( جین_هو رو این مدلی مینویسم جیهو ) رفتم در و باز کردم بابا یه گربه دستش بود و بلند میخندید و جینهو یه گوشه تو خودش جمع شده بود جیغ میکشید که داد زد + آجوما تو بهش یه چیزی بگو ° من آجومااااااممممم ، نگها هردوشون به سمتم اومد گربه رو از دستش گرفتم بردمش تو اتاق و از اونجا داد زدم ° جونگ هیونگ گفت امروز مهمونی داره ، گربه رو روی تخت گذاشتم و لباسامو عوض کردم رفتم بیرون
شوگا : مطمعنم خودش بود ولی چطور اون از دره پرت شدع......ولی جسدش پیدا نشد پس امکان داره زنگ زدم به مینام ( مینام ~ ، شوگا ☆) ~ سلام یونگی شی کاری داشتی ☆خب ~ چی شده ☆بیا اینجا از پشت تلفن نمیشه ، تلفنو غط کردم شت خداحافظی نکردم ولی اون کاری با من نداره..........☆پس امکان داره زنده باشه ~ اره امکانش هست # امکان چی ~ سلام نامجون ☆ هیچی ، یچیزی زیر لب زمزمه کردو رفت
راوی : دوباره از خواب پرید با حالتی پریشون به اطراف نگاه میکرد نمیفهمید معنیش چیه که هر وقت که به اون فکر میکرد خاطراتی که مال اون نبود از جلو چشاش میگذشت اتفاقات زندگیش مبهم شده بود خانواده مافیایی ، برگشت از مرگ ، فراموشی ، و استعداد های عجیب

پیام بازرگانی : این بد بخت رو فالو کنید صواب داره😐
مینام : طبق چیزی که فهمیدم اون دختره...برادر زاده ی رئیس کیم هستش فک کنم بتونم تو جشن امروز ببینمش ولی نمیتونم مطمعن شم که اومه پس کوک یا شوگا باید باهم بیان.........~ تو میتونی باهام بیای ☆ نه کار درام ~ پس با کوک میرم........~ خب میای ( علامت کوک * ) * صد در صد کی بیام ~ میام دنبالت
می-هی : کنار جینهو بابا نشسته بودم صدای موسیقی زیاد بود رو مخم پیاده روی میکرد و لیوان رو برداشتم بین ابام گذاشتمش رو یه ضرب خوردمش ( علامت باباش £ ) £ کمتر بخور ° من ظرفیتم بیشتر از ایناس آپا £ بهم بگو هیونگ یا اوپا اینجوری احساس میکنم خیلی پیرم ° سی و سه سال سن کمه £ پروووو ، خنده ای کردم به دخترایی که با پارتنر خودشون میرقصیدن خیره شدم که صدایی آشنا توجه ام رو جلب کرد سرم رو چرخوندم با مینام و کوک رو به رو شدم
تا همینجا بسته😐.......اسلاید کمتر متن بلند تر یا اسلاید بیشتر متن کوتاه تر........عاشقانه یا طنز دارک.....مرگ یا زندگی.........انتخاب کنین بگین بقیش رو چیکار کنم😐🌈❄........به نظرتون چجوریه🙂.......بگین چطوره😐🌈❄
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
میشه نظر بدین🍌💛
عالی بود
پارت بعدیو زودتر بزار
میسی 💜
حتمااااااا💛🍌
اره شیر موز من
شاید باورت نشه من تو کول دونیا دو اونیااا دارم که عاشقشونم که حاضر نیستم با کول دونیا عوضشون کنم که یکیشونم تویی♥♥♥♥♥♥♥
ممنون شیرموزم😐🍌💛
چرا زد حال گفتم خوبه دیگه شیر موز من ♥
شیرموز😐💛🍌🍌
ولی خب چیکارت کنم آجیمی🍌
اونیاااا🍌
خوب بود افرین ♥💗
زد حال😐😐😐😢🌈❄