سلام دوستان توی این پارت زندگی جدید میرای شروع خواهد شد 🍓 و ببخشید بابت تعخیر 😖
خب کلا حال کل بچه ها کلا بد شد. قیافه بچه ها : 🤯🤯🤯🤯 قیافه من و الینا : 😂🤣🤣🤣 بعد کلاس زبان و ادبیات رفتیم تو حیاط مدرسه. خانم مدیر اومد چندبار زد روی بلند گو و گفت : سلام به همه بچه های مدرسه ریوکو. امروز میرای آگستس از این مدرسه خواهد رفت. انگار آب یخ ریختن رو سرم🚰 نفسم بالا نمیومد🥵🥵🥵 قیافه من : 🥵😫😵😱 قیافه الینا : 🥺😱😨😳 وقتی داشتم میرفتم تو کلاس تا کتاب و دفترمو جمع کنم الینا باهام اومد
گفتش : حالا دختر چیزی نیس که به مدرسه عوض کنی دیگه. ما که باهم دوست میمونیم
گفتم : الینا آخه............آخه چرا نمیفهمی؟ من تو این مدرسه🏫 بزرگ شدم👧🏻........👩🏻........🙋🏻♀️
خلاصه وسایلمو جمع کردم و رفتم. دم در یه ماشین دراز🚗🚘 منتظر من بود. سوار شدم و ماشین حرکت کرد
خیلی ناراحت بودم🙍🙎 فکرشو بکن دیگه نمیتونم الینا ، سینیتا ، ساسکه و ساکورا و.............ببینم🥺 وقتی رسیدیم وارد حیاط مدرسه جدیدم شدم. *««و اینجا بود که زندگی جدید من شروع شد»»*
حیاط مدرسه جدیدم آنقدر بزرگ بود که میشد گفت اندازه ۱۰۰۰۰۰ تا حیاط بزرگ بود. وارد شدم و یه خانم جوان زیبا با موهای قرمز به سمتم اومدم و گفت (با صدای قشنگی): سلام ، من آرینا هستم . رئیس خدمتکاران مدرسه والت. خوش آمدید. احتمالا شما خانم آگُستس هستید ؟ درسته؟ گفتم : سلام ، بله. یه لباس خیلی قشنگ داد بهم و گفت : اونجا اتاق شماست. برید و لباس فرم مدرسه رو بپوشید. داشتم میرفتم که گفت : اوه! راستی الان کلاس ریاضی دارید طبقه ی بالا. رفتم و لباس
رو پوشیدم👚 هنوزم از دست پدر ناراحت بودم که مدرسه ام را عوض کرده بود ، ولی باید با شرایط کنار می آمدم.
رفتم و سر جام نشستم. جای من ردیف دوم بود. بغل دستی ام یه دختر با موهای بنفش که گوجه ای بسته شده بوده. و جلویی هام هم دوتا پسر خوش تیپ بودن که روبه رویی من پسری با موهای تا نصفه سیاه و بعدش آبی بود. و پسر بغل دستی اش هم به پسر جذاب(که فکر کنم مدل شهر «اِدرین اگراست» بود)با موهای طلایی.
و پـــایــان
راستی دوستان از الان به بعد اسم رمانمون 💗عاشق دودل💗 هستش. گفتم که گم نکنید😍😍😍
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عاااااالی بود