
سلام به دوستان و آجی های گلم اینم از پارت 7 امیدوارم خوشتون بیاد🎀 😘

رفتم تو ولی ی دفعه....در باز شد و سوهو اومد تو داشت با تعجب بهم نگاه میکرد خیلی ترسیده بودم بدنم مثل ی کوره داغ شده بود ×اینجا چیکار میکنی🤨+ام..ام..اومده بودم ببینم اتاق عشقم چطوره دیگه 😄نباید میومدم😔×آها نه عزیزم خوب کردی اومدی +😁×منم چند تا پرونده اینجا گذاشته بودم فراموش کردم ببرم اونا را اومدم ببرم خوب شد که دیدمت آخه تا فردا دلم برات تنگ میشد +تافردا😐مگه تا فردا نیستی؟×آره ی چند تا محصول (عکس اتاق سوهو☝)
با پدر برم تحویل بدم ولی تو توی این یک روز از خونه بیرون نرو +آخه چرا؟×چون خطر ناکه +باشه.....فکر کردم بهتر باشه یکم کنجکاوی کنم ببینم میتونم از زیر زبونش چیزی بکشم یانه پس شروع کردم به سوال پرسیدن و اونم داشت دنبال پرونده میگشت
منم روی صندلی کنار اتاق نشستم و خودم را مشغول گوشی کردم تا بهم شک نکنه بعد چند دقیقه گفتم:حالا کجا میخواهید برید ؟؟×برای چی میخوای بدونی؟+همینطوری نباید بدونم همسرم کجا میره 😌....نیش خندی زد و ادامه داد:دارم میرم
بندر بوسان اونجا جنس ها را تحویل میدیم تقریبا ساعت ۸ شب تحویل میدیم و بعد برمیگردیم خونه +آهان عزیزم پس زود بیا دلتنگت میشم ...و بعد ازش جدا شدم و سریع رفتم تلفنم را برداشتم و شماره تهیونگ را گرفتم ....تهیونگ: تلفنم زنگ خورد سریع نگاه کردم و دیدم که ا.ت
ضربان قلبم بالا رفته بود انگار که قلبم میخواست از جا کنده بشه و بزنه بیرون دیگه باید هرچی زود تر همه چیو بهش میگفتم نشستم و تلفنو جواب دادم _الو سلام ا.ت +سلام تهیونگ ی خبر خیلی خیلی مهم دارم برات تا اینا شنیدم گوشی را روی اسپیکر گذاشتم و به تمام اعضا گفتنم بیان و دور هم جمع شدیم به حرف های ا.ت گوش کردیم
گفت که دارند میرند بندر بوسان و ساعت ۸ محصول ها را تحویل میدند ماهم آماده شدیم برای رفتم از اونجایی که جیهوپ نمیومد چون باید ات را از اونجا نجات میداد اون آماده نشده بود با اینکه من نقشه کشیده بودم و نقشه خوبی هم بود اما از این بخشش راضی نبودم که کسی غیر از من بره دنبال ا.ت
دوست داشتم خودم برم و کسی را که دوست دارم را نجات بدم نه شخص دیگری پس رفتم پیش اعضا و همه چیو براشون تعریف کردم اونا هم با حرفم موافقت کردند و قرار شد که من بجای جیهوپ برم دنبال ا.ت برای همین جیهوپ رفت تا آماده بشه
شوگا:تهیونگ بیا _بله؟شوگا:ببین اون آدم پدر تو را کشته یعنی نمیخوای خودت با دستای خودت اونا را بکشی شاید این آخرین فرست تو برای گرفتن انتقام پدرت باشه ما میتونیم ا.ت را نجات بدیم اگه بخواهی و تو بری اونا را نابود کنی گفتم از این بابت خیالتو راحت کنم
من به شما اعتماد کامل دارم خیلی ممنونم که انقدر به فکرم هستید من اون موقع ها تنها کسی که داشتم پدرم بود ولی الان ۶ تا برادر دارم که مثل کوه پشتم هستند و منو خیلی خوشحال میکنند اما میخوام فردا که ا.ت را نجات دادم بهش اعتراف کنم و بگم که دیوانه وار دوستش دارم نمیتونم همچین فرستی را از دست برم🥰🤗 (برای ادامه برو نتیجه😁)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
ممنون عزیزم😘😍
مثل همیشه عااالیییی بوددد🤩💜
فقط لطفا کمی بیشتر بنویس🥲🙏
ممنون عزیزم 😍😘🎀🌈
یه چیز و نگفتم...بعلاوه و منها نزار...اسم ها رو بنویس...مرسی💙💜
ببین...بزار یه چند تا چیز بگم...هرکس حرف میزنه نقطه بزار و آخرش دو نقطه...سعی کن جمله بندیت با عقل جور باشه...هیچ اسلایدی رو تو نتیجه ننویس چون من به شخصه واسه همین یه داستان و نصفه ول کردم...حرف ها رو نصفه توی اسلاید ها ول نکن...وسط حرفشون پارت و تموم نکن...هنوز نرفتم نتیجه ندیدم چجوری تموم کردی ولی گفتم گزینه اخر و بگم...و اینکه بیشتر بنویس...همین...چون خودم داستان نوشتم گفتم بگم😁🤟🏻
آخه عزیزم تا نتیجه نمیرفتند منم برای همین این کارا کردم باشه عزیزم هرجور شما بگید😁😍😂
کسی بخاد بره میره...نخاد بره داستانت و ول میکنه...😐🤟🏻
عاجی میشی؟
مین هو سیزده💋⚘
نمیدونم والا😂
آره عزیزم چرا که نه
منم آیدا ۱۵ سالمه
فالویی آجی جون❤
تنکس
اوخی...خوش عاجف