...Blue Rose
[عشق...حقیقتا چه معنایی دارد؟!...سوالی ڪه مدتها ذهنم را درگیر خود ڪرده!]
چشمهایم را برای چند ثانیه بستم،نفس عمیقی کشیدم و قدم هایم را سرعت بخشیدم.
امروز جناب خورشید پس از مدتها دوری افتخار دادند و مهمان دوباره شهر کوچک ما شدند
قطعا به دور از ادب بود که تنها از پشت پنجرهٔ مربعیِ کوچَکِ اُتاقِ زیرشیروانیِ نقلیام به استقبال تنها گرما بخش مهربان زندگیام میرفتم:)!
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
ذهنت ذهن نویسنده ست
🙏🏻💜💜🌼
واقعا هرچقدر تعریف کنم کمه
واقعا حق گفتی
واو تحت تاثیر قرار گرفتم واقعا خوشم اومد میدونی احساسات کارکتر ها رو خیلی اوب بیان میکنی کلماتی که برای زیبای متنت انتخاب میکنی فوق العاده زیباست واقعا یه لحظه حس کردم دارم رمان میخونم منظورم اینه که مثل بقیه فف ها فقط سمبل نمیکنی داستان رو واقعا عاشقش شدم ادامه بده از هم قشنگ تر اون حس و حال موسیقیایی که در داستانت داری آدم رو به دوره های رنسانس میبره و فرد که از عشق درکی نداره این محشره
سلام parnian عزیز، ممنونم از نظرات قشنگت، همه رو خوندم اما خب ترجیح دادم یجورایی به اولین پیام همه رو ریپلای کنم😁
واااقعا انرژیی گرفتم یک دنیا ممنون ازت^^💓
خیلی قشنگ مینویسی عالی بود👌
ممنون ازت،خوشحالم که خوشتون اومده^^❤️