این پارت تقدیم میشه به هرماینی دامبلدور ( هرماینی گرنجر) که یکی از پایه های دنیای من هست . پ ن : امیدوارم از خانواده ای که برات ساختم و در نهایت میسازم راضی باشی .
هاگوارتز در استانه شروع سال جدید و دنیا در استانه شروع جنگ جدید ( زیادی ادبی و کتابی حرف زدم مگه نه ؟) جلسات محفل فشرده و زیاد بود به طوری که هرمیون فقط نیمه شب که جلسات تمام میشد و لیا برای خواب به اتاق یا خانه برمیگشت اورا می دید لیا هر دفعه که می امد و می دید هرمیون منتظر او است با بی حالی لبخندی میزد و اورا بغل میکرد و باهم می خوابیدن گاهی لیا از خستگی با هرمیون می خوابید و گاهی بعد از اینکه او می خوابید بلند میشد و تا صبح به گزارشات و پرونده هایی که محفلی ها به او دادند رسیدگی میکرد هری و سوروس و هرمیون با تمام قوا به او کمک میکردن گاهی هری تا صبح به او کمک می کرد و گاهی سوروس یا هرمیون ،
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
اوا اینا الان خاطرات دی ارتونه؟
نه .... گزارش شده این داستان منه
سلام به شما کاربر گرامی!
شما به محفل ققنوس دعوت شده اید!
جهت موافقت یا مخالفت خود پیام را ریپلای کنید🤎🍪
برای عضویت در محفل اسم خود را در تست برو بچ هاگوارتز بیاین بحرفیم کاربر Hermione2 بروید!
با تشکر💕🦩
حتما میرم اسمم میگم
🙂❤️
وااا خاطراتت کو ؟
نه دیگه اونطوری تموم مزش میره ولی تنبیه هاش خیلی درد داشت
عالی مثل هشمیشه😁😍
یه سوال میتونم بپرسم
از کدوم روش استفاده می کنی میتونی واسم جزئیاتشو بگیر لطفا؟
باشه حتما تو پارت بعدی خاطرات می نویسم
میشه اسکریپت کنی آنبریج اصلا وجود خارجی نداره؟ممنونت میشم😂😐
عالی بودد💕