
سلام سلام دوست جونا اینم پارت بعدی تقدیم به شما
از زبان مرینت : از تو ب.غ.ل هم در اومدیم یکم حرف زدیم که برای گوشیم پیام اومد شماره ناشناس بود گفته بود که ساعت ۶ عصر تنها برم جای مجسمه آزادی کارم داره پیام رو به آدرین هم نشون دادم و گفت من میگم تو برو منم از دور حواسم بهت هست اگه اتفاقی افتاد بیام کمک گفتم باشه موافقم و اگه دستم بردم بالا یعنی بیا جای من اوکی گفت اکی و رفتم و حاضر شدم آدرینم من رو رسون و خودش یه جا مخفی شد منم رفتم نشستم جای اون نیمکتی که اون گفته بود و دیدم اومد دید اون ....
جک بود 😠😨 بدون سلام گفتم با من چیکار داری با حالت خشمگین گفت آروم باش مرینت من برای دعوا نیو مدم اومدم که به خاطر رفتار صبحم ازت معذرت خواهی کنم ولی مرینت من واقعا ...واقعا گفتم بگو دیگه چرا نمیگی از زبان جک : تمام عزمم رو جمع کردم و گفت من عاشقتم دیدم یه شکه شد و با چهره خشمگین بلند شد و مرینت : خیلی عصبی شدم پسره پور رو هنوز ۱ روز بیشتر نیست که منو دیده بهم علاقه پیدا کرده بلند شدم یکی خوابوندن تو گوشش و رفتم وقتی رسیدم جای آدرین گفت چی شد گفتم بریم تو ماشین تا بهت بگم سوار ماشین شدیم و به سمت خونه رفتیم تو راه گفتم جک بود گفت چییی گفتم اره می خواست ازم به خاطر صبح معذرت خواهی کنه گفت خب اشکالش چیه مشکلش رو در ادامه میفهمی بعد بهم گفت عاشقم شده منم خیلی عصبی شد و گفتم بی خیال اینا شو سرم خیلی درد میکنه بریم خونه آدرین گفت چشم عزیزم
از زبان جک : ناراحت بودم تمام راه رو گریه کردم رفتم دوباره جای تینا گفتم نقشه اول نگرفت باید سراغ نقشه دوم گفت اوکی ولی باید بزاریم برای هفته بعد که شکشون به منو تو کم بشه و بعد نقشه رو اجرایی کنیم گفتم اوکی گفت ولی بازم سعی خودت رو بکن که خودت رو تو دل مرینت جا کنی گفتم سعی میکنم ( خب اتفاق خاصی نمی افته برای همین میریم به یک هفته بعد زمانی که تینا میخواد نقشش رو اجرا کنه ) از زبان مرینت آدرین اومد تو اتاقم گفت عشقم میای بریم یکم برای خونه خوراکی بخریم چیزی ندارم گفتم من خسته میشه تنها بری گفت باشه من ۱ ساعت دیگه برمیگردم گفتم خداحافظ عزیزم و آدرین رفتم منم داشتم یکم طراحی میکردم که زنگ در رو زدم رفتم تو ایفون یکی هست و گفت بسته پستی آورده رفتم دم در تا بسته رو ازش بگیرم که دیدم کسی نیست تا خواستم برگردم یهو یکی دستمال گذاشت رو دهنم و آروم اروم بیهوش شدم از زبان آدرین : برگشتم خونه دیدم در خونه بازه رفتم تو دیدم مرینت نیست همه خونه رو گشتم ولی خبری از مرینت نبود داشتم نگران میشدم با خودم گفتم بزار دوربین های خونه رو چک کنم اخه تنلفنشم جواب نمیداد
دیدم یکی امد و مرینت رو برد ( توجه مارین و آدرینا رفتن با هم سینما و خونه نبودم ) وقتی فیلم رو دیدم فقط گریه کردم و با خودم گفتم فقط و فقط مرینت رو ۱ ساعت تنها گزاشتم تینا دیگه خط قرمز من رو رد کرد و حالا وقتشه تقاص کاری هایی که تا الان کرده رو پس بده
ممنون بچه ها که خوندین داستانمو من این چند روز امتحان داشتم و برای همین دیر نوشتم پارت بعد رو لطفاً کامنت بدین که چقدر دوست داشتین
ناظر عزیز لطفا منتشرش کن 🌷🌷🌷
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عـــــــــالیییی خیــلی خووبب
عالی بود داداشی 😗🍃🌼
ببخشید من جدیدا تکالیفم خیلی زیاد شده و اصلا وقت ندارم به تستچی سر بزنم و امتحاناتم شروع شده همین امروز دبیر ادبیاتم آزمون گرفت گفت فردا هم آزمون دارین 😢💔
قربونت خواهر جونی 😘😘 درسته برای همه کار پیش میاد ... خلاصه بگم که خیلی دلم برات تنگ شده بود
منم دلم برات یه زره شده بود 😘🍁🎃
من عاشق داستانتم من هروز داستان تو و یه دوست دیگمو هر ساعت هر دقیقه نگاه میکنم که ایا اومد یانه
ممنون دوست چون نگران نباش پارت بعد امروز میرسه 😊😉
ممنونم
عالی
ممنون
عالییییییییی بود بعدی رو لطفا زود بده
حتما پارت بعد فردا میرسه
مرسیییییییییییییییی