
خوب اوندم با پارت جدید لایک و کامنت یادتون نره بچه معروفم کنین
از زبان یاتو:به سرعت از اتاق بیرون رفتم حضور هیوری رو حس نمیکردم احتنالا از این بعد رفته اما کجا همون موقع خوردم به یه دختر با موهای بنفش تیره دوتامون باهم گفتیم: ببخشید شما دوستمو ندیدی؟؟ کم کم بقیه افرادم از خواب بیدار شدن و اومدند دازای:یوسانو...داری چی کار میکنی یوسانو:رانپو غیب شده موری با چهره ای متفکر:اوممممم تو از کجا میدونی... یوسانو:کسی از شما نظر نخواست آتسوشی:ولی سوال خوبی پرسی...(با دیدن چهره اعصبانی یوسانو سنسه میگرخد و ...)نه شوال خوبی نپرسید😅 یوسانو آهی مسکشه و میگه:ببین رانپو سان بعضی از شبا که خوابش نمیبرد میومد توی اتاق من و ما باهم فیلم میدیدیم فقط همین دازای:واقعا...کارای دیگه ای نمی کردین... یوسانو با اعصبانیت:خفه شوووووو همون موقع تلفن یوسانو زنگ میخوره یوسانو:رانپوعه الو سلام رانپو کجایی؟ یوسانو تلفنو روی بلنگو میزاره رانپو با صدایی لرزون و در حالی که بغض داره:س...سلام بیبی... یوسانو:رانپوووووو الان رو بلندگوعه دازای:بله دیدینم ن چقد خوب شیپ میکنمم یوسانو:ز ه ر مار رانپو چی شده رانپو:وسط ...فیلم دیدن یهو همه..جا سیاه شد بعد من الان یه جای دیگه هستم اینجا پر از غولای سه چهار متریه که میخوان منو بخورنننن😭😭😭😭😭
(خوب دیگه فک کنم فهمیدین چی شد رانپو رفته توی بعد اتک ان تایتان) یوسانو:رانپو نجاتت میدم قول میدم رانپو:مرسی بیب...یعنی یوسانو سان یوسانو :رانپوووووووو رانپو:یه چننا از اونا دارن بهم نزدیک میشن خدافظ یوسانو:لعنتی لعنتی لعنتیییییی (از دید رانپو) اون موجودات داشتن بهم میرسیدن عینکمم پیشم نبود حالا باید چیکار کنم😭😭😭😭😭😭😭😭 یعنی این آخر کار من ، کارآگاه بزرگ، هستش چرا باید اینجوری تموم شههه😭😭😭 همون موقع....
یه مرده ای اومد منو بغل کردو بردم تو آسمونا مرد:تو دیگه کدوم خری هستی؟؟اینجا چی کار میکنی؟ رانپو:من ادگاوا رانپو هستم بزرگترین کارآگاه جهان و...نمیدونن اینجا چی کار میکنم خودت اصلا کی هستی؟ مرد:من لیوای آکر منم پس تو یه کارآگاهی آره...هه😏 رانپو:پس باورت نمیشه هان...خوب مادرت مرده توی یه مکان سقف دار بزرگ شدی نزدیک ترین دوستا و آشناهات مردند...در ضمن دستمال گردنتم مال یکی از آشناهاته و... لیوای:بسه فهمیدم فهمیدم تو خیلی باهوشی
لیوای:دوست داری یه هنگ اکتشاف ملحق بشی رانپو: به چی؟؟؟ لیوای:هنگ اوتشاف ما اونجا با تایتانا میجنگیم رانپو:تایتان همون غول گنده هان لیوای:کوری؟اره دیگه همونان رانپو:اگه بیام بهم خوراکی یمدین ساشا با ذوق:همزادمو پیدا کردم لیوای با اخم:کوفت یه مفت خور دیگه هم بهمون اضافه شد رانمو با اخم:من مفت خور نیستم شما اطلاعات بهم بدین من بهتون میگم که باید چیکتر کنین خوبه دیگه لیوای:باشه اما باید مفید باشی فهمیدی کگرنه جات تو شیکم تایتاناس رانپو:باشه بابا حالا باید چی کار کنم؟
(از زبان یوسانو) خدااااا از این بدترم میشد بشه یعنی الان حال رانپو چطوره...نکنه چیزیش بشه... آتسوشی: یوسانو سنسه ناراحت نباشین من مطمعنم که دوست پسرتون حالش خوبه یوسانو:جانممممممممممم بابا ما فقط یه رابطه کوتاه مدت کوچولو داشتیم اصلا در اون حدا نبودیم به نظرم تو به یه درمان حسابی نیاز داریاا آتسوشی:غلط کردم یوسانو سنسه یوسانو:بهتر شد...راستی تانیزاکی کجاس؟؟؟؟ دازای:تانیزاکی...آها یادم نبود بهتون بگم تانیزاکی هم گم شده
آیا رانپو نجات پیدا میکند آیا معلوم میشود که آنها چه جوری به بعدی دیگر انتقال پیدا میکنند آیا رانپو همزاد ساشا هست همه ایناها را در پارت های بعدی درهم ریخته بخوانید حالا هم بزن نتیجه تا بازدیدت بخوره
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا اینقدر دیر دیدم 😐😐😐😑 مدرسه خ*ه خدایی😑😑😑💢
بعدی رو زود بزار عاجی👌
حتما آجی جونم ولی اول کامنتا باید به ۲۰ برسه
پارت بعدی لطفا🌈
حتماااا
عالییییی
پارت بعد سریع تر
بنده نیاز به معالجه فوری دارم در ۲ قرن آینده
مرسیییی