حرفی ندارم برید داستان و بخونید
پدرم بعد از شنیدن حرفهای من رفت بیرون پتو رو کشیدم رو سرم من عادت داشتم بعد از ظهر ها بخوابم اما خوابن نبرد بلند شدم یه تاپ بنفش پوشیدم و یه شلوار لی تنگ موها مو یه وری یافتم آرایش کردم و رفتم پایین پدرم داشت میرفت شرکت گفتم میشه منم بیام با تعجب پرسید با این سرو وضع
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
49 لایک
عالیه فقط طولانی تر و با جزئیات بیشتر بنویس میدونی که چی میگم 🤫
آره اجی
عالی بود 🌹
ممنون
عالی بود
ممنونم
عالی بود دیانا جون😍
مرسی
دیانا کارت عالی 😍😍😍😍😍😍😍
الان وقت استراحت بود بین درس هام با خوندن داستانت واقعا خستگی از تنم زد بیرون 😄
ممنون عزیزم خوشحالم که تونستم خستگی رو از تنت بیرون. ببرم
هویییی عالییییییییییییی این هوییی از خوشحالی بود بای
مرسی عزیزم
عالی بود بعدی
ممنون تا دو سه روز دیگه میزارم
ممنون اجی
عالی بود اجی😍
ممنون اجی