
سلام بچه ها با پارت 2 برگشتم میخواستم ادامه ندم اما خوب چون داستان خوبی هست میخوام ادامه بدم لطفا نظر بدید اگه ندید دیگه نمی نویسم😢😢😢😢
از زبان لیدی باگ کت نوار سنگ شد ملکه ی رنگی بهم گفت بیا کار دستمون داد بعد از اینکه شرور رو از دست دادیم و همه چیز رو به حالت قبل بر گردوندم ملکه ی رنگی گفت ببینید من هویت شما ها رو میدونم حتی هویت لیدی ایگل رو پس جلوی من انقد ادا در نیارید😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐 کت نوار گفت اما تو از کجا فهمیدی؟ ♤خب لازمه ⊙لیدی باگ ♡بله کت نوار ⊙میخوای تو هم هویت منو بدونی ♡خیر ⊙😕😕باشه ♧خب لیدی باگ باید بریم ♡بریم😄😄
برگشتیم خونه به حالت قبل برگشتیم ماریگت پرسید عاشق آدرینی؟ گفتم ام نه یعنی نه اینی ارهههههههههههه ماریگت باشه باشه فهمیدم راستی مرینت یه فکری _چه فکری -بیا هاکماث رو با استفاده ار قدرت معجزه گرم تهدید کنیم و گیرش بندازیم مرینت:و تو میدوی آخرین نفری که اینکار رو کرد مرد؟ -چاره ی دیگه ای داریم؟ -حالا بیا بگیر بخواب فردا یه فکری میکنم
با ماریگت بیدار شدیم و به مدرسه رفتیم خانم بوستیه اومد و گفت سلام بچه ها امروز یه دانش آموز جدید داریم به نام ماریگت اگراست خیلی خوش آمدی ماریگت اومد تو و گفت سلام خوش بختم که شما رو میبینم من ماریگت اگراست هستم بچه ها یکی یکی خودشون رو معرفی کردن تا رسید به لایلا . لایلا گفت سلام ماریگت عزیز من لایلا هستم که ماریگت گفت چییییییی لایلا لایلا گفت تو همون ماریگت هستی بعد هر دو باهم گفتن ازت متنفرم
خانم بوستیه گفت بچه ها آروم باشید آدرین تو خودت رو معرفی کن آدرین :سلام من آدرین اگراست هستم ماریگت با شنیدن این جمله جا خورد ماریگت با شنیدن جمله ی آدرین اگراست جا خوردم انگار که اون رو میشناختم (نویسنده:خوب پسر عمو ماریگت :اونو که خودمم میدونمم)
کل زنگ رو درگیر بودم زنگ که خورد با مرینت و آلیا رفتیم حیاط هنوزم تو بودم که ناخواسته افتادم زمین و یادم اومد آدرین کی بود مرینت گفت ماریگت ماریگت حالت خوبه؟ گفتم مرینت برو به آدرین بگو بیاد زود باش مرینت گفت با ....ش هه باشه الان میرم مرینت رفتم تا آدرین رو صدا بزنم ولی دیدم خودش رفته کنار ماریگت که تیکی گفت مرینت خطر از بیخ گوشت گذشت ها گفتم آره واقعا ماریگت
سرم گیج میرفت یکم که اروم شدم آدرین اومد گفتم تو نمیدونی من کی ام؟ گفت ماریگت من فقط یادم میاد که دختر عمو و پسر عمو بودیم همین گفتم تو هیچ شناختی ازم نداری و یه عکسی رو در آوردم و داد زدم دیدی یادت اومد ؟ دیدی که فراموشت نکردم اما تو چی فراموشم کردی
آدرین ما..... ما..... ریگت ماریگت ماریگت:نگاه کن آدرین دیگع همه چی بین ما تموم شد دیگه هیچی بین ما نیست ما فقط دختر عمو و پسر عمو ی ساده ایم فهمیدی؟ آدرین :اما .....اما ماریگت دست آدرین رو گرفتم ببین آدرین میدونم عاشق کی هستی پس من رو فراموش کن فهمیدی؟ آدرین :باشه آدرین سرش رو انداخت پایین انگار بغض کرده بود منم ناراحت بودم یادمه زمانی که از پیشم رفت دیگه از همه ی پسر ها جز عمو تام و بابام و گابريل بدم اومد و به هیچ پسری محل نذاشتم ب امید اینکه دوباره آدرین رو پیدا کنم اما اون الان لیدی باگ رو دوست داره (توجه ماریگت همون ملکه ی رنگی هست و هویت تمام ابر قهرمان ها رو جز ارباب شرارت میدونه)
ماریگت زنگ خورد و مدرسه تموم شد منو آلیا با هم رفتیم مرینت بیاد آلیا گفت ماریگت گفتم بله ریناروژ گفت چبیییییییییی توو از کجا میدونننننیییییی😨😨😨😨😨😨😧😧😧😧 توی دلم گفتم خاک ب سرت ماریگت هویتت رو لو دادیییی🙇🙇 گفتم ببین من مجبورم ب تو بگم من .... من ... ملکه ی رنگ ها هستم اما حق نداری یک کلمه داخل این وبلاگ بنویسی فهمیدی؟ آلیا گفتم باشه قول میدم دختر آلیا:ماریگت ب نظرت آدرین و مرینت به هم میرسن؟ ماریگت :آره اما خیلی سخت یجورایی باید پدرمون در بیاد تا این دو تا خل و چل به هم برسن
گفتم از کجا انقدر مطمعنی؟ گفت ببین کاش میتونستم کامل همه چی رو برات توضیح بدم ولی نمیشه😑😑😕😕 گفتم بگو مارست بین خودمون میمونه گفت نمیشه بابا نمیشه اصلا ولش کن من رفتم مرینت اومد بگو مارست دیر شد رفت گفتم باشه ماریگت یکم عصبی بودم داشتم از خیابان رد میشم که چشمام سیاهی رفت و دیگه نفهمیدم چی شد آدرین از مدرسه بیرون اومدم که دیدم ماریگت افتاده وسط خیابان و آیا و مرینت هم دارن به سمتش میدوند سریع زنگ زدم به بابام که به عمو بگه که ماریگت غش کرده بعد هم زنگ زدم آمبولانس رفتم سمت ماریگت و مرینت و آیا ماریگت رو بغل کردم همون موقع آمبولانس اومد سریع بردیم بیمارستان مرینت اصلا دوست نداشتم اتفاقی برای ماریگت بیفته سریع بردیمش بیمارستان و گذاشتیم روتختی دکتر سریع بردش تو اتاق و معاینه رو شروع کرد آلبا رو به زود فرستادم خونه در کمال تعجب گابريل و برادرش اومدن نیم ساعت بعد دکتر اومد بیرون سریع رفتم و گفتم حال ماریگت خوبه ؟ گفت شما از بستگانش هستید ؟ گفتم بله دختر خاله اش هستم گفت ایشون حالش خیلی بده به خاطر بیماری قلبی شون حالم بد شد گابريل و برادرش اومدن چون برادر گابريل میشد شوهر خاله ز من اومد پیشم و گفت مرینت حالت خوبه؟ گفتم ماریگت بیماری قلبی داره؟
خب خب این پارت تموم شد لطفا نظر بدید لطفااا😢😢😢😢و گرنه ادامه نمیدم با اینکه کلی ایده ی باحال دارم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
برید بخونيد پارت بعدی رو کیوتی ها😄😄😄😄😄
عالی
آقا تایید نمی بعدی 10 روزه توی برسیه 😐😐😐😐😐
خب گاییز
بلاخره گذاشتم
قول بدید حمایتم کنید
میخواهم داستان رو غمگین کنم
من هستم😁♥️
سلام
داستانت فوق العاده عالیه ولی پارت ۱ نداره 😐
فک کنم عدم تایید شده 🙄
ولی باز قسمت دومش حرف نداشت 👌
فقط ی سوال
چند سالته ؟
دختری یا پسر؟
اگه جواب بدی ممنون می شم 😁
گلم من گفتم اکانت قبلی من پاک شد شما برو توی جست و جوی تستچی بعد بزن دیوار شکسته بعد بخون چون اکانت قبلی پاک شد
1 اگه اجازه بدی سنم رو نگم
2 دخترم😁😁😁
ولی سنم بالای 13 هست😄😄
خوب بود لطفایک سری هم به داستان من قلب یخی ۱و۲و۳و۴و۵ بزن و در پارت ۵ نظر بده.بزن روزی پروفایلم
ممنون حتما میخونم
بابت نظر همگی ممنونم واقعا بهم روحیه دادید
در مورد ماریگت بگم که ماریگت یه نقش خوب و مثبت هست و این داستان ماجرا های زیادی داره
ک
و اینکه حتما ادامه میدم😇😇
داستانت عالیه عشقم😚اول های داستان خیلی نظرات کمه اما بعدش زیاد میشه😊آخه خودم داستان نوشتم😁بازدید کنندگانش کمه😊اما ادامه میدم تا نظرات زیادبشه😊تسلیم نشو😉😍من تا تهش حمایتت میکنم😊توهم داستان من راهم بخوان و نظر بده😉😊
درسته ممنون از نظرت
حتما ادامه میدم
چندبار بجایه آلیا نوشتی آیا😑
ولی اشتباه تایپی بوده خودم تجربشو داشتم😅
بنظرم ادامه بده 😍
ادامه بدی میخونم😋
ممنون 💟💟
من گوشیم آلیا رو آیا مینویسم ولی حتما درستش میکنم
عاای بود 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍بعدی
رو زود بزار من پارت قبلی رو هم خوندم زود زود بزار چون اگه دیر بزاری گمش میکنم🤦🏻♀️ عالیییییییییی بود
ممنونمممم😍
راستش من زود به زود پیام اپا این تست 1 هفته توی برسی بود