از زبان جیها:(نزدیکای عصر بود و ما هنوز راه خروج رو پیدا نکرده بودیم. تهیونگ گفت :بهتره همینجا بمونیم تا صبح به راهمون ادامه بدیم. همگی برید چوب جمع کنید. گفتم:چییی تو دیوونه شدی من نمیتونم اینجا بمونم. بکهیون گفت:وای حواسم نبود شازده خانم از این کارا بلد نیست😏. گفتم:ساکت شو منظور من نیست. یونا گفت:ببین جیها ما هم بدمون میاد توی این شرایط باشیم اما مگه چاره ی دیگه ای هم داریم. گفتم:چرا نمیفهمید من بیمارم اگه تا 2 ساعت دیگه قرصم رو نخورم، حالم بد میشه اول تب میکنم، نفس کشیدنم نامنظم میشه بعد هم خون بالا میارم و در آخر بیهوش میشم. حالا منظورم رو فهمیدید.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
اسباب بازیو خوب اومدی😹عالی🌹
پارتتتتتنتتتتت بعد
عالیییی
زود بزارش🙂خیلی باحاله💃🏻
باشه حتما😍
❤