
پارت 4️⃣

سریع پشت دیوار قایم میشم . آروم از پشت دیوار نگاه می کنم . ( یه زن بود با موهای متوسط صورتی و عینک زرد و بلوز و شلوار زرد با کفش های سفید اسپرت و هندزفری بی سیم سفید که تو گوشش بود . ) شکلش آشنا بود ولی نمی شناختمش . بعد میزنه به هندزفری ایش و میگه: اوف اینجا هم نیست 😕 خب یعنی چی من چیکار کنم 😒 خیله خب میرم خونه رو ببینم 😏 قبل از اینکه بره برای اطمینان با گوشی خودم ازش عکس میگیرم 📸 با صدای عکس گرفتنم انگار میفهمه یکی اونجاست و داره میاد سمتم . خیلی ترسیده بودم چون بهش مشکوک بودم الان دیگه نمی تونستم به هیچی اعتماد کنم . چند ثانیه نفس نمیکشم و بعد از چند ثانیه بر می گرده و میره و سوار یه ماشین مشکی میشه و با سرعت میره . نفس عمیقی می کشم . بعد کمی جلو میام و با خودم میگم : یعنی اون زن کی بود ، اصلا دنبال چی میگشت ؟🤔

تصمیم میگیرم زنگ در رو بزنم . به آدرس توی جیبم نگاه می کنم . واحد رو ننوشته بود . زنگ واحد ۲ رو شانسی می زنم . یه خانومی میگه : سلام بفرمایید . میگم : سلام ببخشید مزاحمتون شدم ، دنبال خانواده ی زیبا میگشتم . میگه : خانواده ی تُرابی منظورتونه ؟ فامیلی زیبا چی بود ؟ یکم فکر می کنم . یاد پانیذ میفتم که اتفاقا زیاد خانوم تُرابی میگفت ، یادم میاد یه بار ازش پرسیده بودم و گفته بودم خانوم تُرابی کیه ؟ و بهم گفته بود فامیلی زیباست ولی ما مامانش رو هم خانوم تُرابی صدا می زنیم 😉 بعد چند ثانیه میگم : بله منظورم خانواده ی تُرابی بود . میگه: نه خانوم ما ازشون خبری نداریم ، اتفاقا یه چند روزی میشه نیستن ما هم نگران شون شدیم ولی چند وقت پیش یه خانومی اومد و رفت تو واحدشون وقتی ازشون پرسیدم شما ؟ گفت خاله ی زیبا هستش و اومده یه چیزی برداره . و من هم ازشون پرسیدم میدونه کجان ؟ گفت آره رفتن مسافرت . راستی شما می دونین کی بر می گردن آخه شارژ ساختمون رو هم ندادن . میگم : ممنونم ، نه من نمیدونم . میگه : آهان راستی شما کاریشون داشتید ؟ میگم : بله ، شما شماره ای ازشون دارید ؟ میگه : بله الان بهتون میدم ولی جواب نمیدن میگم : اِم ...... احتمالا سرشون شلوغه . و شماره رو بهم میده و من تو گوشی خودم سیوش میکنم 📱 میگم : ممنونم میگه : اگه کاری دارین به من بگین من وقتی برگشتن بهشون میگم . میگم : اِم ... نه ممنون ، خودم چند وقت دیگه میام ، ببینم هستن یا نه . فقط ممنون میشم شمارتون و بدین که من بهتون زنگ بزنم بپرسم برگشتن یا نه . شمارش و میده و می پرسه : فقط اسم شما چیه ؟ میگم : ممنون ، آنیسا هستم . و بعد خداحافظی می کنم و میرم .

توی راه با خودم فکر می کنم : چقدر همه چیز مشکوکه . زیبا که خاله نداشت مگه میشه خاله اش توی این همه سال نباشه بعد دقیقا توی همچین شرایطی پیداش بشه ؟ پس به احتمال زیاد دروغ گفته خالشه ، ولی اگه خاله اش نبوده کی اِش بوده که کلید هم داشته ؟ بعد چه طوری میشه ، اون خانوم گفت چند روز نبودن ولی تو اون چند روز که خونه نبودن میومدن زیبا رو از مهد کودک می بردن ، و فقط اون روز که اون اتفاق افتاد نبودن ، پس نمی تونن مسافرت هم باشن . چرا اون خانوم که اومده پس اینقدر به اون خانومی که من باهاش حرف زدم دروغ گفته ⁉️ نمی دونستم ، فقط با خودم میگم : ای کاش می تونستم به ماریا زنگ بزنم ولی باید خودم حلش کنم 😞 به یه بانکی میرسم و میرم کمی ازش با کارتم پول می گیرم 💳 وقتی داشتم از بانک بر میگشتم با خودم فکر می کنم شاید اگه بفهمم اون خانومه که به عنوان خاله ی زیبا اومده بوده چه شکلی بوده بتونم بفهمم کی بوده پس تصمیم می گیرم به اون خانومی که باهاش حرف زدم و شماره اش و به من داد زنگ بزنم . بعد هم میرم و یه سیم کارت دیگه میخرم چون نمی خواستم با شماره ی خودم بهش زنگ بزنم ، چون خیلی بهش اعتماد نداشتم . بعد هم میرم سمت یه هتل ای 🌇

بهم یه اتاق میدن . میرم توی اتاقم خیلی خسته بودم فقط روی مبل میشینم و یه چیزی می خورم . بعد تصمیم میگیرم قبل از اینکه به اون خانوم زنگ بزنم به خانواده ی تُرابی که شماره اشون و بهم داد زنگ بزنم . با سیم کارت ناشناس ام بهشون زنگ میزنم ...... بعد از تقریبا ۱ دقیقه جواب میدن ...... تعجب می کنم فکر نمی کردم جواب بدن ! یه صدای خانومی میگه : بله ؟ جواب نمیدم میگه : بله بفرمایید ؟؟ جواب نمیدم عصبانی میشه میگه اُف و قطع می کنه . مطمئن بودم صدای مامان زیبا نبود . پس صدای کی بود ، اصلا چرا جواب اون خانوم و نداد ولی جواب من و داد ⁉️

میرم سراغ اون گوشی ای که نزدیک دَر خونه ی زیبا اینا افتاده بود . برش می دارم . ازم رمز به صورت عددی می خواد . بعد از زدن چند تا رمز الکی بالاخره بعد از نیم ساعت می تونم بازش کنم . واتساپ و اینستا و چند برنامه ی دیگه داشت که مهم نبود . میرم توی واتساپ و اینستا و گالری اش ولی همشون باز هم رمز می خواستن ولی این دفعه به صورت اُلگویی . میگم : اُف😒 میرم توی تماس هاش ، خداروشکر این رمز نمی خواست 😏 میرم توی آخرین تماس که به یه شماره ی عجیب زنگ زده بود . تصمیم می گیرم به شماره هه زنگ بزنم .

بعد از چند تا بوق خوردن جواب میده ....... با عصبانیت میگه : اُف چند بار بهت گفته بودم به من زنگ نزن😒چیشد چیکار کردی حالا ؟ و اینکه سریع بگو کار مهمت چیه کار دارم بدووووو 😏 هیچی نمیگم ...... با خودم میگم: چقدر صداش آشناست ! بعد با خودم فکر میکنم صداش شبیه.......... و فقط از فکرم تعجب و بغض می کنم 🥺
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وای اخ جون پارت جدید 😄🥰
همه شو خوندم عالی بود لطفا هر چه زودتر پارت بعدی رو بزار و بازم داستان بنویس 💞
🌸 🌸 🌸 🌸
اضافه شد به لیستم 💞🌸
و البته چالش...
نمی دونم واقعا و خیلی منتظر بفهمم
مرسی که نظر دادی عزیزم ❤
ایشالله فردا پارت بعدی رو میذارم 💜
بازم مرسی 🥰
انشالله 🤲 ✨