بچه ها ممنون که تا اینجا همراهم بودین واقعا خیلی ازتون انرژی گرفتم و میدونم اگه بازم داستان بنویسم کلی رفیق خوب دارم که حمایتم کنن! حالا نمیاین واسه خداحافظی همتون کامنت بدین؟ آخه 100بازدید بخوره و همش بیست تا کامنت؟ دلم میگیره ها🥺
بعد از اینکه اونا رفتن اومدم تو آشپزخونه!
تهیونگم اومد!
ته_کمک نمیخوای؟
_چرا اتفاقا خوب شد اومدی!
تهیونگ _چیکار کنم من؟
_میخوام ژله رولی درست کنم!بیا این ژله هارو هم بزن تا من آب سرد میارم!
ته اومد ژله هارو هم زد!
آب سرد ریختم توشون!
تهیونگ_ من همیشه ژله و دسرایی که ژله داشت رو از کافه سفارش میدادم تو خودت همه فن حریفی که!
_منو دست کم گرفتی؟
سه تا ظرف مستطیلی برداشتم!
_ژله هارو بریز تو این سه تا به اندازه مساوی!
ته_باشه!
وسایل کیک یخچالی رو آماده کردم! گذاشتم رو میز!
تهیونگ_خب اینارو چیکار کنم؟
_بزارشون تو یخچال!
بيسکوئيتا رو توی شیر میزدم و کنار هم میچیدم!
تهیونگ _ خب دیگه؟
_بیا کمک من این بیسکوییتارو بچین تو ظرفا!
تهیونگ_باشه! اما بزار اول یه آهنگ بزارم!
_اوهوم! باشه!
تهیونگ آهنگ گذاشت و مشغول شدیم!
_اما من آهنگای شما رو بیشتر میپسندم!
تهیونگ_یادمه یکی میگفت سرمم ببرن آرمی نمیشم!
_کوفت!
تهیونگ خندید! کیک یخچالی رو باهم درست کردیم و تو یخچال گذاشتم!
_ساعت چنده؟
ته_9!
_پس شام بخوریم ادامش بعدا!
تهیونگ_ادامش؟دیگه چی مونده؟
_وا ژله بستنی و موچی مونده هنوز!
تهیونگ_شوخی میکنی ؟ببینم پارتیع مگه؟
_پارتی پارتیااااا!
تهیونگ_زیاده روی نیست؟
_نوچ! رامیون یا نودل عادی؟
تهیونگ_ 😐😐نودل عادی؟ زحمتت میشه آخه؟ دوتا تخم مرغ نمیتونی توش بشکنی؟
_خیله خب توهم!
رامیون درست کردم و باهم خوردیم!
_تهیونگ یه نقشه هایی دارم!
تهیونگ _چی؟
_نظرت چیه مهمونی رو رو پشت بوم شرکت بگیریم؟
تهیونگ _پشت بوم شرکت؟ چرا اونجا؟
_خب کار دارم بگو حالا!
تهیونگ _نمیدونم! آخه مگه جا نداریم؟
_عه خب اونجا کیفش بیشتره!
تهیونگ _خیله خب!
_پس فردا عصر باید یه چندتا زیر انداز و بالش پتو و ظرف و ظروف ببریم اونجا!
تهیونگ_بالش پتوووو؟
_خب دوست دارم همونجا بخوابیم خب!
تهیونگ_نه!تو رسما رد دادی! آخه بالای پشت بوم شرکت؟
_عه خب پس فردا که تعطیله! بالش پتو هارو میزنیم تو ساک کسیم نمیبینه! یا آخر شب میبریم!
تهیونگ _ ملت بچه کوچیک دارن مروارید! نمیشه!
_خب واسه بچه ها هم چادر میزنیم!
با دست محکم کوبید تو صورتش!
تهیونگ _🤦🏻♂️🤦🏻♂️🤦🏻♂️رسما از دست رفت!
_عهههه تهیونگگگگ!
تهیونگ_بخور! بخور صدا نده!
_اصلا با کوک برنامه میریزم!
تهیونگ _ همون کوک تورو اینجوری بار آورده!
_تا چشت دراد!(تا چشمت در بیاد)
بعد از شام موچی و ژله بستینامو درست کردم!
به ساعت نگاه کردم! 1شب بود!
تهیونگ خوابیده بود!
گوشیمو برداشتمو تو سالن روی مبل دراز کشیدم و به کوک پیام دادم بلا گرفته انلاینم بود!بعد از کلی برنامه ریختن با کوکی
گوشیو خاموش کردم! از هیجان خوابم نمیبرد! اولین باری نبود که مهمونی میگرفتم اما اینبار خیلی هیجان زده بودم! تصمیم گرفتم کم کم کار کنم و فیلم ببینم!
ساعت یک و نیم بود و لوبیا ها نرم شده بودن سبزی هارو سرخ کردم و گوشتارو گذاشتم آبپز شه! سبزیجات کیمچی رو شستم و خورد کردم قرمه سبزی هامو بار گذاشتم و مشغول درست کردن کیمچی شدم!
به ساعت نگاه کردم چهار بود
15 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
52 لایک
عالییی بود:))
این بارم تموم شد:]
سومین بار بود:]
ولی معرکس:]
قبلا میخواستم هرچه زودتر تمومش کنم ولی الان که تموم شده احساس خوبی ندارم🙁
وای عالی بود من الان افسردگی گرفتم که این داستان تموم شد
یه سوال اخر جینجو بچه دارشد و بچش به دنیا اومد؟
جینجو جون خیلی رمانت قشنگ بود نمیخوای فصل ۳ رو هم بنویسی?
عالی بود عالی بود عالی بود عالی بود هعی زندگییییییییی خیلی زیبا بود مغزمبه فنا رفتم حتی نزدیک بود اسممو عوض کنم😂
آجی دلم هنوز که هنوزه برا این داستان تنگ میشه هی میام از اول میخونمش تو هرچقدرم داستان بنویسی به پای این نمیرسه🥲
عالییییییییی بود بخاطرش از خنده زیاد مردم
و بعضی از جاهاش گریه آور بود ولی بینظیر بود
😇خسته نباشی واقعا
😐 واقعا عالی بود الان ساعت 3 شبه
خداییش عالی بود راستی چه خوب تمومش کردی عالی بود توی زندگیت یه نویسنده ی عالی میشی 😎
فایتینگ
خیلی قشنگ بودددددد
اشک شوقققققق😭😭😭
خیلی قشنگ بودددددددد
هارتمممم
خوشحالم که خوشت اومده لاو🥺🥺🥺🇮🇷
چرااا تمومش کردیییییی
کیثافتتتتت😭😭😭😭😭