
دیگه خودتون داستانو میدونید اینم پارت 3 امید وارم خوشتون بیاد
( تو اتاق موسیقی) شوگا : اینجا چقدر وسایل موسیقیه یون : اره شوگا : یا خدا تو از کجا پیدات شد ؟ یون : میدونستم اینجا یه اتاق موسیقی هست منم از اونجایی که بلدم گیتار و پیانو بزنم اومدم ببینم اینجا چجوریه شوگا : واقعا؟ اها یون قدم زنان میره تو و میگه : اینجا چقدر خوشگله شوگا : اره یون : تو چی بلدی ؟ شوگا : من پیانو بلدم یون : میای بزنیم ؟ شوگا : اره ( با تعجب) شوگا میشینه کنار یون یون : چه اهنگی ؟ شوگا یه صفحه ای رو میاره و میگه: این یون و شوگا شروع میکنن به زدن ، وقتی تموم میشه شوگا میگه: کارت خوب بود یون: تو هم خوب بودی و یه لبخند میزنه و میره بیرون
PM20:13 جانگ کوک : خوب شد ؟ کونیا : اره خیلی قشنگ شد نقاشیت ، مال من چی ؟ جانگ کوک : اره عالیه ( صدای بسته شدن در اومد ) جین : کیه ؟ که صدای دعوا میشنوه وی : نباید بزاری اون کارو کنه یونگ : کاری نکرد که وی : ولی اون هی نزدیکت میشه یونگ : تو چیکار داری ؟ شوگا : کارتون خوب بود ؟ یونگ : اره رییسمون خیلی خوبه البته که بعضی ها دوسش ندارن وی اخم میکنه و میگه : من بخاطر خودت میگممم جیمین میره پیش وی و میگه چی شده ؟ وی : رییسه خیلی عوضیه جیمین: بزار حدس بزنم هی نزدیکه یونگ میشه و تو هم برای همینه که اونجا کار میکنی ، درست نمیگم؟( در حالی که ابرو هاشو بالا برده ) وی : چی داری میگی اصلا هم اینطوری نیست
جیمین: اصلا و میخنده جانگ کوک : شما چی دارید میگید ؟ وی به یونگ نگاه میکنه و میگه : هیچی همون موقع صدای زنگ خونه در میاد شوگا : کسی قرار بود بیاد؟ جیوو: اره دوست پسر من با دوستش اوچین میره درو باز میکنه ...
چانیول ( دوست پسر جیوو ) : سلام میتونیم بیایم تو ؟ اوچین : بله حتما چانیول و دوستش وارد میشن و میرن تو سالن چانیول : سلام اسم من چانیوله اینم دوستمه ( فکر میکنید کیه ؟ )
کای ( دوست چانیول ، مهربان ، جذاب ) : سلام اسم من کایِ از اشناییتون خوشبختم همه به چانیول و کای سلام میکنن همه خودشونو معرفی میکنن اوچین : سلام ، من اوچین هستم از اشناییتون خوشبختم کای لبخند میزنه و میگه : من هم همینطور ( جیمین یه ابروش میره بالا )
وقتی کای میره تو آشپزخونه میبینه اوچین داره سعی میکنه شیشه قهوه رو برداره ، سریع میره از پشت اوچین شیشه رو بر میداره و به اوچین میده اوچین : ممنون کای : کاری نکردم اوچین یه لیوان برمیداره و قهوه درست میکنه کای اب میخوره و میگه : من میرم اوچین بهش لبخند میزنه کای میره تو اتاق چانیول : کجا بودی؟ کای : تو آشپز خونه چانیول: به نظرم همه مهربونن کای در حالی که داره به اوچین فکر میکنه ، میگه : اره
( تو کتاب خونه ) نامجون : یه کتاب دیگه هم تموم شد چو : خوش به حالت چقدر زود تموم میکنی نامجون میخنده و میگه : تو هم زود تموم میکنی ، تو هم به اندازه من کتاب خوندی چو شونشو میندازه بالا نامجون : میای بریم استراحت کنیم ؟ چو : اره چو و نامجون میرن تو حیاط و روی یه تاب رو نفره میشینن نامجون : شب قشنگیه چو : اره نامجون : چرا از موقعی که اومدیم تو کتاب خونه ای؟ چو : چون کتاب بهم ارامش میده نامجون : چی ؟ چو : اگه کتاب نخونم حس زندانی بودن بهم دست میده
نامجون : واقعا ؟ چو : اره ، تو چرا همش تو کتابی ؟ نامجون : منم مثل تو هستم کتاب بیشتر از هر چیزی دوست دارم چو : اها نامجون : دیگه چی ؟ چو : منظورت چیه ؟ نامجون : دیگه چی بهت آرامش میده ؟ چو : یکی پیشم باشه نامجون : تا حالا کسی پیشت بوده ؟ چو : اره ولی همشون ترکم کردن نامجون : کیا؟ چو : مادرم،پدرم، دوست پسرم نامجون : ببخشید چو : برای چی؟ نامجون : ناراحتت کردم چو : نه بابا الان حالم خیلی خوبه نامجون : چطور؟ چو : چون شمارو دارم و یه لبخند میزنه نامجون هم یه لبخند میزنه و به آسمون نگاه میکنن
AM6:43 وی وقتی پا میشه میبینه یونگ تو تخت نیست ، میره بیرون و میبینه داره اماده میشه بره بیرون وی میره پیش یونگ وی : کجا میری ؟ یونگ : پیاده روی وی : اها یونگ : تو نمیای ؟ وی : بیام ؟ یونگ : هر چی خودت میدونی و میره وی میخنده وی : وایسا منم بیام
( وسطای راه ) یونگ : یه سوال وی : چی؟ یونگ: تو چرا با من تو اون رستوران کار میکنی؟ وی : همین طوری یونگ : اها وی: چرا؟ یونگ شونشو میندازه و میگه : نمیدونم یونگ میخنده و میگه: میای مسابقه؟ وی تا میاد اره رو بگه یونگ میدوعه وی : وایسا منم بیاممم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییی تو فقط بعدی رو بزار
ممنونننن پارت 4 هم تا شب میزارم که چند روز دیگه به دستون برسه و تا دو هفته امتحان ترم دارم نمیتونم بیام پارت 5 هم رو هفته دیگه میزارم ممنون
عالی بید بوص بوص...پارت بعدی پلیز
عالییییی