
از زبان مرینت: واقعا با وجود اینکه تو گوشم پنبه بود بازم مغزم ترکید بعد پدر آدرین حرف میزد و من چیزی نمیشنیدم چون هم پنبه داشتم هم گوشم با داد اونا سود کشید دیدم مامان آدرینا بهش اشاره کرد و آدرین و آدرینا پنبه هارو برداشتن منم برداشتم که دیدم مامانم داره بهم اشاره میکنه که برم پیشش منم رفتم بعد اون محکم دستم رو کشید و پرت شدم تو اتاق.................سابین: ببینم تو از این جریان با خبر بودی؟؟؟............... مرینت: نه مامان این چه حرفیه؟؟؟...............سایین:😡...............مرینا:😨😰...............سایین: حرف بزن😡...............مرینت: شاید یه کوچولو😖..................سایین:🤨😠 چرا بهم نگفتی؟؟؟..................مرینت: خب راستش من ............من............. سابین: منو چی؟؟؟...................مرینت از دهنش پرید: من دوسش دارم😥.................سابین: چی؟؟؟😵................مرینت: خیلی وقت بود میخواستم بهتون بگم ولی نمیتونستم😢................سابین: عزیزم من نمیدونستم..................مرینت: از وقتی که بابا رفته شما اصلا بهم گوش نمیدین😭اصلا به فکر من نبودی دوسم نداشتی تو فقط اون پسرتو دوست داشتی!!!................سابین: عزیزم من دوست دارم...............مرینت: دروغ میگی تو اصلا دوسم نداری چون مادر واقعی من نیستی!!!
= اشکام رو پاک کردم و از اتاق اومدم بیرون رفتم و به جمع ملحق شدم که عموم گفت: خب ما که حرفامون رو زدیم فقط مونده اصل کاری مرینت دخترم آقا آدرین رو به اتاقت راهنمایی کن تا با هم حرفاتون رو بزنید..................= از خجالت میخواستم آب بشم برم تو زمین بزور تونستم به آدرین بگم: از این طرف..................= من جلو میرفتم اونم پشت سرم میومد رفتیم تو اتاقم اون رو مبلی که تو اتاقم بود نشست حتی اجازه هم نگرفت منم بی توجه رفتم صندلی میز آرایشم رو آوردم و نشستم رو به روش حدود یک دقیقه بینمون سکوت بود تا اینکه صدایی این سکوت رو شکست.................آدرین: چرا گریه کردی؟؟؟..................مرینت: به تو هیچ ربطی نداره...................آدرین: فعلا که داره.................مرینت: چیز مهمی نیست....................آدرین: مگه برای چیزی که مهم نیست گریه میکنن؟؟؟....................مرینت: ولکن نیستی؟؟؟..................آدرین: نچ...................= میخواستم حرف بزنم که تلفنم زنگ خورد اینموقه کی میتونه باشه بلند شدم و رفتم سمت گوشیم به صفحه اش نگاه کردم شماره ناشناس بود و ترتیب عدد هاش برام آشنا میزد تو پاریس همچین شماره ای وجود نداره....................
آدرین: کیه؟؟؟..............مرینت: ناشناسه ولی این شماره یه جوریه................آدرین: چه جوریه مگه؟؟؟....................مرینت: بیا ببین.................= آدرین اومد منم شماره رو نشونش دادم اونم گفت: این شماره مال سوئیسه.................مرینت: سوئیس؟؟؟..................آدرین: آره پیشنهاد میکنم تا قطع نشده برداری.................= منم دکمه سبز رنگ رو لمس کردم و تلفن رو بردم دم گوشم استرس داشتم چون زبونشون رو بلد نیستم یه مرد با صدای کلفت به نظر پیر میومد شروع کرد به فرانسوی صحبت کردن...................مرده: مرینت دوپن چنگ؟؟؟..................مرینت: خودم هستم..................مرده: امانتی من هنوز پیشته؟؟؟..................مرینت: شما کی هستین؟؟؟.................مرده: صاحب باند Pseudo-svart بهت ۱۵ دقیقه وقت میدم تا بیاریش وگر نه خونت محاصره شده فقط با یه بشکن میفرستمتون هوا...................مرینت: تو کی هستی از جون من چی میخوای؟؟؟.................مرده: تا یه ربع دیگه بیا به بن بست نزدیک خونت تنها....................مرینت: الو الو........تلفن رو قطع کرد..................آدرین: چی شده کی بود؟؟؟..................مرینت: نمیدونم😥...............= همه چی رو که تو تلفن گفت تعریف کردم
مرینت: الان چیکار کنم؟؟؟.................آدرین: اونو بسپار به من..................= از جیبش گوشیش رو برداشت و شروع کرد به چت کردن با یه نفر....................از زبان آدرینا: وقتی که مرینت و آدرین رفتن حوصلم سر رفت حوصله ور ور های اینارو هم نداشتم گوشیم رو برداشتم و رفتم تو اینستا او لالا ۱۷ فالور تو ۲ ساعت اومده منو فالو کرده😋........همینطوری غرق در علم اینستا بودم که یه پیام از طرف آدرین اومد آخه به اسمش نوشتم داداشییییییی بیخیال رفتم ببینم چی فرستاده دیدم نوشته: آدرینا میخوای یه ماموریت بهت بدم؟؟؟..................منم نوشتم: در خدمتم قربان🖖...............آدرین: یه شماره ناشناس الان به مرینت زنگ زد و تهدیدش کرد میتونی بری به جایی که گفته و دخلشو بیاری؟؟؟...............آدرینا: این کار خوراک منه آدرس بده................= آدرس رو فرستاد و منم از جام بلند شدم و..............آدرینا:آآممم چیزه من یه چیزی تو ماشین جا گذاشتم با اجازه میرم اونو بردارم و بیام بای................= اونارو اونطوری با دهن باز ول کردم و دوان دوان از پله ها رفتم پایین و به ماشین رسیدم دستم رو انداختم به جعبه وای نه قفله😤امان از دست این آدرین😠 گوشیم رو برداشتم و زنگ زدم بهش آخر سر برداشت و منم دو تیکه فحش بهش دادم و...................آدرین: یواش چرا داری فحش میدی؟؟؟
آدرینا: در ماشین قفله باید یه چیزی بردارم................آدرین: شنلت رو میخوای برداری؟؟؟................آدرینا: هم اون و هم یه چیز دیگه................آدرین: چی؟؟؟..............آدرینا آروم: تفنگ.............آدرین: اون تو ماشین من چه غلتی میکنه؟؟؟...............آدرینا: حرف نباشه از پنجره سوییچ رو بنداز پایین...............آدرین: باشه بگیر...................= سویچ رو پرت کرد و منم گرفتم و ادای احترام کردم در جعبه ماشین رو باز کردم و کتم رو در آوردم و همینطور پوتین هام رو و کفش اسپرت آدرین رو که ازش متنفر بودم رو پوشیدم چون مطمئن بودم که خراب میشه🤭 موهام رو دم اسبی بستم و شنلم رو پوشیدم رفتم جلو ماشین و تفنگم رو برداشتم در ماشین رو قفل کردم و گذاشتم روی تایر که معلوم نشه و به سمت اون آدرس حرکت کردم آدرس رو حفظ کردم چون ممکن بود گوشیم بشکنه گذاشتمش تو ماشین راه رفتن با کفشای آدرین خیلی سخته هی از پام در میاد پسره پا گنده بالاخره رسیدم تو اون کوچه تاریک بود پر از سکوت یکم جلو تر رفتم انگار دارم رو یه مایع غلیظ راه میرم خوردم به یه چیزی دقیق تر نگاه کردم حالا فهمیدم داشتم رو چه چیزی راه میرفتم.........اون یه جسد بود و من رو خون اون راه میرفتم😱زهره ام ترکید زبونم بند اومده بود................

داشتم عقب عقب میرفتم تا خوردم به یه چیز گنده برگشتم چون شنل رو سرم بود سرم هم پایین بود فقط پاهاشو میدیدم سرم رو کم کم طوری که صورتم رو نبینه بردم بالا آدم نبود که از کوه هم گنده تر بود مثل یه گوریل بود ولی گنده تر از کنارش یه مرد دیگه اومد بیرون ولی اون تقریبا مثل آدرین ما بود شروع کرد به حرف زدن.................مرده: چه عجب مرینت خانم اومد.................................نمیخوای حرف بزنی؟؟؟...................= منم آروم به پشتم نگاه کردم اونم منظورم رو فهمید.................مرده: آها از جسد میترسی نترس ما فقط خواستیم خوش بگذرونیم که یهو چاقو از دستم در رفت همین....................راستی امانتی رو آوردی؟؟؟....................آدرینا: البته پس شما کتک سفارش داده بودین یه لگد به جایی که نمیخواستم بزنم زدم😬 و با مشت کوبیدم تو صورتش و موند زمین از کنار اون گنده بک جاخالی دادم و داشتم میدوییدم که شنلم رو گرفت و شنلم باز شد راستش اونموقه تیپم محشر بود فقط کفش سفید گنده آدرین ضایه بود ولی خوبیش تو رنگش بود که با پیرهنم ست بود( عکس اسلاید)
خواستم فرار کنم که یه لشکر آدم مانع من شدن.....................آدرینا: ببینم چند نفر به یه نفر؟؟؟...................اونی که زدمش: اون مرینت دوپن چنگ نیست بگیرینش..................آدرینا: من خوبم مرینت هستم نیگا.................= تفنگم رو برداشتم و بنق بنق بنق یه گلوله واسه یه نفر حروم میکردم آخر گلولم ته کشید آدمایه اونا زیاد شد منم گفتم آی نفس کش پریدم وسط و جمشید سامورایی شدم هر کی میومد یکی میخورد آخر اون گوریله منو از پشت گرفت و داشت گلوم رو فشار میداد...................
در ادامه............تو برو...........چیشده..............اینو بگیر.............از وسط آسمانها رسید..............خب لایک و کامنت و فالو یادتون نره فالو =فالو راستی برو بعدی چالش داریم🙃
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عزیزان پارت بعد سه روزه تو برسیه لطفا اگه براتون اومد برسی کنید🙏
ادامه رو بزار دیگه
سه روزه تو برسیه😞
باش به ناظرا بگو برسی کنند
سلام عزیزم میشه یه بار دیگه پارت بعدی رو بزاری؟
من ناظر شدم اما اصلا داستان جدید الان وقتشه نیست که بخوام برسیش کنم!😢
وات
چیکار با اون آدرینا بدبخت داری بزار زندگیش رو کنه😐🤣
😅😅😅
آخه چیکار آدرینا بدبخت داری بزار زندگیش رو کنه😐🤣
حالا حالا ها باهاش کار دارم😈
مشکلی نیست رضایت نامه ش رو امضا کردم اگه چیزیش شد با امیلی و گابریله نیازی به دیه دادن خودمون نیست😂👌🏻😌
😂😂😂
خیلی عالی بود اجی جونم😍❤
تنکیو
💖
عالی بود
ج چ:آره جان سالم به سر میبره
تنکیو
فکر نکنم،،😏
😱😱نکنه میخوای بکشیش
به احتمال ۷۰ درصد
چطور؟؟؟
ازش خوشت اومده؟؟؟
آره خب دختر خوبی هست نکشیشا
ببینیم چی میشه🙃
فالویی بفالو