♡{عشق لیدی باگ به کت نوار2پارت2}♡

سلام عزیزان اینم از پارت ۲ اگه تو چند صفحه هاش نمی نویسم بخاطر آبجیم هست تست هامو خراب میکنه و نوشته هارو پاک میکنه مجبورم چند پارتی بزارم

نویسنده📝:۱۰ دقیقه بعد مایورا🦚:خب مثل اینکه اون قرار نیست بیاد آره شما دیگه چجور تیمی هستید واقعا مسخره است خجالت آورده که داستان شما اینجا به پایان می رسه مثل اینکه تو براش مهم نیستی 😏😏😈😈 و این پایان زندگی تو امید وارم تا الان از زندگیت لذت برده باشی و محکم چاقو را زیر قبولش گرفتم و با یه دست و دیگه میخواستم گوشواره هاش رو بردارم که . . . . . دیدم کت نوار از پشت برام حمله کرد با پاش زود تو صورتم و خونین شد و پرت شدم از برج ایفل که خودمو نگه داشتم ولی داشتم از هوش میرفتم که زود فرار کردم خونه 😖😖درد شدیدی داشتم

لیدی باگ🐞:یعنی من دیگه مُزدم هنوز آرزو های زیادی داشتم اشک تو چشمام جاری میشد تیغه که چاقو داشت بهم نزدیک میشد.که دیدم کت نوار با تمام سرعت اومد و با پاش زود تو صورت مایورا مایورا پرت شد زمین و فرار کرد کت نوار🐾:من عمرا بزارم یه تار مو از سر بانوم کم بشه😡😡 و رفتم زدم تو صورتش مایورا از صورتش خون اومد و پرت شد دیدم نست انگار فرار کرده رومو برگردومندم دیدم لیدی باگ داره با تعجب نگام میکنه انگار هم ناراحت و ترس و تعجب تو چشماش بود ولی من نه بهش لبخند زدم و نه اخم کردم آروم اومدم جلو و خیلی بهش نزدیک شدم و با پنجه ی برنده دستاش رو باز کردم هنوز نگرانی و ترس تو چشماش رو میدیدم لیدی باگ🐞:کت نوار اومد و دستام رو باز کرد بعد از کاری که من کردم به چشم های سبز زیباس خیره شده بودم آخه یه آدم انقدر مهربون انقدر دلسوز انقدر فداکار 😍😍😍 گفتم: کت من نمیدونم چی بگم مَن... که کت انگشتشو گزاشت رو لبم و گفت :لازم نیست بگی خودم همه چیز رو تو تلویزین شنیدم😉😉 لیدی باگ :خیلی حالم خوب شده بود و از شدت خوشحالی اشک می ریختم و پریدم

محکم بغلش کردم از بغلم اصلا جدا نمیشدم😍 کت نوار 🐾:دیدم لیدی باگ اومد جلو و منو محکم بغل کرد خدا بگم چیکارت کنه دختر کم مونده بود بیوفتم از برج ایفل 😐 ولی منم بغلش کردم انگار تو. بغلم احساس راحتی میکرد 😍۱۲ دقیقه بعد از بغلم جدا شکر لیدی:کت من واقعا متاسفم اگه این کارو نمی کردم این همه زحمت نبود😞 کت:خب خوبش اینکه دوباره همو دیدیم لیدی:یعنی منو بخشیدی؟ 🥺 کت:خببببببببببببببب؟ لیدی :کتتتتتتتتتتتت خب تخصیر تو هم بود من تورو بخشیدم تو میگی خببببببب؟؟؟😡

کت🐾:باش میبخشمت ولی به یه شرط 😏 لیدی 🐞:چی؟😐 کت🐾:اول ببوس بعد😏😏😏 لیدی :کککککککتتتتتتت؟ کت: کتو زهرمار کتو دَرد وگرنه دوستی بی دوستی 😈😏😏😏😏 لیدی :باشه ولی از گونه ات 😐😐😐 کت: این تو لیست نبود ولی باشه😉🙃😊 لیدی :کت همه داشتن تورو می‌پرسیدند که چرا ازت خبری نیست کت:درباره ی دعوا که به کسی نگفتی ؟؟ گفتی؟ لیدی :نه نگفتم کت: باشه پس من برم بخوابم نیمه شبه داشتم میرفتم که لیدی باگ هستند گرفت و منو باد طرف خودش کت:بله بفرما😐 لیدی :یه چیزی رو یادت نرفته ؟! کت:چی؟ لیدی باگ:دستمو گزاشتم تو صورتش و اومدم جلو گونشو بوسیدی و گفتم این رو و زود رفتم تا از شدت خجالت نترکیده😂😂😂

کت :یهو اومد جلو و گونمو بوسید و رفت از شدت خجالت داشتم گوجه میشدم که رفتم خوابیدم ناتالی:قربان من شکست خوردم عشق کت نوار به لیدی باگ خیلی قویه اونقدر قویه که حتی راز عشقش نمیدونیم گابریل :ناتالی ضربه ی بدی دیدی برو استراحت کن منم بدم ببینم چه خاکی تو سرم بریزم😔🥴🥴😵 نویسنده:الان ساعت نیمه شب هست و آدرین هی داره به اون بوسه ی لیدی باگ فکر میکنه ادرین🐾: پلک پلک پلک پلک پلک پپپپلللللک؟؟؟ پلک :هاااااااااااا؟ ادرین:پلک امروز شگفت انگیز ترین روز زندگیمه پلک :خب به من چه آدرین :😐😐 بخواب پلک :بله

خب این پارت هم تموم شد شرمنده که کم بودم آخه هیچی داستانی به ذهنم نمی رسید ولی تو پارت ۳ حتما🤩😍😍😘بای نظر یادتون نره