
«فردا» مرینت: از خواب بیدار شدم دیدم آدرین بالا سرمه و می خواد لبام و ب. و. س. کنه. که یهو از خواب پریدم. ناتالی: مرینت بالاخره بیدار شدی اگه چند دقیقه دیگه نری صبحانه رو آماده کنی اگر است میکشننت. مرینت:وای باشه الان لباس پیش خدمت رو می پوشم. نهالی رفت ولی چرا خوابم این جوری بود آههه ولش کن بابا برم لباس عوض کنم
(خب خب الان همه کیجن باید بگم، ، ، خب مرینت یه خدمتکار تو خونه ی اگراست کار میکنه و اآدرین و لوکا و گیلبرت و فیلیکس داداشن مرینت یه دختر یتیمه کلویی و زویی و رز خواهراش نیستن)
مرینت: اووووف بلاخره تموم شد که همه اومدن .آدرین: سلام بلو بری جون دستت درد نکنه نقشه ها دارم 😈. گیلبرت: منم یارم 😈. دست مرینت و اروم گرفتم . مرینت:: گیلبرت دستم و گرفت منو کشید که افتادم بغلش بعد سریع بلند شدم رفت بیرون و جیغ کشیدم . آدرین &لوکا&فیلیکس &گیلبرت:🤣🤣😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 . املی: مگه نگفتم اذیتش نکنین دختر بیچاره رو . فیلیکس: نه نگفتین ،کی گفتین . گابریل: مرینت چی شده. مرینت: گیلبرت و آدرین می خوان اذیتم کنن . گابریل: آههههه 😔😔.دست مرینت و کشیدم و بردم سمت آشپزخونه . گابریل: پسرا ، اهم پسرااا. لوکا: ام اوم بله .گابریل: چند بار گفتم اذیتش نکنین یه بار دیگه ابن کار رو کنین مو ها تون از ته میزنم کچل شین . آدرین: ق غ غلط کردیم. گابریل: مرینت بیا با خیال راحت صبحونه بخور.
(ظوهر) مرینت: املی بانو صدامون زو رفتم دیدم همه در حال اومدن هستن گفت بچه ها منو گابریل و ناتالی با آقای مایکل بورژوا قرار داریم پس شما اگه تنها باشین اشکالی نداره. پسرا : هیچ اشکالی نداره. مرینت: چیزی نه نرین حداقل ناتالی بمونه خب خب من نمی خوام با اینا تنها باشم ا املی بانو خواهش میکنم قربان. املی: مرینت رو اذیت نمی کنین گفته باشم . پسرا: چشم مادر، خوش بگذره. آدرین: زمزمه کردم ولی به یه نفر قرار نیست زیاد خوش بگذره 😈👻.
مرینت: اونا رفتن یهو همه پسرا گفتن فوتبال دستی بازی کنن ولی عجیبه اپردن تو حال ام نمی دونم چی تو سرشونه من رفتم ناهار درست کردم اونا هم اومدن خوردن دیگه هوا تاریک شده بود همه گفتن خواب شون میاد و رفتن خوابیدن من چراغ آشپز خونه و همه جا به جز حال خاموش کردم وسط حال بودم فوتبال دستی برده بودن یهو چراغ حال خاموش رشن شود خاموشی همه جا رو فرا گرفت تو حال شبح بود رعد میزد دور تا دو حال منقل آتش روشن شد . یهو
خب از قالبگیر شدین
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چی شد که مرینت یهو از ز.ن آینده آدرین تبدیل شد به خدمتکار؟
عالی بود پارت بعدی لطفا اینطوری که داستان رو کردی خیلی قشنگ ت شد واقعا جالب هست
عالی بعدی رو یزار
عالی بود
مرسی عزیزم🌹