
بفرمایید 🙂❤اینم درمانی کا قولش رو داده بودم🙃😂🤦🏻♀️💔❤
روزی روزگاری در هاگوارتز که بودم همیشه همه رو سر به سر شون میزاشتم همیشه همه ی کار ها رو مینداختن گردن من🥺🥺😩😩😐😐😐🗡🗡🗡🗡دلم میخواست که همه رو سر به نیست کنم😂😂🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️آخه من یک جنگ جو بودم و نمیخواستم کسی منو اذیتم کنه و کسر این کارو نمیکرد چون جرعت نمیکرد وگرنه م ر گ در انتظارش بود...... تنها رفیقی که من توی هاگوارتز داشتم فقط و فقط مری پت بو و مالفوی چونکه من تور گروه اسلاگترین ها بودم
ولی مالفوی به زور باهام حرف میزد مری پت هار ۱ صدم ثانيه با همین فقط دوست مجازی بودیم در هد یک سلام همو میشناختیم ولی روم که از من خیلی میترسیدو هری ام از دور با من سلام میکرد در این هد توی هاگوارتز تنها بودم که حتی معلم هاهم بهم محل نمیذاشتن و من چونکه یک شاهزاده بودم آرزو میکردم که هرچه زودتر برگردم به قصر................ من و مری پت شاهزاده بودیم
ولی مالفوی به زور باهام حرف میزد مری پت هار ۱ صدم ثانيه با همین فقط دوست مجازی بودیم در هد یک سلام همو میشناختیم ولی روم که از من خیلی میترسیدو هری ام از دور با من سلام میکرد در این هد توی هاگوارتز تنها بودم که حتی معلم هاهم بهم محل نمیذاشتن و من چونکه یک شاهزاده بودم آرزو میکردم که هرچه زودتر برگردم به قصر................ من و مری پت شاهزاده بودیم
هعی روزگار چی کار میکنی کا کلا آدمو تنهای تنها میکنی هعییی کاش میشد زمان رو به عقب بر گردونیم........ اته زمانو میتونستم به عقب بر گردونم شاید هیچ وقت نمیگذاشتم تنها بمانم....... وشاید دوستانی بیشتر برای خود داشتم و وقتم را با آنها میگذرانیم تا اینقدر تنها نباشم.........😐🗡🤦🏻♀️ من در هاگوارتز خ ش ن ترین کسب ام که پیدا میشه..... در خوابگاه که هستیم من در تخت بالا و مری پت تخت پایین میخوابیم... در خوابگاه هم کسی با ما دوست نمی شود پس به این ترتیب من و مری پت اتاق مان دو نفره و جدا است...... همه از ما میترسند و کسی مارا دوست ندارد تنها ترین افرادی هستید که می توانید پیدا کنید.....
من توی گروه اسلاگترین ها بودم ولی مری پت گریفیندور جفتمونم توی اسکواش بودیم(همین جارو سواریه دیگه😐💔🗡خوب برگردیم سراغ داستانموح)اسلاید بعد
ما همه ی کارامون از همه بهتر بود و اصلا کسی مارو دوس نداچ و هیچکی اطرافمونم نمی اومد چونکه عین س گ از ما میترسیدن آخه ما جنگ دیده بودیم ولی نمیدونم چرا هیچ وقت کسی نگفت دوستتون ندارم یا باهامون قهرم که ما حداقل بدونیم که اصلا مهم نیستیم..... لحظه شماری میکردم که برگردم به قصر و یک لحظهی دیگه هم توی هکهاگوارتز نمونم آخه هیچ کسی به ما محل نمیگذاشت و ماهم خیلی تنها بودیم یعنی من فقط با دراکو و مری پت دوست بودم،با دراکو توی پیویش مجازی چت میکردم 😉😁مری پت هم با هرمیون کلا چت میکرد.... من یک جغد داشتم و مری پت هم گربه داشت هعی یاد گذشته هامون بخیر
خوب دیگه این پارت اول بود با لایک هاتون همایتم کنید تا برم پارت 2 دوم😐💔🙃🙂🗡🗡🗡🗡🗡🗡مرسی خوشگلا فالو کن تا قانونی فالو شدی فالوم کن.برو تا نتیجه چالش داریم کامنت یادت نره ها خوشگله اگه آجی میشی تو کامنتا بگو حتما🙃🙂🗡😐💔☯️🤦🏻♀️🥵🥶
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اره بزار😔😂
پارت بعدی رو بزارم 😁😁😁😁