سلام این یه داستان جدیده. بچه ها من همون قلب یخی هستم که داستان تنهایی رو نوشته.
مثل همیشه انگشتم رو صفحه کلید در گذاشتم که باز بشه و از اتاقم برم بیرون. رفتم بیرون. یهو 88رو دیدم:سلام 88.
88:او سلام 99.
یکم سرم گیج رفتم رفتم جلو در اتاقم صورتم رو جلوی دوربینش گرفتم تا مردمک چشمم رو بخونه تا بهم اجازه ورود بده.صدای دستگاه بلند شد.دستگاه:مردمک چشم شناسایی شد کد99 اجازه ورود صادر شد.و بعد در باز شد.ررفتن داخل و در پشت سرم به صورت کشویی بسته شد.خودمو انداختم رو تخت.رفتم تو فکر.چی شد که اصلا به اینجا رسیدم؟
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
پرتسس خیلی عالی و جالب بود به نظرم ادامش بده خیلی جالب و قشنگه داستانت🌈❤
عالی ادامه بده فالویی بفالو
به نظر جالب میاد ادامه بده🧡🤍
ممنون از نظرت.