املی: وارد شدم و خوندم : صبح بهاری شده به به عجب هوایی دلم بستنی میخواد چربی داره زیادی
می پرم بالا پایین به به عجب هوایی . سیلام سیلام .همه داشتن به من نگاه میکردن عین کانگورو بالا پایی می پریدم رسیدم در اتاق آدرین گفتم آدری جون بیا .
آدرین: بله مامان . املی: یکی از این پرستارارو انتخاب کن برین خونه . آدرین تو ذهنش: وای جلل خالق اینا کین فکنم اون زردک ژاپنی اون روباهه هندی اون یکی چینی یه . آروم در گوش مامانم گفتم : میشه یه دختر با چشمای آبی مو های صرمه ای پوست سفید لبای صورتی یکم کوتاه تر از من ازم پرستاری کنه.
املی: فهمیدم مدیر . مدیر: میشه مرینت از آدرین پرستاری کنه . مدیر: نه اصلا. املی: اون وقت چرا .
مدیر: مرینت ویژه است .
آدرین: مرینت ناراحت شد و سرش و انداخت پایین .
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
26 لایک
عالی بود
هم پارت بعد قرص من هم پارت بعد عشق هردو هم فوقلعاده
مرسی
سلام آجی جون عالیییی بود 😍 عشق رو هم بزال🙃
مرسی آجی جونم .حتما
سلام خوبی عزیزم میشه پارتبعد عشق روبزاری
مرسی خوبم . حتما
پارت بعد رو زودتر بزار
مرسی. حتما