
سلام اینم پارت 16
به اسم درس خودندن رفتیم تو اتاق اما به جای درس خوندن کای آنقدر منو خندوند که دلم درد گرفت. گفتم:بسه. گفت:تازه اولشه. منم خوشم میومد ولی خوب دل درد گرفتم. و دوباره شروع کرد به خندوندن من. داشتم از خند غش میکردم که صدای در اومد. یه نگاهی به کای انداختم و جفتمو خودمونو جمع و جور کردیم. کای سریع تا من در رو باز کنم کتابای روی میز رو باز کرد و کلشو کرد تو کتاب. در رو باز کردم.لیلی رو دیدم که یه سینی که دوتا ماگ داخلشونه. گفت:آپریل عزیزم بیا این هادچاکلت ها رو بگیر.یه نگاهی به سینی انداختم و بعد رو به لیلی گفتم:او ممنونم لیلی.سینی رو گرفتم و گونه اش رو بوسیدم.لبخندی زد و رفت پایین.
در رو بستم و رفتم سمت میز که کای روش نشسته بود. سینی رو گذاشتم رو میز و روی صندلی میز آرایشم که گذاشته بودمش جلوی میز تحریم که مثلا درس بخونیم؛نشستم.
رو به کای گفتم :بیا بخور. گفت:بیا چیه؟. گفتم:اوه ببخشید عذر میخوام پرنس کای بفرمایید میل کنید.😂یکم اخماش رفت تو هم اما معلوم بود داره از داخل از خنده منفجر میشه. دستام رو کجاشتم وسط ابروهاش تا اخماشو باز کنه. که دستش رو دور کمرم حلقه کرد. گفت:که پرنس کای آره؟. گفتم:یسسس. گفت:باشه پس حالا که پرنسم باید یه پرنسس رو از طلسم نجات بدم ها؟. چشمام گرد شد. ابرویی به معنی نه بالا انداختم. ولی مگه دست بردار بود.
گفتم:اهم اهم.بعد یکم صدام رو بردم بالا و گفتم:لیلی میای بالا کارت دارم. دیدم هیچ صدایی از لیلی نیومد. کای با یه لحن شیطونی گفت:نمیاد عزیزم.نشنید. آب دهنم رو قورت دادم و گفتم:خوب حالا میخوای چطوری طلسم من رو بشکونی؟.گفت:امم با یه بوسه. با کف دست زدم تو پیشونیم که یه لبخند شیطانی زد. دستم رو آورد پایین و گفت:حالا آماده ای؟. گفتم:براز ببی... که بله با کار یهوییش حرفم تو دهنم موند. ازم جدا شد و گفت:طلسم شکست. گفتم :آفرین هنر کردی.
خنده ریزی کرد و دستش رو از دور کمرم برداشت و هادچاکلتش رو برداشت و خورد منم مال خودم رو برداشتم و رفتم سمت بالکن.رو زمین بالکن و لبهی نرده های بالکن برف بود.همونطور که داشتم به بالکن نگاه میکردم هادچاکلتم رو خوردم.به روزایی که هنوز به پاریس نیومده بودیم فکر کردم.روزایی که با دوستام میرفتیم برف بازی چقدر دلم براشون تنگ شده بود.
دلم واسه خل و چل بازیای خودم و دوست صمیمیم تنگ شده بود. واسه اذیت کردن هامون. وقتایی که به خونه هم دیگه میرفتیم. تقریبا 5 ماهی میشد که که ندیده بودمش زیاد هم بهش زنگ نزده بودم. هی چقدر خوش بودیم. اما از وقتی مامانم رفت من به کل تغییر کردم. اما با ورود کای به زندگیم دوباره خودم رو پیدا کردم. من عاشق شدم. (ادامه تو نتیجه).
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
به نظرتون ادامه داستان چی میشه اگه دقت کرده باشید آپریل تو حرف هاش به چیزایی گفت.
😂
آره سرم شلوغه. جهنم که چه عرز کنم از جهنم هم بدتره.
از همتون ممنونم.
عععااااالللللللللیییییییییییییییییی پرنسس عاللیییییییییییییی
عالی بود پرنسس یخی فوقعالده بود💚💙💜