دوستان پارت دوم امیدوارم لذت ببرید
زمانی که نوشیکا وارد کلبه سوم شد انواع و اقسام چیز های زیبا را دید اما توجه او به چیزی جلب شد
یک جعبه بود که تمیزی برق میزد . به طرف جعبه رفت . روی جعبه علامت P H حک شده بود چشمان نوشیکا از شادی برق زد و به جعبه دست زد از ته دل می ترسید که نکند الان بمیرد اما اتفاقی نیفتاد.
در آن گردنبندی وجود داشت( این شکلیه گردنبند☯️) در کنار گردنبند کارتی وجود داشت نوشیکا آن را برداشت و شروع به خواندن کرد.
روی کارت نوشته بود: این گردنبد مقدس است و همه سعی دارند به این گردنبند دست پیدا کنند این گردنبند حاوی تکه کوچکی از قلب لی لی پاتر است .
کسی که این گردنبند را بگیرد بی شک خیلی قدرتمند است و اگر این گردنبند نباشد او به کام مرگ می رود. این گردنبند در زمان نیاز روح لی لی را با کسی که گردنبند را به گردن دارد مخلوط می کند و قدرت برآورده کردن آرزو های به جا را دارد
نوشیکا کمی مردد بود اما گردنبند را به گردن انداخت. همین که این کار را کرد از هوش رفت. با خود گفت: من مردم؟ اما چند دقیقه بعد به هوش آمد خود را در خیابانی دید
همین موقع صدای گریه شنید و به طرف صدا رفت و در کمال تعجب دید پرفسور دامبلدور ، پرفسور مک گونگال و هاگرید دارند گریه میکنند کمی که دقت کرد هری پاتر کوچولو را هم دید از تعجب سر جایش میخکوب شده بود اما بعد به خود آمد و با خوشحالی به طرف آنها دوید و فریاد زد : پرفسور دامبلدور پرفسور مک گونگال. هاگرید !!!
آنها سریع به نوشیکا نگاه کردند. نوشیکا گفت : سلام !!! اما آنها چیزی نمیفهمیدند. یک لحظه نوشیکا علت این که آنها نمیفهمیدند او چه می گوید فهمید . آنها به زبان انگلیسی حرف میزدند . او زیاد از انگلیسی سر در نمی آورد. او گفت : (به انگلیسی ) من انگلیسی بلد نیستم پرفسور مک گونگال گفت : ( به انگلیسی) من میتوانم کمکت کنم.
او چوب دستی اش را تکان داد و زیر لب گفت :کوم ناد اسکویی. و آنها شروع به حرف زدن کردند این بار میفهمید آنها چه می گویند نوشیکا گفت : من میتوانم حامی برای هری پاتر باشم
دامبلدور گفت : اما ... پرفسور مک گونگال حرف دامبلدور را قطع کرد و گفت : دامبلدور تو نباید چنین کاری کنی دامبلدور ادامه داد: بهتر است بروی اگر اگر ما بخواهیم چنین کاری کنیم ممکن است در آینده تو به خاطر این ضربه روحی خود را از دست بدهی نوشیکا گفت: مهم نیست من به همین خاطر کمک می کند چون من از آینده هری پاتر باخبرم و می توانم به او کمک کنم پس لطفاً برای این که بتوانم بیشتر از مواظب او باشم من را هم سن او کنید . دامبلدور گفت : اما ممکن است به خاطر این کار جان خود را از دست بدهی نوشیکا گفت : مهم نیست
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
پارت بعد در حال بازرسی با تشکر از صبر شما و اینکه پارت سه اینقدر زیاده که چشمهاتون درد میگیره
عاليی بود فقط لطفا بيشتر بنويس 💖
جالب بود بعدی رو هم بنویس :)