نمد 😐💔💔💔💔💔💔
رفتم تو و درو بستم جیمین:«سلام کرد و رفت تو اتاقش» تهوینگ هم داشت با گوشیش ور میرفت جین هم تو آشپزخونه بود 😐چرا همه ی جورین انگار نه انگار که فردا باید برگردیم کُره ها😐💔سلام کردمو رفتم تو اتاقم بعد از عوض کردن لباسم خیلی خسته بود خودمو انداختم رو تختم داشتم با گوشیم ور میرفتم که دیدم در اتاقمو زدن!آ/ت:«بله؟» جین اومد تو اتاقم و درو بست آ/ت:«عه عزیزم تویی 😐چی شده؟»جین:«آ/ت میشه یه دقیقه وق.. وقتت رو بگیرم😶»آ/ت:«بله چی شده مگه؟» جین نشست رو صندلی جلوی من و تا اومد حرفش رو بزنه که گوشیم زنگ خورد 😐💔 جین:«ف..فکنم سرت شلوغه بعدا بهت میگم بعد بلند شدو از اتاق رفت آ/ت:«باشه بعدا بگو 😐»گوشی مو نگاه کردم ببینم کیه که الان زنگ زده دیدم سوفیه!😐💔جواب دادم سوفی:«الو سلام آ/ت برای امروز اماده ای؟» آ/ت:«جان مگه امروز قراره چی بشه که اماده باشم؟😐»سوفی:«دختره ی حواس پرت 😐💔امروز چهارشنبه است امروز با بی تی اس کنسرت دارید 😐💔 باید برید همه باهم اجرا کنین 😐رقصو که تمرین کردی دیگه؟»آ/ت :«آ تازه یادم افتاد 😅آره آره بلدم فقط پام...»سوفی:«پس خوبه فعلا ساعت۶ که کنتسرت دارین میبینمت»و قطع کرد اصلا نزاشت من حرفمو بزنم 😢💔 چرا همه امروز بامن اینجورین من کفه پاک زخم شده نمیتونم پامو بزنم زمین 😟💔بزنم زمین درد میگیره درست نمی تونم برقصم 😐💔خدا امروز رو بخیر کنه 😓💔تو اتاقم چند بار سعی کردم که حرکاتی که خودم باید اجرا کنم رو برای
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
عالی آجی ❤😍 چه غمگین تموم شد 😭💔 راستی برو تو پروفم ببین چی برات درست کردم 😍❤
مرسی خوشگل آجی 🌟💓نمیدونم چرا ولی خیلی دوست دارم داستانامو غمگین تمام کنم 😐💔
رفتم دیدمم 😍مرسی کیوتیم نفسم 💓😍😍
عالییی آجییی 😭😭😭❤❤❤❤عررر 😭😭
مرسی عشخم ❤️😍😐💔
داستانت خیلی قشنگ بود ولی اشکم در اومد🥲🥲🥲🥲
راستی تهیونگ که یه خواهر گمشده داشت چیشد و گفتش که ا/ت شبیهه اونه؟؟؟؟
مرسی عسلم 🌸🌻
اون یه رد گم کنی بود برای گمراه کردن شما عزیزان 😂😂😂😂😂💔💔💔💔
نمیشد واقعیش میکردی هرچند ناراحتی داستان دو برابر میشد😂😂
اگر میکردم که میریختین سرم میزدینیم 😂😂🔫😂بخاطر ۲برابر شدن ناراحتی داستان