9 اسلاید صحیح/غلط توسط: ❥мøøи❥ انتشار: 3 سال پیش 222 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب اینم از پارت جدید بعد دو هفته ....نمیدونم منتظر بودین یا نه یا اصلا دوسش دارین..ولی برای اونایی که منتظر بودن میگم که ببخشید اگه دیر شد چون امسال سال مهمیه برام و سرم کاملا شلوغ بود و اتفاقای عجیب و غیر منتظره ای برام افتاد که نتونستم هضمشون (نمیدومم درست نوشتم یا نه 'ــ')کنم..خب چون امروز تعطیل بود و وقتم ازاد تره گفتم بیام و براتون پارت بزارم..به شرطم عمل نکردید ولی عیبی نداره..برام دعا کنین امسال و موفق شم😊😊😊😘
(( بالارو بخون مهمه))
مگه نمیگم بخون...کامل هم بخون😳😁😉😉
شرط=۵۰لایک۵۰کامنت
(اینم از ماشین و موتور تی/اس که گفتم عکسشو میزارم)
∞ ماشین و موتور تی/اس ∞
تی/اس:بعد از خوردن صبحانه طبق معمول به سمت اتاق رقص و ورزشم رفتم و با گذاشتن یک اهنگ خوب ورزش و حرکات کششی انجام دادم..بعد اینکه کلی عرق کردم و خسته شدم رفتم و یک دوش گرفتم و رو تخت نشستم..خب امروز روز تعطیل من بود و دلم میخواست یکم خوشبگذرونم..گفتم امروز برم سمت پل بروکلین و دوچرخه سواری کنم..بلند شدم و یک تیپ کاملا اسپرت و مرتب زدم .کلاه مشکیمو سرم کردم و کوله مشکیمو رو شونم انداختم
..(عکس بالا)
همه وسایلامو تو کولم کردم و از خونه اومدم بیرون و سوار اسانسور شدم..بعد از رسیدن به پارکینگ سوار دوچرخم شدمو راه افتادم..نیم ساعتی یا دوچرخه تا اونجا راه بود..تو راه چندتا اب معدنی و خوراکی گرفتم و تو کوله کردم و به سمت پل رفتم..
بعد رسیدن به قسمتی که مخصوص دوچرخه ها بود رفتم و کلی از مناظرش لذت بردم ..بهترین جای دنیا بود..بهم ارامش میداد..بیشتر وقتا میومدم و اینجا نقاشی میکردم..بعد از کلی تفریح و تحرک بالاخره یک جا پیدا کردم و نشستم و خوراکیامو خوردم و جون گرفتم..حسابی خسته شده بودم..لحظه ای چشمامو بستم تا نسیم اروم صورت و موهامو نوازش کنه..یهو خاطرات گذشته اومد جلوی چشمم..بعد از اون زمانی که اونشب اون گردنبندو گرفتم..اون مکان(رود چونگ گیه چون)بهترین مکان موردعلاقه ی من بود.هر روز بعد از کلاسای نقاشی و یا هر وقت نیاز به ارامش داشتم به اونجا میرفتم و با نسیم خنکش و فکر کردن به جین برام لذت بخش تر میشد..از اون موقع به بعد....
(قبل اومدن به نیویورک)
.
دیگ هیچوقت اون گردنبندو در نیاوردم چون من بهش قول دادم و پاش وایستادم...دستمو به سمت گردنم بردم که که یهو یکی کولمو برداشت و رفت..عصبانی شدمو و با دوچرخه به سمتش حرکت کردم..سرعتش با موتور زیاد بود اما کسی نمیتونست از دست من فرار کنه و منو دور بزنه..با تمام سرعتم رکاب زدم که وارد یک کوچه خلوت شد..سنگی به سمتش پرتاب کردم که تعادلشو از دستت داد و خورد زمین..از دوچرخه پیاده شدم که به سمتش برم که دوتا پسر دیگ که قد بلند و نسبتا هیکلی بودن بهش ملحق شدن..)
.
.
پسر۱:جوجه دمتو بزار رو کولتو برو..با این بدن س.ک.سیت چجوری میخوای با ما روبه رو شی؟
پسر۲:فک کردی زیادی خفنی؟چشم بادمی؟برو تا نخوردیمت.
پسر۳:بچه ها ولش کنین جوجمون گناه داره..میخوای امشب و درخدمت باش..
تی/اس:هه فکر کردین میتونین هر چی میخواین داشه باشین و هر غلطی میخواین بکنین؟نه عزیزم اون دوران تموم شده..میدونی چیه ما زنا خوبه؟همین ظاهر فریبندمون که باهاش گول میخورین..کسی تا حالا از زیر دست من سالم برنگشته..جواب این گستاخیتونو بهتون نشون میدم...(انگشت اشمارمو به سمتشون گرفتم و تکونش دادم که یعنی بیان به سمتم و ببینم میخوان چیکار کنن..من از روی سرگرمی کلاس رزمی نرفتم که..هر سه شون به سمتم هجوم اوردن که چند حرکت با پا و دست روشون رفتم که خیلی زودم کم اوردن و خوردن زمین و صورتاشون کمی خونی شد..کیفمو برداشتم و به سمتشون رفتم)فک نکن خفنی پسرجون..من تی/اسم مثل هر دختر خیابونی که نیستم بتونین از دستش در برین..بزرگ که شدی راجبش فک کن فعلا مغزت نمیکشه..کسی نمیتونه به من و مردمم توهین کنه..اینو توگوشت فرو کن..پسر بلوندی..(یک لگد محکم بهش زدم و کولمو برداشتم و کلاهمم سرم کردم و ماسک مشکیمم زدم و از کوچه خارج شدم..به سمت خونه حرکت کردم و سوار اسانسور شدم و درو بازکردم..بشدت خسته و کوفته بودم...
زود خودمو داخل وان اب گرم انداختم که حسابی بهم کیف داد و دوش گرفتمو حولمو تنم کردم و موهامو رو حوله انداختم..لباسامو داخل لباسشویی انداختم تا شسته شن..با حوله به سمت اشپزخونه رفتم وتوت فرنگی و موز و نوتلا از تو یخچال برداشتم و نون تستارو گرم کردم و روی مبل نشستم و تلویزیون و روشن کردم و شبکه موردعلاقم که کره ای بود و زدم..خوب موقعی زده بودم..مثل اینکه میخواست یک برنامه به اسم قانون جنگل و نشون بده..که مثل اینکه مال سه یا پنج سال پیش بود البته مطمئنا نمیدونم..که چند نفر از سلبریتی های معروف جوون و بزرگسال توش بودن..زود قبل اینکه شروع شه بدنمو خشک کردم و لباسمو با یک دست ست شلوارک و نیم استین بنفش عوض کردم و موهای خیسمو که حوصله خشک کردنشون و نداشتم بالا گوجه ای بستم و از تو یخچال یک بستنی شکلاتی بزرگ با قاشق برداشتم و رو مبل نشستم که با سلبریتی ها صحبت کرده بودن و الان همه سوار ون ها بودن تا به سمت محل مسابقه برن...ماشین پسرا رو نشون داد که چند تا پسر جوون بودن و داشتن دوکبوکی البته فک کنم میخوردن زیاد متوجه نشدم چون تموم حواسم به فردی بود که از نیم رخ شبیه بهترین فرد زندگیم بود..بیشتر دقت کردم که دیدم خودشه..خندش بیشتر از هر چیز دیگه ای قلبمو به درد میاورد..اشکام میخواستن سرازیر شن اما پافشاری کردم و نزاشتم..خواستم شبکرو عوض کنم که کنترل کلا کار نیمکرد و اعصابم خورد شد..گفتم اینم مثل هر برنامه دیگه ای..دیگ اخرای برنامه بودو من در کل این برنامه ناخداگاه چشام فقط روی همون فرد بودو هر ریکشن و هر اتفاق بد و خوبی که اتفاق میوفتاد منم ریکشن نشون میدادم ...
و انگار دست خودم نبود..اخرای برنامه شد ..داشتم بستنی میخوردم که تا قاشقو تو دهنم کردم دیدم جین حالش بد شده..نمیدونستم چیکار کنم..بستنی تو دهنم بدون جویدن اب میشد و منی که بی اختیار اشک میریختم و بغض تو گلومم ول کن نبود...قلبم با بیشترین سرعتش به سینم میکوبید...قاطی کرده بودم انقد که فکر میکردم الان تو کره ام و باید برم بیمارستان یا بهش زنگ بزنم یا دنبال یکی باشم برای کمک..میخواستم تلویزیون و خاموش کنم اما از یه طرف دلم میخواست ببینم چی میشه..اخرش وجدان و مغز و دلم ول کن نبودن که با کنترل تلویزیون خاموش کردم..با گریه به کنترل نگاه کردم)خوبه از اونموقع خراب بودی ..فقط میخواستی منو داغون کنی؟؟چرا اخه؟؟اصلا چرا نگرانم؟اونکه مال خیلی وقت پیش بوده حتی قبل من..اصلا دیگ چیزی بین ما نیست اما چرا این چشما و این قلب لعنتی ول کن نیست..من فراموشش کردم اینو تو گوشت فرو کن.همه چی تمومه..
وجدان:اگه فراموشش کردی تاحالا بعد این دوسال یه نگاه به اون گردنت انداختی.چرا نگهش داشتی؟چون عاشقش بودی و نتونستی فراموشش کنی..چون اون گردنبند یه پیونده..یه نشونه..یه جادو هرچی که نمیخواد تو ازش جداشی..یه طالع بینی که میگه تو قرار نیست اونو فراموش کنی و پیشش برمیگردی همون جوری که اون گفت..)
.
تی/اس:فقط بس کن..دیگ نمیخوام هیچی بشنوم و بیاد بیارم..خواستم از گردنم درش یارم که انگار یک نیروی قوی نمیزاشت حتی ذره ای فشار بهش بیارم..بیخیال شدم و خوراکیامو ایمارو برداشتم و همرو جمع کردم و صورتمو شستم و داخل اتاق رفتم..لباسارو تو بالکن پهن کردم..و روی صندلی راحتی لم دادم..موهای خیسم اذیتم میکرد ولی اصلا حوصله خشک کردنشون و نداشتم..طبق معمول میزاشتم همینجوری خودش خشک شه..یکیم نیست این دو متر مورو خشک کنه..یه نیم ساعتی و با گوشی ور رفتم که گشنم شد..طبق معمول برای خودم رامیون درست کردم و از بیرون مرغ سوخاری سفارش دادم که خیلیم بهم چسبید..
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
عالی بود مرسی بیب فالوت کردم فالوم کن
بچه ها حتما بیاین داخل این حسابم ادامه دوتا رمانا اینجاست
ارهوبا حساب دیگمم اینو دنبال کنین..چون از این به بعد اینه دیگ
اون قبلیه انقد خوب بود دنبال کننده و اینا همه زیاد بود اما الان دیگ کسی نیست
سلام بچه ها منم تی/اس ... این حساب تیتچیم مشکل پیدا کرد و صد تا دلیل چرت دیگ با یکی دیگ اومدم...این پیجمو دنبال کنین اگه میخواین ادامه دوتا رمانارو بفهمین...البته هنوز ننوشتم ولی اگه قول بدین که این پیجمو دنبال کنین مثل قبل پر انری باشین مینویسم زود میزارم...دوشنبه مدرسه ها حضوریه کی خوشحاله؟؟😂😂💜💜💜
نمیزاری 🥲
نمیدونی چقدر منتظرم
ببخشید خوشگلم این پیجو دنبال کن که از این به بعد این تو میزارم
ترو خداا بزارشش روزی صدبار که پروفایلت دارم سر میزنم😐💔
بخدا نمیتونستم غگدرسا بدجور فشرده ست تازه حسابمم خراب بود
آخ آره درکت میکنم درسای منم خیلی فشرده شده الان با حساب دیگت اومدی؟
هیق... عالی بود🤧🥲
خیلی خوب بود
من که میگم برمیگرده پیش جین
با قسمت گردنبنده خیلی حال کردم خیلی قشنگ بود کلا
موفق باشی بازم بنویس
اگه دوست داشتی داستان منم بخون تازه اومدم تستچی تقریبا هیچی بلد نیستم خوشحال میشم نظرتو درباره داستانم بگی🙋🙏