این شما و این قسمت ۲۸ ❤️ امیدوارم لذت ببرید ❤️ ببخشید اگه دیر شد ❤️ بعد از اینکه کرونا گرفتم مغزم پنچر شد 😅 اگه چیزی از داستان یادتون نیست حتماً قسمتهای قبلی رو بخونید ❤️ فراموش نکنید که من طنز مینویسم ❤️
ادامه قسمت قبلی 👈🏻 از دید مرینت 👈🏻 صبح روز بعد🌅 چمدونها🛄 رو بسته بودیم و آماده شدیم بریم سفر . من دم در منتظر آدرین بودم ، اون هم داشت با تلفن📱 حرف میزد . بعد از چند دقیقه گفتم : اوووف این آدرین چرا نمیاد😒؟ تیکی گفت : حتماً کارش طول کشیده 😄. گفتم : خب برو صداش کن😶. گفت : نیازی نیست الان خودش میاد🙂. آدرین بالاخره اومد بیرون⬅️. بهش گفتم : هیچ معلوم هست کجایی🤨 منو دو ساعته اینجا کاشتی😑. آدرین گفت : داشتم با خلبان هماهنگ میکردم😉. گفتم : حالا ماشینو روشن کن که هوا کم کم داره گرم میشه🌡️. گفت : ماشین برای چی🧐!؟ گفتم : مگه با ماشین نمیریم تا فرودگاه 😶؟ گفت : نه ، باهام بیا تا نشونت بدم😊. آدرین دست منو گرفت و منو برد بالای پشت بوم🔝. گفتم : اینجا چیکار میکنیم😕؟ گفت : بیا یکم بریم عقبتر🔙. رفتیم یه گوشه ایستادیم👫. گفتم : حالا چی😶؟ گفت : خـــــب حــالا اون بالا رو نگا کن😁☝🏻. دیدم👀 از دور یه هلیکوپتر داره میاد🚁. گفتم : منظورت اونه😲!! گفت : این شما و این وسیلهی نقلیهی ما 😃. هلیکوپتر اومد و روی پشت بوم نشست . آدرین در رو برام باز کرد ، دستش رو آورد جلو و گفت : خانوما مقدمترن🙂✋🏻. دستش رو گرفتم و سوار شدیم . یه صندلی کنار پنجره پیدا کردم و نشستم💺. آدرین گفت : جات راحته😄؟ گفتم : آره انگار روی مبل راحتی لم دادم🤗. گفت : پس تا وقتی برسیم از منظره لذت بِبَر🙂. گفتم : یه لحظه صبر کن ببینم 😳!!! از اینجا تا یه کشورِ دیگه رو با هلیکوپتر میریم😮!!؟ گفت : نه نه 😅 با این فقط تا فرودگاه میریم 🙃 از اونجا به بعد دیگه با هواپیما ست. گفتم : خب خیالم راحت شد 😌 راستی یه چیزی 🤔 تو که هیچ وقت از این دست و دل بازیها در نمیآوریدی ، چی شده حالا برای من هلیکوپتر میگیری؟ گفت : هر چی نباشه الان دیگه رئیس شرکت شدم ، باید یه تغییراتی ایجاد میکردم😁. گفتم : که اینطور 😉؛ یه سوال دیگه هم داشتم ، خلبان هلیکوپتر کیه؟ گفت : خلبان همون بادیگاردمه😅. گفتم : مگه این بادیگارد چند تا قابلیت داره😲!؟ گفت : تازه کجاشو دیدی😄 اون همه فن حریفه 😏 خلبان👨🏻✈️ ، ملوان⛵، رانندهی فرمول یک🏎️، نجات غریق🏊🏻♂️، فضانورد👨🏻🚀، کُشتیگیر🤼♂️، استاد دفاع شخصی🥋، مترجم🗣️ و البته چند تا چیز دیگه که در وقت مناسبتتر برات توضیح میدم😎. گفتم : این خرس گنده این همه کار بلده 😡🔊! اون وقت آشپزی بلد نیــــست😠!!!!!!!!!! گفت : مرینت، عزیزم آروم باش✋🏻😅✋🏻 چیزی نشده که ، آها اونجا رو نگاه کن 👇🏻 رسیدیم فرودگاه . برگشتم دیدم همه دارن از پایین ما رو نگاه میکنن .
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
هنوز ایرانن برم تهران😁😁
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مثل همیشه عالی بود💜😃 اونجاش که گفت صاحبش اومده خیلی باحال بود😂💙
😆👍🏻👌🏻
😆😂
فوقالعاده بود👌🏼👌🏼👌🏼