10 اسلاید صحیح/غلط توسط: F . T انتشار: 4 سال پیش 2,845 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام دوستان اینم پارت 19 امیدوارم خوشتون بیاد و یلداتون پیشاپیش مبارک ❤️😘🍉
خب دوستان بریم سراغ ادامه داستان 😊❤️
بعدش صورتشو نزدیک صورتم کرد و بعد منو ب. و. س. ی. د
بعد دوباره لپش گل انداخت. لپ منم گل انداخته بود😅
از روی صندلی بلند شدیم و تا خونه مرینت باهم قدم زدیم.
وقتی رسیدیم دم در خونه مرینت،مرینت بقلم کرد و گفت خیلی دوست دارم منم بقلش کردم و گفتم منم همینطور❤️
ازش خداحافظی کردم و به رانندم زنگ زدم.
رسیدم خونه و رفتم تو اتاقم. پلگ اومد بیرون و گفت بگو ببینم جناب ادرین مرینت هنوزم فقط یه دوسته؟ 😏
لپم گل انداخت😊. پلک مثل همیشه رفت سراغ کممبر 😒
ادامه از زبان مرینت.
رفتم تو اتاقم. تیکی اومد بیرون گفتم وای باورم نمیشه تیکی 😍
لطفا بگو این یه خواب نبوده 🤩 من بالاخره به عشقم یعنی ادرین رسیدم😍
تیکی من واقعا هیجان زدم نمیدونم چیکار کنم😵😍
گفتم وایییی الان از حال میرم 😵❤️
تیکی گفت بهتره از حال نری چون فردا امتحان داری و هیچی نخوندی😏
گفتم وایی تیکی خوب شد که گفتی 😪
من باید برای امتحان آماده بشم.
(چند ساعت بعد) چشم هامو باز کردم. وای خدای من، ساعت 7 بود. داشت دیرم میشد! من حتی نفهمیدم کی خوابم برد! 😵
زود بلند شدم و لباس هامو عوض کردم. رفتم پایین پیش پدر و مادرم. مادرم گفت مرینت تو دیشب وقتی داشتی درس میخوندی خوابت برد، دلم نیومد بیدارت کنم 🙂
گفتم اخه مامان چرا بیدارم نکردی الان دیرم شده 😵
خداحافظ مامان خداحافظ بابا.
بعد رفتم مامانم گفت وایسا....
اما من فقط عین موش دویدم. تیکی گفت مرینت وایسا مامانت میخواست بگه تو کیفتو جا گذاشتی😂
گفتم واییی چرا زودتر نگفتی 😵
بعد برگشتمو کیفمو برداشتم و دوباره عین موش دویدم 😅
رسیدم مدرسه کلاس شروع شده بود. رفتم و یواشکی سر جام نشستم. ادرین گفت مرینت چقدر دیر کردی😁
گفتم اخ اره 😬
بعد معلم برگه هارو داد، خداروشکر امتحانو به خوبی و خوشی به سر بردم 😪
بعد از اینکه مدرسه تمام شد از ادرین و بچه ها خداحافظی کردم و رفتم خونه. مدرسه قراره تعطیل بشه چون چند روز دیگه زمستون از راه میرسه و کریسمس شروع میشه 🤗
به تیکی گفتم تیکی من خیلی وقته که خاطره ننوشتم، الان میخوام تمام اتفاقاتی که تو این چند وقت افتاد رو بنویسم.
تیکی گفت باشه مرینت 😁
یکم بعد که داشتم خاطراتمو مینوشتم خوابم برد. نیم ساعت بعد تیکی گفت بلند شو مرینت بیرون رو نگاه کن 🤩
خمیازه کشیدم و گفتم چیشده تیکی؟
گفت بیا بالا خودت میبینی 🤩
رفتم بالا رو بالکن داشت برف میبارید 🤩
گفتم خیلی قشنگه نه!🤩
گفت اره واقعا قشنگه😊
رفتم تو اتاقم الیا زنگ زد. جواب دادم گفت مرینت دیدی چقدر برف میباره 🤩گفتم اره همینطور داره شدید تر میشه 🙂
گفت مرینت از فردا تعطیلات کریسمس شروع میشه😁
گفتم اره، خیلی خوشحالم😁
بعدش گفت مرینت فردا همه بچه های کلاس میخوایم بریم اسکی 😁 تو هم بیا.
گفتم الیا من... وسط حرفم پرید و گفت ادرینم میادا 😏
گفتم باشه فردا اونجام 😬
گفت اوکی پس میبینمت🙂
بعد قطع کردم.
ادرین زنگ زد. جواب دادم. گفت سلام مرینت فردا...
گفتم میدونم میخوای چی بگی الیا بهم گفته.
گفت پس میای؟😃
گفتم اره پیشی. 😉
بعد گفتم خداحافظ و قطع کردم.
شب شد و خوابیدم. صبح مادرم اومد بالا سرم و داد زد مرینت بلندشووو.
گفتم وایییی چی شده مامان چرا داد میزنی ساعت تازه 7 صبحه درضمن مدرسه امروز تعطیله😵
گفت مرینت یادت رفته قرار بود با دوستات بری بیرون. 10 بار صدات کردم اخه چرا بیدار نمیشی! 😂
گفتم واقعا! 😂
گفت اره، مرینت دوستت پایین منتظرته ☺️
راستش نیم ساعته که منتظرته اما تو هنوز بیدار نشدی😁
بعد گفتم دوستم اومده دنبالم؟؟ مگه الان میریم؟؟ کیه؟؟
گفت اره عزیزم خودت اماده شو و بیا پایین اونوقت میفهمی کیه ☺️
گفتم باشه بعد لباس پوشیدم و رفتم پایین.
وای ادرین بود. یه دفعه قرمز شدم.
با این لباس خیلی جذاب تر شده بود، بهش خیره شده بودم🤩
ادرین صدبار بهم گفت مرینت، مرینت، مرینتت، مرییینت.....
بالاخره بعد از صدبار گفتم لبه یعنی نله ببخشید منظورم اینه که بله ☺️
گفت سلام مرینت 😊
گفتم سلام ادرین ☺️
بعد گفت مرینت خیلی خوشگل شدی منم گفتم تو هم خیلی جذاب شدی😊
بعد گفت مرینت چمدونت کجاست؟
گفتم چییی؟ گفت چمدون! مگه الیا بهت زنگ نزد؟!
خودت دیشب گفتی که بهت گفته!
به گوشیم نگاه کردم وای الیا 10 بار زنگ زده بود😬
گفتم وایی انگار وقتی خواب بودم زنگ زده 😬
بعد ادرین گفت عیبی نداره بعد دستمو گرفت و سریع رفتیم داخل اتاقم. گفتم ادرین یواش تر😵
گفت ببخشید مرینت اما اصلا وقت نداریم، بچه ها منتظرن! 😬
گفتم چیییی؟ اصلا، الیا میخواست چی بهم بگه؟؟؟!
گفت تو راه بهت توضیح میدم 😁
بعد از تو کمدم چمدونمو در اورد و گفت مرینت من بهت کمک میکنم وسایلتو جمع کنی اما لطفا عجله کن!
گفتم ها؟ 😵
بعد در کمدم رو باز کرد و هرچی کلاهو شال گردن داشتمو گذاشت تو چمدونم.
گفتم هی ادرین وایسا کل چمدون رو با کلاه پر کردی؟ 😕
.......
ممنون که شرکت کردید از قسمت بعدی داستان هیجانی تر میشه و امیدوارم خوشتون بیاد.
لطفا کامنت یادتون نره 😁❤️
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
داستان حرف نداره اصلا انگار نه انگار که ساختهی تخیله انگار که واقعا این اتفاقات جزئی از سریال بوده. واقعا بی نظیره منظر قسمتای بعدی هستیم لطفا زودتر بزارشون
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود بهتر از این نمیشه خواهش میکنم پارت بعدی رو حتما زودتر بزار
سلام پات بعد رو زودتر بزار
یلدای توهم مبارک
عالی
عالی
عالی😇
بعدی
بعدی
بعدی😡
عالییییی
یلدا ی شما هم مبارک
عالییی زود پارت بعدی رو بذار
دوستانی که
اینجا کامنت دادن.
تو رو خدا بگید چرا تو بخش ویرایش پروفایل،پروفایلممم عوض نمیشههه؟😭😭😭😭🤧🤧🤧🤧🤧🤧🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺😢😢😢😢😢😢😢😢
کسی می دونه بگه
خوب نبود
چون که عالیییییییی بودددددددددد حرف نداری داستانت اگر میشه به داستان منم سر بزن
سلامی چو بوی خوش آشنایی بر همه بچه های عزیز و کسانی که نظر منو می خونن و شما سازنده گرامی تست می خواستم بگم نمی دونم چیه که هر وقت تست میذارم بازدید زیاد نمی خوره می خوام از همتون خواهش کنم تست منو بخونید واقعا خوشتون میاد و می تونید ایده بدید تا بهش چیز هایی هم اضافه کنم.پس یا تو اینترنت بزنید تست قهرمانان ابر قدرت یا روب نامم کلیک کنید و از قسمت اول داستانم بخونید خواهش کردم و به همه هم معرفی کنید.
عالی بود پارت بعد رو زود بزار جون من 🌹🌹🌹❤️❤️❤️و لطفاً طولانی ترش کن مرسی.