8 اسلاید صحیح/غلط توسط: ⚝Ꭿ᥅Ꭵᥲᥒᥲ⚝ انتشار: 3 سال پیش 17 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
هرگز نشه فراموش. شستت رو بزن رو لایک 😂😂 لایک فراموش نشه
لایک و کامنت فراموش نشه .
فالو کنی فالو میشی 💙
( از زبان ارسلان : متین و بچه هاش چند روزی رو اومده بودن پیش ما . نمیخواستیم بهشون بگیم که چه اتفاقی برای مامانشون افتاده . امیدوار بودیم که بتونیم آریانا رو نجات بدیم .تو این فکرت بود که صدای توماس منو به خودم آورد ^ بابا ° جانم . تکلیفت رو نوشتی ؟ ^ میرم مینویسم . میخواستم یه چیزی رو بهت بگم . ° بگو . ^ میشه عمو متین هم بشنوه ؟ راجب خاله آریانا است . ° مامانت چی ؟ اون نباید بدونه ؟ ^ اونم بیاد خب . ° متین . دیانا . یه دقیقه میاید ؟ . متین و دیانا اومدن تو اتاق . ¶(دیانا،متین) بله . ° در رو ببندید توماس میخواد یه چیزی بگه . ^ امروز ده دقیقه قبل از اینکه زنگ بخوره و شما و عمو متین بیاید دنبالمون معاونمون اومد و گفت که مامان الکساندر اومده و میخواد یه چیزی بهش بگه . بعد هم وقتی تو حیاط منتظر شما بودیم معاون بهش گفت که مامانش با مدیر صحبت کرده و هماهنگ کرده که فردا الکساندر رو ببره یه جایی .. من و متین به هم نگاه کردیم . ~ مرسی که خبر دادی توماس . حالا برو تکلیفت رو بنویس . ^ چشم مامان .. از اتاق رفت و در رو هم پشت سرش بست . - چی کار کنیم حالا ؟ ~ فردا که میریم بچه ها رو بزاریم مهد و مدرسه دم مدرسه با یه فاصله خاصی بمونیم و حواسمون باشه که آریانا چی کار میکنه . ° باشه . تا فردا عادی رفتار کنید . « فردا صبح . دم مدرسه » ~ مواظب باشید . - خدافظ پسرم .. خدافظی کردیم و سوار ماشین شدیم . با ماشین رفتیم و بعد پنج دقیقه برگشتیم .. نزدیک های ساعت ۱۱ بود که سر و کله آریانا پیدا شد . ° آهای . بچه ها . آریانا اومد .. بعد چند دقیقه آریانا با الکساندر اومد بیرون و رفتن پارک جلو مدرسه . ماشین رو یه جایی پارک کردیم که بهشون دید داشته باشیم . - ارسلان °هوم ؟ - تو از همه لاغر تری . برو و گوش کن ببین چی میگن .. رفتم بیرون . آروم پشت یه درخت ایستادم و گوش کردم .
$ خب مامان . چی میخواستی بهم بگی . + میخواستم برات درد و دل کنم . الان تو تنها کسی هستی که من دارم . $ پس بابا چی؟ خاله دیانا ، عمو ارسلان ؟ + به اونا نمیتونم بگم . اونا باور نمیکنن . یادته یه بار برات از دایی بردیا گفتم ؟ $ اوهوم . + دو روز پیش سر و کله اش پیدا شد . بعد همون روز محمد و امیر اِنکا از زندان فرار کردن و متوجه شدن که ما چقدر دوستش داریم . اونو دزدیدن و گروگان گرفتن . از ما خواستن که من و آتوسا بمونیم تا اونو آزاد کنن . ما هم موندیم و یه قرص بهمون دادن که باعث شد یکم بدجنس بشیم . از دیروز تا حالا که رضا رو هم به جمعمون آوردیم من حس مادریم دیگه نمیزاره از اون کار ها بکنم . میخوام یه راهی پیدا کنم واسه فرار . میخواستم بهت سر بزنم و ازت بخوام که مراقب خودت و خواهرت باشی . $ میشه هر روز بهم سر بزنی ؟ + تا روزی که گیر نیافتم بهت سر میزنم . فقط اینا رو به کسی نگو . من بهت اعتماد کردم . $ چشم مامانی .. آریانا الکساندر رو برگردوند مدرسه و خودش رفت . حالم دگرگون شده بود . حرف هاش رو باور کردهام . اما چون میخواست کسی نفهمه تصمیم گرفتم به متین و دیانا نگم . رفتم تو ماشین . - چی میگفتن ؟ ° درد و دل میکردن . ~ راجب چی ؟ ° همین حرف های مادرانه . که خیلی دلم تنگ شده و اینا . - چیز دیگه ای نگفت ؟ °گفت هر روز بهش سر میزنه . ~ پس ما هم هر روز باید بیایم تا بهش آسیب نزنه . ° باشه . بریم دیگه .. رفتیم سازمان
*...•سه روز بعد•...*
( از زبان محمد : این چند روزه متوجه تغییراتی تو آریانا شدم . رضا و آتوسا رو صدا کردم که بیان . اومدن تو اتاق . # خب . خوب گوش کنید .. زیر لب یه چیزی بهم گفتن @ تا حالا محمد رو انقدر خشک ندیده بودم . ÷ اره انگار خیلی عصبیه . # بله عصبی ام . چون متوجه یه تغییراتی تو آریانا شدم . @ چیزی شده؟ # بله . آریانا هر روز تو ساعت ۱۱ تا ۱۲ غیبش میزنه . و من فکر میکنم که احساس مادری روی بیرحمیش تاثیر گذاشته . ÷ چه کاری میتونیم بکنیم خب ؟ # ازتون میخوام که امروز تعقیبش کنید و اگه با هرکسی که عضو خانوادهاش یا پلیس دیدینش در اولین فرصت دستگیرش کنید و بیاریدش اینجا و تو زیرزمین زندانیش کنید . @ بعد چی به ما میرسه ؟ ÷ اوهوم .. تعجب کردم . ولی خودم رو کنترل کردم . چون داشتن به یه خلاف کار واقعی تبدیل میشدن . # چی میخواید ؟ ÷ اگه با خانوادهاش گرفتیمش میزارید بلایی سرش بیاریم که دیگه فکر خیانت به سرش نزند ؟ @ اوهوم . # هر جور مایلید . حالا برید . ( از زبان ارسلان : تو ماشین منتظر بودیم که آریانا الکساندر رو برسونه تا مدرسه و خیالمون راحت بشه . بعد بریم . وقتی تو مدرسه بود دو نفر اومدن و دم در ایستادم و منتظر شدن آریانا بیاد بیرون . اسلحه هم داشتن . ° اونا رضا و آتوسا نیستن؟ - هوم؟ چرا . همونان . ° وایستید الان میام . ~ کجا میری ؟ ° نجات آریانا - جان ؟ ° آریانا تو اون حالتی نیست که شما فکر میکنید . ~ ارسلان . ° بله ؟ ~ هر کار میکنی بکن ولی خودت رو به کشتن نده - خب دیگه . هندی بازی در نیارید .
از ماشین پیاده شدم و رفتم اون طرف خیابون لای بوته ها قایم شدم. ولی نزاشتم رضا و آتوسا متوجه من بشن . وقتی آریانا اومد بیرون تفنگ هاشون رو گذاشتن رو سرش . @ زانو بزن .. آریانا زانو زد رو زمین . تونستم یه قطره اشک رو ، رو گونه اش ببینم . برگشتم و دیدم که متین و دیانا همین جور موندن و نمیدونن چی کار کنن . باید کمکش میکردم .÷ قرارمون این نبود که یه وقت فکر خیانت به سرت بزنه @ کافیه پات برسه به مخفیگاهمون اون وقته که حسابی از خیانت کردنت پشیمون میشی .. هیچ وقت لئو رو انقدر بدجنس ندیده بودم . همون طور که لای بوته ها بودم داد زدم . ° آهای لئو . این تو نیستی . به خودت بیا . همین طور تو آتوسا . ÷ 😏 ده منو آتوسا نکن . من واسه تو ژاتیسم . @ منم دیگه لئو نیستم . من رضا ام . حالا خودت رو نشون بده . ° اونو ولش کنید . شما ها هیچ وقت انقدر بی رحم نبودید . + ارسلان خودتو قاطی ماجرا نکن .. رضا یه لگد میزنه به پهلوی آریانا . @ تو یکی ساکت . + آیییی . ÷ بلند شو بریم تو ماشین . ° من نمیزارم ببریدش . @ تو هم کشتی ما رو . بگو مثلا چه جوری میخوای جلومونو بگیری ؟ ° اونش به خودم مر.... @ حالا بیا بیرون و بگو😏 .. تفنگش رو گذاشته بود رو سرم . @ بیا دیگه . ° باشه . @ آتوسا اون عوضی رو ببر تو ماشین منم اینو بیارم . ÷ محمد از دیدنشون خوشحال میشه .. آروم بلند شدم . @ راه بیافت .. هلم داد . دم ماشینشون آریانا با آتوسا درگیر بود . بالاخره از دستش فرار کرد و اومد سمت ما . + حق نداری بهش آسیب بزنی . 😠 @ آهان . اون وقت اگه بزنم چی میشه 😏؟. آتوسا میاد و آریانا رو میگیره . آریانا هم هلش میده و محکم میخوره زمین . رضا یدونه میزنه تو گوش آریانا .. جوری که صدای جیغش بلند میشه . @ چه غ.ل.ط.ی کردی 😠؟. چند تا از معلم ها و بچه های مدرسه میان بیرون . از جمله الکساندر . $ مامان .. میدوعه تا به مامانش برسه + الکساندر نیا .. سرعتش کم میشه . انگار دو دله . متین از ماشین پیاده میشه و میاد و الکساندر رو نگه میداره . $ بابا بزار برم 😭 . + متین نزار بیاد .. @ دیگه کافیه . اگه میخوای به بچه ات و مدرسه اش حمله نکنیم برو سوار ماشین شو . $ عمو رضا😭 @ بریم 😠. به زور سوار ماشین کردنمون و راه افتادیم
( از زبان نویسنده : توی ماشین آریانا و ارسلان پشت ماشین نشسته اند و رضا آتوسا جلو . آتوسا هی برمیگرده و مراقبشونه .. وقتی برای بار چهارم بر میگرده و نگاشون میکنه متوجه چیز میشه . ÷ رضا دنبالمونن 😨 @ کیا ؟ ÷ متین و دیانا . @ خیلی خب . سریع برو پشت و دست و پاشون رو ببند . دهنشون رو هم ببند که لومون ندن .. آتوسا میره پشت و شروع میکنه به بستن دست و پاشون . رضا هم شروع میکنه به توضیح دادن نقشه . @ ماشین رو توی یه کوچه خلوت پارک میکنیم و میزاریم این دوتا تو ماشین بمونن . بعد خودم میریم قایم میشیم . وقتی متین و دیانا سرشون رو کردن تو ماشین که از اطمینان اینا مطمئن بشن ما میگریمشون و دست و پاشون رو میبندیم . همونجا میزاریم بمونن و به رییسشون میگیم که بیان تحویل بگیرنشون . و تا قبل از اینکه برسن اینجا ما با زندانی ها فرار میکنیم . ÷ خیلی خوبه . من بستمشون . یه نظر بدم ؟ @ اوهوم ÷ من میگم صبر کنیم دست و پاشون رو باز کنن بعد بگیریمشون @ اوکی این بهتره .. میپیچن توی یه کوچه خلوت و از ماشین پیدا میشن . بین دو تا ساختمون قایم میشن . ماشین متین میپیچه توی کوچه . متین و دیانا خیلی آروم به توی ماشین نگاهی میندازن . ~ وای خدا رو شکر . آریانا متوجه میشه که متین و دیانا نگاهشون رو ازش میدزدن . ناخود آگاه بغضش میگیره. متین میاد دست و پای ارسلان رو باز میکنه - بدو بریم . ° وایستا پس آریانا چی ؟ ~ اینا همش یه نقشه است . میخوان تو رو هم مثل رضا گیر بندازن . ° چی 😳 ؟ ~ اوهوم ° اما ... - ارسلان فکر نمیکردم انقدر زود گول بخوری .. یه قطره اشک از چشم های آریانا میاد پایین . ارسلان دهن آریانا رو باز میکنه . ° تو بگو چه کار کنم 🥺 + برو ارسلان . هیچ وقت فکر نمیکردم یکی باشه که با اینکه مطمئن نیست انقدر براش مهم بشم . 🥺 ° من بدون تو نمیرم . دلم نمیاد برم . - ارسلان . بیا بریم ° ولم کن متین من برات هر چقدر توضیح بدم نمیفهمی
~ ارسلان . ° با جفتتونم . هرچقدر هم بگید من بدون آریانا نمیام . - خیلی خب بازش کن بریم 😒 . ° مرسی 🥺 ارسلان دست آریانا رو باز میکنه و وقتی آریانا از ماشین پیدا میشه ارسلان رو بغل میکنه . در گوشش میگه + مرسی ° کاری نکردم + من میمونم . تو متین و دیانا رو فراری بده . ° اوهوم .. همدیگه رو ول میکنن . ارسلان میره سمت متین و دیانا و آریانا همون جا میمونه . ~ آریانا نمیای؟ + حالا .. ارسلان ، متین و دیانا رو هل میده و بدو بدو از کوچه میرن بیرون . آریانا هم میپیچه جلو رضا و آتوسا که نتونن برن دنبالشون . @ برو کنار😠 . + رضا تو مگه ماموریت نداری منو بگیری ؟ خب اونا رو ول کن من خودم تسلیمت میشم قول میدم . ÷ ما هرکی رو بگیریم با همون میریم مخفیگاه بعد اگه خواستند فرار کنن از اونجا فرار کنن . + رضا خواهش میکنم . به خاطر عشقت به آتوسا .. رضا یه چیزی از جیبش در میاره و به میزنه به آریانا . آریانا بدنش سست میشه و میافته زمین . آتوسا میره دنبال ارسلان . @ اینو از ماموریت اولم که دستگیری محمد بود هنوز دارم . هیچ وقت فکر نمیکردم دوباره ازش استفاده کنم 😏 . یه دفعه آتوسا جیغ میکشه .. ارسلان محکم کوبیدش به دیوار . @ اونا رو فرار دادی و برگشتی خب مشکل خودته میتونستی بر نگردی ولی حق نداری به آتوسا صدمه بزنی 😠 ° تا زمانی که تو روی کسی که باعث شد دوباره به عشقت برسی دست بلند کنی و بهش آسیب بزنی من به خود اجازه میدم که به آتوسا آسیب بزنم . @ که این طور . خودت خواستی .. میره سمت ارسلان و ....( برو نتیجه 😉💞 )
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)