
(کسانی کهلایک و کامنت میزارند ماچ پس کلشون*سوره ادمین ایه 2*) گفتم که زود میزارم این پارتو😆
+تو همین فکرا بودم و داشتیم سمت اتاقی میرفتم که وقتی بیهوش بودم توش بودم چون حالم خیلی سرجاش نبود درست نفهمیدم که اون اتاق چه شکلیه و یا چیز عجیب و جالبی داره یا نه رسیدیم دم اتاق در اتاق مثل در اتاقای دیگه ی خونه سفید با رگه های طلایی رنگ بود و جنسش از چوب بود و بافت زبری داشت جی وو درو باز کردو وارد شدیم اولین چیزی که دیده میشد تخت بزرگ سیاه سفید بود که کنارش یه میز کشوی کوچیک که رنگش مثل تخت سیاه و سفید بود و روش حدود 10 تا کتاب بودو کنار اونا گلای کوچیک و بامزه ای بودن که تو گلدونای سفید و خاکستری کاشته شده بودن و منظره ی خیلی زیبایی کنار کتابا به وجود میاوردن
دومین چیزی که زیبایی اتاقو دوچندان کرده بود پنجره ی بزرگی بود که یه پرده ی بلد با رنگ گلاکوس که انتهاش به زمین میخورد بود وقتی وارد اتاق بشی و سمت راست رو نگاه کنی اینه دیواری و طاب سقفی ای رو میبینی که با رنگ سارکولینیه دیوار زیبایی زیادی دارن و دیواری که روبه روی پنجرس خب اون دیوار چیز خاصی بجز چند تا گلدونو یه میز ارایش نداره ¯\_(ツ)_/¯ جی وو منو روی صندلی میز ارایش نشوند و به سمت میز کشوی کنار تخت رفت و یه سشوار سیاه رنگ از توش در اورد و به سمت من برگش
-خب حالا شرو کنیم خشک کردن موهای این خانوم خانوما +😅 سشوار رو به پریز برق کنار میز زد برس رو برداشت و سشوار رو روشن کرد و شرو کرد به شونه زدن و سشوار کردن موهام احساس خجالت زدگیم دو چندان شد نمیدونم چرا احساس خجالت داشتم ولی احساس غریبی نمیکردم! بعد چن دقیقه کوتاه کار موهام تموم شد جی وو دستشو رو لپم گذاشت و اروم بیشگونم گرفت و گفت... -تموم شد خانومی چرا انقد تو گوگولی مگولیی ಥ‿ಥ همینکه دستش لپم خورد انگار..... انگار کل زندگیش رو دیدم! عجیب بود! کمی ترسیدم اخم کردم سرمو پایین انداختم و دستم و رو سرم گذاشتم که جی وو گفت..... &هیی! چیزی شده؟ حالت خوبه؟ +ا.. اره... خوبم یه لحظه سرم درد گرفت ( ͡ ͜ʖ ͡ ) &دخترااااا میشه بیاین کمک! -الان میایم ماماننننننن -بیا بریم ا/ت +بریمo(〃^▽^〃)o خاله بهمون گفت که غذا هارو تزیین کنیم و سالاد درست کنیم بعد از انجام کارایی که خاله گفته بود جی وو چند تا پودر ژله و قالب اورد و شرو کردیم به درست کردن ژله که اونم بعد زمان کوتاهی تموم شد
کل این مدت برادر جی وو یه پاش تو اشپز خونه بودو به خوراکیا دست برد میزد یه پاشم روی مبل بودو با گوشی ور میرفت....... چن ساعتی گذشت کارا رو انجام داده بودیمو داشتیم فیلم میدیم و همچنان بارون شدید بود و تا جایی که من فهمیدم مثل اینکه همکارای برادر جی وو هم قراره شب بمونن همینطور تو فکر بودم که یادم اومد قراره جواب ازمون میکاپ ارتیستی امروز برام پیامک بشه خیلی یهویی به جی وو گفتم کیفم کو بیچاره شکه شد گفت تو اتاقه برو بردار مثل برق رفتم و گوشیم و برداشتم خاموش بود*-* برگشتم و به جی وو گفتم یه اس ام اس ضروری قراره برام بیاد و ازش یه شارژر گرفتم و گوشیمو به شارژ زدم که صدای زنگ در اومد......
اینم از این پارت برو نتیجه کارت دارم💗_💗
یکی دیگه 🍃💗
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
یکم پیچیده شده اما پیچیده ی خوب نه بد و در کل عالیه دیگه ಥ‿ಥ
پایان همم هر جوری باشه خوبهه غمگین بیشتر دوست دارم اما ایندفعه شاد 😂✌🏻
عالییی بوددددد ول لطفاا پارت بعد و اخرش پایان خوششش 🎀🎈😂
حتما ❤😸
حالا پارت زیاد داره داستان ها داره این ا/ت یه 8 9 پارتی میشه😸🍃
اخرشو پایان خوش کن
چشم😆💗
مرسی 😙💘