سلام لطفا نظر بدین از این تست به بعد نظرا زیر۳۰تا بود ادامه نمیدم
یک هفته بعد.👈اززبان مرینت👈 تو مدرسه بودم که دوتا دختر وسه تا پسر اومدن داخل .یکی از دخترا گفت: مرینت کدوم یک از شماها هست.من بلند شدم وگفتم: من.بامن کاری داشتی .گفت :بیا اینجا.رفتم اونجا .گفت: بچرخ تا ببینم تو اون کسی هستی که ما دنبالشیم.چرخیدم.تو موهامو نگاه می کرد که گفت: میشل نگاه کن .اون دختره نگاه کردوگفت:این خودشه مریلا.😲😊که یهو.......
یکی از پسرا گفت: مریلا خودشه .مریلا:اره خودشه وبه من گفت: باما بیا.رفتیم خونه .پدرومادرم تا اونا رو دیدن بغظشون گرفت وگفتن:وقتشه.مرینت تو از مال خانواده ی ما نیستی وقتی کوچیک بودی به مادادنت .بغظم گرفت.مریلا:مرینت من خواهرتم این مارتین ومتیو برادارتن واین میشل ومایکل دختروپسر خاله هستن که پیش ما زندگی می کنن.ازحالا به بعد تو مرینت اورگادن هستی.بغظم ترکید ورفتم تو اتاقم.که یهو.......
ماریلا اومد وگفت :مرینت ناراحت نباش حالا یه خواهر ودوتا برادر داری که بهتره بگم دوتاخل وچل که صدای داد یکی اومد:ههههههییییییی ماریلا خودت خل وچلی روح کوچولو.دیدم ماریلا رفت پایین گفت:حالت بهتر شد بیا پایین.تبدیل شدم وبه کت زنگ زدم از خدا خواسته سریغ جواب داد :االللووو بانوی من.گفتم: کت نوار که حرفمو قط کردم وگفتم:می خوام بری پیش یه دختر به اسم مرینت دوپنگ چنگ.گفت :باشه.رفتم خونه از ماریلا پرسیدم که:ماکی میریم نیویورک. گفت :یه هفته دیگه.
دو روز بعد👈خیلی ناراحت بودم ولی یه مهمونی اماده کردم که از همه خدا حافظی کنم .وقتی همه شنیدن خیلی ناراحت شدن .مخصوصا الیا وکلویی داشتن گریه می کردن.😭گفتم:الیا ،کلویی من یه روز برمی گردم واینجا به عنوان یه اوردگان کامل همیشه پیشتون می مونم.قول می دم.بعد از مهمونی تبدیل شدم وبه کت پیام دادم که بیاد رو برج ایفل سریع اومد گفتم: کت نوار من دارم از پاریس میرم ولی موقع معموریتا برمی گردم .بیا این دوتا معجزه گر رو بده به الیا ونینو. بغظ کرده بود.داشت گریه می کرد که گفتم: قول میدم یه روز برای همیشه برگردم پیشت .وسریع از اونجا دور شدم.
روز پرواز👈 وقتی وسایلم رو جمع کردم عکسای ادرین رو گذاشتم تو چمدونم ،معجزه گرا،لباسام،طراحیام.رفتم سوار هواپیما شدم که مریلا گفت: ناراحت نباش برای معموریتا برمی گردیم.داد زدم چی؟تو از کجا می دونی گفت :کاملا معلومه که لیدی باگی.«ده ساعت بعد»رسیدیم خونه.«مشخصات مریلا:چشم های ابیوموهای مشکی.متیو ومارتین:چشم مشکی مومشکی.»یه خانم اومد منو بقل کرد فکر کنم مادرم بود.«سه روز بعد»پدر:من می خوام یه چشن بگیرم برای بازگشت مرینت.«روز جشن»از زبان راوی:یه پسره رفت طرف مرینت وگفت: خودتی وایلت.مرینت: وایلت کیه؟مریلا:گیلبرت اون هنوز چیزی از گذشته یادش نمیاد ههییسسسسسسسسسسسسس
گیلبرت:باشه.انچه خواهید دید:مرینت تو.........یه سلاحی............ننننننننهههه............کت نوارر..........noooooo
خشتون اومد
دوستان من همون کسی هستم که تست ۴و۵اولیه نوشتم حالا اسم نمیگم چون این دختر عموی ما الان خوابه ببینه گوشیش دست منه می کشتم وچون فکر کنم اسم واقعیشو به کسی نگفته😆😆😂
خب دوست داشتین اسمم رو نمیگم ولی دختر عموم به من ودوستم علی رضا که باهم عزیتش می کنیم میگه دوقلوهای حرسام وحرسم رو درمیارین😂😂😂😂
علی رضا که الان پیشمه میگه که داستانو خراب کنم ابروش بره ولی اگه ببینه گوشیش دست من وعلی رضا هست می کشتمون ولی خشتون اومد من از اون روز تاحالا از دستش فراریم یکم نصیحتش کنین ولمون کنه تا میبینتمون با شمشیر نازکش میفته دنبالمون 😂😂😂😆
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دوستان واقعا ببخشید این تست کار پسر عمومه خیلی رو مخه بازم ببخشید داستان من اینجوری نیست
فامیلی مرینت و اسم بردار خواهرانش کوسه ولی بعدش شاد خوب باشه