
دثیتان سلام من یگانه هستم همونی که تا قسمت ۸ آبشار جاذبه رو نوشتم
رسیدیم به قسمت جنگ سرنوشت ساز داستان رو از نظر بیل ادامه میدیم: خیلی عجیب به نظر میرسید.. عمارت کوچیک... حرفای اون موجود عجیب که میگفت بابات میخواسته عموهات رو نابود کنه... و اینکه من اصلا حس نمیکنم که این برادر خودم شیله همه چیز عجیبه میبل شروع میکنه به صحبت داستان از نظر میبل: صحبتم رو اینجوری شروع کردم.. لرد ترنسی من میخوام با شما روراست باشم شنیدید که حدودا یک ساله من پدر و مادر رو از دست دادم و تمام سرنخ ها میخوره به شما و خدمتکارت که اصلا حالاتش طبیعی نیست بلکه شبیه یه موجود فرازمینیه من فقط...
من فقط میخوام حقیقت... حرفم رو قطع کرد گفت میدونم میدونم قطعا سرنخا شما رو به حقیقت رسوندن ولی حقیقت از همون اول جلوی چشاتون بود بیل سایفر بهتون دروغ گفت.. بیل گفت من دروغ نگفتم ازشون پنهان کردم گفتم چی میگی چی شده... بیل گفت بهتره از اول شروع کنیم
اون روزی که جسد ها رو برداشتم یه ماکت بود و حقیقتا من برای ترکیب تنفر با مزه ی روحتون خواستم حقیقت رو پنهان کنم در اصل لرد ترنسی وجود نداره و اون خدمتکار پدرتونه که عموهات و کل جهان رو نابود کنه برای این مقدار خشم اون به شیل نیاز داشت پس تصمیم گرفت با یه مرگ تقلبی شما رو پی نخود سیا بفرسته چون میدونست دیر یا زود شما میفهمید پس اول بای برنامه ریزی شما رو به ابشار جاذبه و بعد با مرگ تقلبی پی نخود سیا فرستاد
نمیدونستم چی بگم دهنم قفل شده بود دیپر: پس پس مادرم چی بیل: اوه اون.. شماها خودتون اونو کشتید شما مادر خودتون رو نمیشناختید اون موجود عجیب چشماش براتون آشنا نبود احمقا اون مادرتون بود دیپر: نه... نه.... این امکان نداره نمیتونه حقیقت داشته باشه بیل تو چطور تونستی بیل: من شیطانم کارم همینه
همون لحظه دیپر یه چشمک به من و یه دونه به بیل زد و الکی شروع کرد به کتک زدن بیل که یهو....
(همش نقشه بود چون ما اینو از قبل میدونستیم ) اما در همون لحظه شیل فهمید و گفت پس شما دنبال جنگید درسته داداش؟ بیل هم از نقش بازی کردن دست برداشت و گفت درستهه و دستکشش رو کشید بالا رقص مرگ قرار شد تو حیاط کاخ ما انجام بشه
رقص شروع شد بیل ضربه میزد و شیل دفاع میکرد شیل ضربه میزد و بیل دفاع میکرد تا بعداز ظهر این اتفاق ادامه داشت تا وقتی که بیل روی شیل افتاد و شمشیر شیطان رو دستش گرفت و سر شیل رو برید اما همون لحظه دیدیم که خون از دهن
از دهن بیل بیرون میومد شیل نابود شد و جسدش با ضربه ی غلاف شمشیر از بین رفت اما اون سنگ بریدگی رو داخل شکم بیل کرد بیل داشت سنگ میشد
خب بقیش بمونه برای قسمت اخر
خدانگهدار
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت ٧ و ٨ كجاست ؟
اخه من هر چقدر سرچ مى كنم نمياره
اصلا چی شد
پارت ۵ کوش؟
نویسنده ایشون کلی اکانت دارن با اکانت های مختلف داستان می نویسن
واقعا چیشد هیچی نفهمیدم
مشکل روحی روانی داری عم
بدک نبود