
سلام این یک داستان عاشقانه است والکی
تو این داستان اسم شما لیستی است شما یک دختر ۱۹ ساله هستین ودر کره شمالی زندگی می کنید شما یک بیماری دارین که هیچکس نمیدونه چیه هر ماه ۶بار از دماقت خون میاد وبیهوش میشی(راستی تو خیلی کیوت وخوشگلیوتو ارمی هستی بایستتم جیمین هست)شروع داستان.......
هورا فردا کنسرت بی تی اس هست باورم نمیشه یه بلیط گیرم اومد فردا قراره جیمین رو ببینم و راستی ۲ ساعت بعد کنسرت فنساین هست عررررر الان میمیرم هانا دوستت : دختر آروم الان از دماغت خون میاد میدونی هیجان برات بده تو:باشه رعیس🤣هانا:😑تو: خوب برم برای کنسرت فردا لباس بخرم
رفتین به یکی از پاساژا وکلی گشتین هیچی پیدا نکردین تا تو: وای هانا اونجارو یه لباس وخیلی خوشگل دیدم تو رفتی تو مقاره اون لباس و پرو کردی وخیلی بهت میومد تواون لباس رو خریدی اون لباس یه هودی با طرح بی تی اس بود و یه شلوار لش مشکی تو: خیلی گرسنمه بریم یچیزی بخوریم هانا: اره من یه کافه معروف می شناسم بیریم اونجاتو: باشه
شما رفتین تو کافه ننشستیم تو رفتی سفارشات دادی رفتی نشستی که یهو ۷ تا پسر با کلاه وعینک پوشیده پوشیده اومدن تو وهانا مشکوک شدین که یعنی اونا بی تی اس هستن که یدفعه تو جین رو شناختی وکلی خوشحال شدی ولی گفتی شاید نخان کسی بفهمه
تو همینجوری زیر چشی نگاشون میکردی از زبان جیمین : بچه ها حواسم سررفته بریم کافه؟ شوگا اره منم موافقم بریم هم هی فضا هم موافقت کردن ورفتن کافه یکدفه حص کردن ینفر داره زیرچشی نگه شون میکونه تو: وای جیهوپ داره به من نگاه میکنه من رومو برگردوندم وغذا مون روکه خوردیم رفتیم (راسته شب بود) تو تا رفتی خونه گرفتی خوابیدی فردا صبح ساعت ۱۱ بود کنسرت ساعت۴ بود تو رفتی صبحانه خوردی و رفتی با گوشی ور رفتی ساعت۲ بود یچیزی خوردی و رفتی اماده شدی اززبان جیمین:
وای اون دختره عجیب بود نه حتماً فهمید ما کی هستیم کوک: چه باشعور بود که جیغ نزدجیمین: اره خیلی کیوت و خوشگل بود جین : نکنه عاشقش شدی جیمین: نه بابا من اونو نمی شناسم تو زهن جیمین ولی از دیشب داشتم بهش فکر میکردم شوگا: هوی هوی جیمین اماده شو الانه که کنسرت شروع شه
کنسزت شروع شد قرار بود فقط اهنگ دینامیت رو اجرا کنن بعد کنسرت ساعت۶ رفتی فنساین نفر اخر جیمین بود قبلش کوکی بود به کوکی که رسیدی که هس کردی ینفر داره بهت ظول میزنه برگشتی دیدی جیمیه رفتی پیش جیمین
جیمین: این همون دختریه که دیدم تو رفتی امضا کردی ۵ دقیقه طول کشید یهو از دماغت خون اومد و بیهوش شدی جیمین تورو بقل کرد بوردبیمارستان چشمهاتو که باز کردی دیدی تو اوتاق بیمارستان هستی جیمین داشت بادکتر هرف میزد که رکتر گفت اون یه بیماری ناشناخته دارا معلوم نیست چیه بعد گفت شما چه کارهی این خانم میشید جیمین:اه اه اه م..مم...من نامزدش هستم و کل هزینه رو پرداخت میکنم تو: اون گفت نامزد تو سرخ شدی مثل لبو یهو در باز شود جیمین و بقیه فضا اومدن داخل و سلام کردن تو سلام کردی جین: وای دخترتوماروترسوندی تو: معذرت کوکی: اشکال نداره جیمین: حالت خوبه تو: اره لاضم نبود هزینه رو پرداخت کنی جیمین: تو شنیدی همرو تو: اره جیمین گفت عضا برن بیرون جیمین پیشت نشست و یکم.....
استرس داشت گفت میدونی چیهمن تو رو تو کافه دیدم و عاشقت شدم و دوست دارم
تو سرخ شدی جیمین: گفت تو چطور منو دوست داری؟ تو: مگه ارمی هست گه تورو دوست نداشته باشه وراستش بایستم تویی
جیمین: پس میتونیم الان که مرخص شدی بریم بیرون تو: اره چراکه نه جیمین یدفه تورو بوسید تو دیگه از لبو هم سرخ تر شدی
جیمین: اینم نامه مرخصی بیبی گرل من
تمام🤗 قشنگ بود نظر بدین
لطفاً
............
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
تموم شد؟!
همین؟!
خیلی یهویی بود😐
یکم زود پیش رفت میتونستی اتفاقات هیجان انگیزی بهش اضافه کنی ولی داستانت همین بود اصلش و فقط هیجانات بهش اضافه میشد در کل دوست داشتم💜
قسمت بعدی رو زود بزار عالی بود مخصوصا برای من جیمین لاورم 🥰🥰🥰🥰😅
زیاد جالب نبود جیمین نمیاد یهویی عاشق یه نفر بشه که
در کل بد نبود