
۲ ساعت بعد از برگشتن به مقر فرماندهی مغز لیوای: اون دختره اومد و جون مارو نجات داد ولی کی بود انگار میدونست تایتان مونث کیه حتما یه چیزی میدونست وایسا اون گفت تو فقط اونو میخواستی.... چرا داری اون بدبختا رو میکشی به یکی از افراد گفتم لیوای: برو اون دختره که موهاش زرده و بالا سرش میبنده رو پیدا کن و برام بیار
اسکار: میکا برو کاپیتان لیوای کارت داره میکا: باشه الان میرم میخواستم برم پیش انی ولی نشد بعدا میرم میکا: بله کاپیتان لیوای؟ لیوای: وقتی اومدینجاتمون بدی گفتم که تو فقط اونو میخواستی چرا داری اون بدبخت هارو میکشی منظورت چی بود میکا: ببخشید نمیتونم هیچ حرفی بزنم لیوای: پس با شکنجه از زیر زبونت حرف میکشم راینر: خب چرا هیچی نمیگی میکا: گفتم تو زندگی من دخالت نکن باشه میگم من یه خیانتکارم من بودم اونی که بهتون حمله کرد خب تموم شد کاری دیگه ای نیست؟
لیوای: دورغ نگو تو باهاش حرف زدی و میدونستی کیه میکا: نمیگم نمیگم بسه شنکجه شما خیلی بهتر از شکنجه یه بچهس که باید بکشم راینر انگار عصبانی شده بود لیوای: اینو ببریدش بیرون حالا بگو ببینم قضیه چیه
میکا: تو دنیا افرادی هستند که میتونن به تایتان تبدیل شن و توی هنگ اکتشاف ۶ نفر از این ادم ها هست اما نمیتونم بگم کین خودتون به موقع میفهمید اما منظورم از اینکه تو فقط اونو میخواستی یا شما رو گفتم یا ارنو اما الکی فکر نکنید منظورم ارن بوده چون من به خاطر اون یه قطره خونم فدا نمیکنم
داشتم میرفتم به سمت اتاقم که یکدفعه پیچیدم رفتم به یکی از کانکس ها تکیه دادم *علامت یه شخصی: تو؟ میکا: اره *: چرا جلو مو گرفتی میتونستم کارمو راحت پیش ببرم میکا: میدونی از کجا میام از اتاق لیوای بهت گفتم بفهمه سر به تنت نمیزاره
*: گفتم ولی من باید اینکارو میکردم چرا بعدش بیحال شدی میکا: همیشه اینجوری میشم قدر... /: علامت یکی دیگه /: که لیوای اره؟ میدونستم که یه کاسه ای زیر نیم کاسته میکا: فرار کن! *: نه نمیشه میکا: فرار کن کاپتان لیوای:/ میکا: پرتم کرد رو زمین انگار زمین خیلی با من جوره داشت میومد جلو
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)