𝐀𝐫𝐦𝐲 𝐆𝐢𝐫𝐥🌿🎀
=جیغغغ * قط کردم. خیخی چقد حال میده یونا شی رو ایسگا کنی اونم که اس.ل:)).تصمیم گرفتم گشادی رو کنار بزارم برم یچی بخورم. از اون جایی که حوس رامیون کردم پا شدم و در اتاق و باز کردم پا مو گذاشتم رو پله و گذاشتن پام رو پله همانا شپلققققق افتادنم همانا. همینجور که زیر لب غر غر میکردم دستام و دو طرف گرفته بودم تا پاشم ـ ای الهی سنگ قبرت و با اسید بشورم سولی. ای الهی بمیری خودم سر قبرت شیرینی پخش کنم ای الهی جلو کراشت خشتک شلوارت جر بخوره بعد بگوزی بهت بخنده. دختره ی یالغوز. ـ بلخره بلند شدم و برگشتم ببینم مایه این بدبختی من چیه. که با یه پوست موز گندیده مواجه شدم. یکم فکر کردم که این پوست موز برای چی اینجاست که با یاداوری دیشب و عملیاتی که با سولی و یونا انجام دادیم زارت زدم زیره خنده.*فلش بک دیشب. ـ امروز کوک و ته و کوک و سولی و یونا خونمون دعوت بودن. ماهم که کرم درونم فعال:)) با نقشه ای که به ذهنم خطور کرد لبخند شیطانی زدم. سولی و یونا هم که چهارپایه. رفتیم تو اشپزخونه و نقشه رو گفتم.
یه مخلوط کن برداشتم. به سولی گفتم موز گندیده های تو اتاق م رو بیاره. یونا هم تخم مرغ و شیر فاسد. فلفل. روغن حدود یه لیوان. ریختم تو مخلوط کن و روشن کردم. 6 تا لیوان بزرگ برداشتم. تو سه تاش که برای خودم و سولی و یونا بود شیرموز اماده ریختم. تو سه تایه دیگه که ماله جیمین و ته و کوک بود اختراعم:) به سمت کوک و ته و جیمین رفتیم که داشتن گیم بازی میکردن. ـ بیاین کوفت کنین گشنه ها. *سریع هجوم اوردن سمت شیرموز. (سولی #این علامتشه) #وایسین مسابقه میزاریم. کوک درحالی که یه پوزخند گوشه لبش بود گفت: هههه معلومه که من میبرم من خدای شیرموز خوری م اونوقت ببازم؟ یونا درحالی که ریز ریز میخندید گفت=اوکی:» 1.2.3 همین که 3 رو گفت کوک با یه ضرب همشو قورت داد. به 1 دقیقه نکشید که سه تاشون با یه جهش به یه جا رفتن. جیمین ظرفشویی. کوک دستشویی. ته دستشویی دوم. ما رو میگی از خنده ریسه میرفتیم.* جریان اون پوست موز هم سولی نفله رفت بیاره اون از دستش افتاده بود.*پایان فلش بک
رفتم اشپزخونه. اوم حدود 1 ساعت دیگه جیم میرسه. رفتم وسایل رامیون و اماده کردم.*20 مین بعد. غذا تقریبا حاضر بود. بو غذا گرفته بودم پس یه دوش هم میگرفتم خوب بود یونو؟:). پله هارو دوتا یکی رفتم بالا و به سمت حموم رفتم.*15 مین بعد. لباسام و پوشیدم رفتم پایین تا غذا رو بریزم تو ظرف. داشتم چاپستیک و میزاشتم که صدای باز شدن در اومد و چهره خندون جیمین معلوم شد. ـ عه اومدی چاگیا!*لبخندی زد و گفت+سلام بیبی. *پاشدم رفتم سمتش و بعدش کردم که بوسه سطحی رو لبام زد. لبخندی زدم ـ برو لباساتو عوض کن بیا شام. +باشه هانی:». رفت و منم ادامه میز و چیدم که جیمین درحالی که لباساشو عوض کرده بود اومد.+اومم بوی خوبی میاد بلخره غذای خونگی داری بم میدی؟!. *دهن کجی کردم ـ یجور نیگی انگار هنیشه بت گشنگی میدم *خنده کیوتی کرد و ادامه داد: بلخره هر صد سال یه بار یه غذای خونگی میخوریم. خبریه خودت درست کردی؟ ـ یا ببند تا دمپایی مو تو حلقت نکردم. من بدبخت و بگو از کار و زندگیم زدم اومدم براش غذا درست کردم ایش +اوو برا منه چاگی. راستشو بگو؟ ـ نه حوس کرم:) . قیافش باحال شد یه لبخند دردناکه باحال زد و با گفتن هعیی به بحث خاتمه داد. *بعد خوردن غذا داشتم میز و جمع میکردم که جیمین اومد گونم رو بوسی زد.+مرسی بیب خیلی خوشمزه بود. *لبخندی زدم و به گفتن نوش جان اکتفا کردم. ـ جیمینا حتما خسته ای برو بخواب. +آ این کتاب رو بخونم میرم بیب. ـ اوکی:» .
بعد از جمع کردن میز گوشیم و برداشتم و درحالی که به سمت کاناپه میرفتم به خیاله اینکه رو کاناپه نشستم. اما ضِکی من اگه شانس داشتم اسمم ممد قلی بود. نشسته بودم رو پاهای جیمین ـ عا ببخشید حواسم نبود. *همین که خاستم بلند شم دستاشو دورم حلقه کرد و زبونش رو لباش کشید +اووم بیب نظرت با یه شب ها.ت چیه؟ اگه آقای پارک قول بده درد نکشی؟! مشت آرومی ب بازوش زدم ـ یاا کیم ا. ت قبول نمیکنه آقای پارک. *نگاه ترسناکی بهم انداخت که تا ماتحت م سوخت. +منظورت پارک ا. ت هـ دیگه؟! *آب دهنمو صدا دار قورت دادم.ـ آآره=] لبخندی زد و بلندم کرد ـ یا ولم کننن +متاسفم تو پارک کوچولو رو بیدار کردی:)
همینجوری که از پله ها بالا میبرم غر میزدم*غر غرو هم خودتونید ـ یااا ولم کنن. پارک جیمین منو بزار زنیننن. اگه نزاریم زمین تا 2 هفته حق دست زدن بهم نداری.! *درحالی که در اتاق و باز میکرد زبر چشمی نگام کرد+من برای دست زدن به اموال م از کسی اجازه میگیرم خانم پارک؟ *رو تخت انداختم و روم خیمه زد و گفت +هوم؟ *چشم غره ای رفتم. کع شروع به بوسیدن لبام کرد..*بعد از 4 راند:). کنارت افتاد و تو بغلش کشیدتت. بوسی به گردنت رو کیس مارک های ارغوانی زد +مرسی بیب. خوب بخوابی. و سرشو تو گردنت فرو کرد و خوابیدید=)
𝐀𝐫𝐦𝐲 𝐆𝐢𝐫𝐥🌿🎀
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)