
به پایان فصل دو خوش اومدین پلیز من و جرواجر نکنین☺😐
آدرین:مرینت که از اتاقم رفت بیرون آلیا و کلویی و جمع کرد و بردشون بیرون حوصلم سر رفته بود صندلی و دور دادم وقتی که برگشتم دیدم یکی داره به جای خالی کلویی نگاه میکنه بعد به اتاق من نگاه کرد اومد پشت در و در زد صاف نشستم آدرین:بفرمایید اومد تو و روبروم نشست چقد آشناس امممم آره این همون هم دانشگاهیه که مرینت ازش فرار میکرد اینجا چیکار میکنه؟! لوکا:الو؟؟ بهش نگاه کردم آدرین:جانم؟! لوکا:راستش من با پیشنهاد خوبی پیشتون اومدم آقای آگرست آدرین:سلام از ما، بفرمایید! لوکا:خب شنیدم که یه پروژه ی جدید دارین میخواستم ببینم نظرتون درباره ی یه سرمایه گزار عالی چیه😉 آدرین:بابت پیشنهاد محترمانه تون ممنون اما شرکت ما یه سرمایه گزار داره و سرمایه گزاران این پروژه هم جداست و متاسفانه باید پیشنهادتون و رد کنم لوکا:هر طور مایلید! روز خوش! راستی به مرینت سلام برسون و رفت اه چندششش حتما میرسونم😒😒 مرینت:کلویی میخوای خفم کنی؟؟؟ کلویی:نه ببین چه بهت میاد آلیا:کلویی چیزی که من میبینم اصلا هم به مرینت نمیاد میخوای سیندرلاش کنی؟؟ کلویی:ولی بهش که میاد خیلیم عالی و برازندس به نظرم آلیا:بهش میاد اما اصلاااا فکر نکنم مرینت راضی باشه از اتاق پروو بیرون اومدم مرینت:معلومه که راضی نیستم کلویی:کی درش اوردی مرینت:وسط بحث شیرینتون آخیشش راحت شدم آلیا:من که میگم اینیکی مرینت:نه آلیا اینم دست کمی از اون نداره من یه چیز ساده و شیک میخوام کلویی:اه دختره ی لجباز همونی که خودم گفته بودم خیلیم خوب بود آلیا:بذا خودم یه چیزی پیدا کنم که آدرین کل شب و توی کفت بمونه🤤 مرینت:چه ربطی به آدرین داره من میخوام پوزه ی اون سوسک و به خاک بمالم کلویی:و در عین حال بیشتر خودت و تو دل آدرین جا کن این که روی اون و کم کنی مهم نیست بازم ممکنه آدرین ازش خوشش بیاد آلیا:زر نزن آدرین چشش جز مرینت کس دیگه ای و نمیبینه خانوم انرژی منفی😒
ناخونام و خوردم مرینت:یعنی ممکنه آدرین از اون سوسک خوشش بیاد؟؟؟ آلیا:نه اینجوری نیست کلویی فقط زر زد😒😒 تو توجه نکن😚 مرینت:هعی بیاین اول ناهار بخوریم گشنم شد دو ساعته اینجاییم و هیچیم پیدا نکردیم آلیا:موافقم کلویی: خو کجا بریم؟ مرینت:نمیدونم! آلیا:رستوران مرینت:آلیااا آلیا:خب گشنمه چون تو خوشت نمیاد نباید غذا بخورم؟ مرینت:نه خیر سفارش بدیمم بهتره آلیا:من که آخر میفهمم تو چرا از رستوران خوشت نمیاد اما باشه و گوشیش و برداشت و سفارش داد کلویی:هی من مرغ میخواستم آلیا:ایشالا دفعه بعد😆 کلویی:ینی اگه دفعه بعدی وجود داشته باشه خدا من و ... من و... خدا خرم کنه😐 مرینت&آلیا:😂😂 کلویی:چیه؟ مرینت:خب حالا میخوای خر نر باشی یا ماده😂😂 کلویی:از اونجایی که دیگه نمیام هیچکدوم آلیا:ببینیم و تعریف کنیم😂 مرینت:میگم به این پیکه گفتی کجا بیارتش:/؟ آلیا:همینجا دیگه/:! کلویی:خب کی میرسه:/؟ آلیا:من چمیدونم فک کنم تحویل فوریه مرینت:عه! پ بیاین بریم دم در پاساژ دقیقا همزمان با ما پیک هم رسید غذا رو گرفتیم و حساب کردیم کلویی:حالا کجا کوفت کنیم/:؟ مرینت:شما دوتا کوفت کنین من میخورم کلویی:هر هر نمک😒 آلیا:پارک اونجا خوبه؟ کلویی:بشینیم روی سرسره بخوریم:/؟ مرینت:نه روی نیمکت میشینیم رفتیم توی پارک اون دوتا روی نیمکت نشستن و منم روی تاب جعبه رو باز کردم عه از این نودل بامزه ها شروع کردم به خوردن**** پاشدم و کاغذش و انداختم توی سطل و رفتم پیششون مرینت:بریم؟ آلیا:بریم بلند شدیم و رفتیم توی پاساژا کلی چرخ زدیم تا بالاخره توی یه پاساژ بزرگ یه لباس و کفش قشنگ خریدیم و اومدیم بیرون البته هنوزم میخواستیم بریم پاساژای دیگه ها ولی دیر میشد از سر مجبوری زود این و خریدیم

مرینت:دیگه بریم شرکت؟؟ آلیا:بریم کلویی:من که دیگه دفعه آخرمه میام پس پرسیدن نداره ببینین شب شد مرینت:خورشید که هنوز غروب نکرده کلویی:آره غروب نکرده در حال غروبه آلیا:خیلی خب بس کنین بیاین بریم شرکت پیش به سوی شرکت****رفتم توی اتاقم و لباسم و گذاشتم و رفتم سمت اتاق آدرین سریع درو باز کردم و دویدم سمتش و پشت صندلیش وایسادم خم شدم و گونه شو بوسیدم مرینت:من اومدم سرش و برگردوند و نگاهم کرد آدرین:خوش اومدی مرینت:پارتی کیه؟(این به معنی چه زمانیه) آدرین:هروقت شما بگی مرینت:عه بگو دیگه آدرین:خب هر وقت بخوای میتونی بری توی بالکن و منتظر مهمونا باشی=/ مرینت:عه پس خوبه بیا ما بریم سریع گوشه ی لبم و بوسید و پاشد آدرین:قراره چی بپوشیم؟ مرینت:تورو که نمیدونم اما من لباسم آمادس آدرین:پس بریم آماده شیم رفتم توی اتاق پروو و آماده شدم(مرینت) همین که بیرون اومدم از اتاق پروو کناریم یه آقا خوشتیپه بیرون اومد عجب جیگری شده ها😎 آدرین:زیبا شدین😍😎 مرینت:ممنونم شما هم خیلی شیک شدین😍😎😂 آدرین:😂نظر لطفتونه مرینت:خب دیگه بیا بریم:/ آدرین:خوب داشتیم پیش میرفتیما مرینت:😂 زود باش بیا و دستش و گرفتن و کشیدم توی بالکن مرینت:خب مهمونا کیا هستن؟ آدرین:کسی نیست دیگه بچه های شرکت با شرکا،پدرم و پدرت مرینت:پدرمم میاد؟ آدرین:آره👌 مرینت:به نظرم بهترین وقته که بهش بگیم آدرین:چی و؟ مرینت:این که با همیم دیگه! آدرین:آها اون و میگی... ببینم الان تو گفتق بهش بگیم؟ مرینت:عجیبه؟ آدرین:خیلی زیاد😳 مرینت:راستی سفارشایی که به اون مرده اسرار آمیزه داده بودی رسید؟ آدرین:بله و به میز ته بالکن اشاره کرد مرینت:مطمنم شریکا عاشقشون میشن همینطور داشتیم با بچه ها حرف میزدیم که شریکا رسیدن و اومدن سمتمون آدرین:سلام! رییس:سلام! بقیه شون:سلام آدرین:خوش اومدین رییس:ممنونم بعد رو به من گفت:خیلی زیبا شدین مرینت:لطف دارین رییس:آقای آگرست هنوز نیومدن؟ آدرین:فکر کنم الانا باشه که برسن! به در بالکن نگاه کردم پدرم و آقای آگرست و اون سوسک با یه خانومی همزمان اومدن
آقای آگرست اومد سمت شریکا و باهاشون گرم گرفت بابا هم یه گوشه وایساده بود و مارو نگاه میکرد و اون سوسکم اومد پیش آدرین و داشت حرف میزد هعی نگاهی بهشون انداختم اصلا چرا نمیرم جلو با یه مشت بزنم تو صورت این سوسک و لهش کنم؟ حیف که جلو شرکا زشت میشه آدرین به کاگامب یه چیزی گفت و اومد پیشم آدرین:میخوای بریم پیش پدرت؟ مرینت:ها؟ ام باشه بریم رفتیم پیش پدرم مرینت:سلام بابا خوش اومدی! تام:سلا عزیزم ممنون آدرین:سلام! تام:سلام آدرین چطوری چه خبرا عه بابا رو ببین کی انقده با آدرین صمیمی بود! آدرین:خبرا طرف شماست چیکارا میکنین تام:هعی خودت که میدونی دیگه دور و برای پیریم کاری جز شرکت برام نمونده آدرین:این چه حرفیه به قول مرینت شما هنوز10و خورده ای سال با پیری فاصله دارید😂 مرینت:حالا یه چی گفتما هی مسخره کنین تام&آدرین:😂😂 مرینت:امممم.. راستش بابا ما میخوایم یه چیــزی بهت بگیــم تام:گوشم با شماست مرینت:خب ما بابا من و نگاه میکرد و منتظر ادامه ی حرفم بود مرینت:میخوای یه دستی برسونی؟ آدرین:ما با همیم! تام:خب؟ مرینت:خب؟ تام:خب؟ مرینت:عه چرا خب خب میکنین تعجب نکردین؟ تام:من دخترم و نشناسم کی بشناسه؟ مرینت:چطور فهمیدین؟ تام:از همون شبی که خونه مون خوابیده بودین قشنگ معلوم بود مرینت::هعی یعنی خورد تو ذوقما:/ حالا گفتم چقدر میخواد تعجب کنه/: جشن گرفتیم همه از شیرنیا و البته من و طرحای فوق العادم تعریف کردن و کلیییی خسته شدیم رییس:خب دیگه خوش گذشت، مطمنم در طول همکاریمون قراره بیشتر هم خوش بگذره، به امید دیدار آدرین:میبینیمتون! گابریل:قطعا همینطوره و باهاشون دست داد شرکا رفتن گابریل:آدرین میای خونه؟ آدرین:مرینت رو میرسونم و میام اون سوسکه انگار کمی ناراحت شد و با مادرش رفت
مرینت:میتونی با پدرت بری منم با پدرم میرم آدرین: اینا همش بهونس برا چن دیقه بیشتر پیشت بودن عمرا از دستش بدم مرینت:😃😃 خیلی خب بریم همه گی رفتیم بیرون و بچه های شرکت رفتن خونشون پدر با مشین خودش آقای آگرستم با ماشین خودش من و آدرین هم با ماشینش***** مرینت:میبینمت! آدرین:یه چیزی و فراموش نکردی؟ مرینت:چی؟ گیره موم، کفشم امم... که یهو از طرز نگاهش فهمیدم خندیدم مرینت:خیلی خب و گونه شو بوسیدم مرینت:شب بخیر و پیاده شدم و رفتم تو بابا رفت توی اتاقش منم رفتم توی اتاقم و خوابیدم***** فردا صبح:هاووو رفتم توی دستشویی و آبی به دست و صورتم زدم و آماده شدم و رفتم پایین بابا طبق معمول صبحونه درست کرده بود مرینت:بابا دیگه دستم توی گچ نیست شما خودتون و اذیت نکنید! تام:فدا سرت اینجوری منم حوصلم سر نمیره مرینت:اوضاع شرکت چطوره؟ تام:خوبه! مرینت:خوبه ماکارون و گاز زدم که صدای پیامک گوشیم اومد نگاهش کردم:منتظرتم با اون اموجی که عینک زده و قلب😎❤ خندم گرفته بود تام:اونی که سر صبحی میخندونتت و منتظرش نذار گونه شو بوسیدم مرینت:میبینمت و رفتم بیرون سوار شدم مرینت:سلام آدرین:صبح بخیر مرینت:صبح تو هم بخیر آدرین:مقصد شرکته؟ مرینت:هر چی که شما بخوای آدرین:از کی تا حالا؟ مرینت:از همین حالا آدرین خندید و راه افتاد مرینت:به نظرت همیشه همینجوری میمونیم؟ آدرین:چجوری؟ مرینت:یعنی بدون مشکلی، با خوشی زندگی میکنیم آدرین:مشکل توی زندگی هست، اما با هم ازش میگذریم مرینت:دوست دارم! آدرین:من بیشتر خانوما😘****رسیدیم شرکت پیاده شدیم و رفتیم تو و به کارامون رسیدیم شب: داشتم از شرکت میرفتم بیرون که صدایی شنیدم:کجا کجا؟؟ برگشتم و با آدرین مواجه شدم مرینت:خونه آدرین:بدون من؟؟ مرینت:نچ میخواسم منتظرت بمونم آدرین:کاملا معلومه👌****رسیدیم پیاده شدیم مرینت:تو هم میای؟ آدرین:نیام؟ مرینت:من که همچین حرفی نزدم درو باز کردم و رفتیم تو رفتیم توی اتاقم آدرین:میخواستم ببرمت یه جایی واس همین اوردمت اینجا آماده شو مرینت:کجا؟ آدرین:من کِی به تو گفتم قراره کجا ببرمت که این دومیش باشه😘؟ مرینت:خیلی خب آدرین:فقط لباس دامن دار نپوش😂

مرینت:عه! آدرین:وگرنه حسابی خجالت میکشی😂 رفتم پشت پاراوان و یه لباس پوشیدم(اسلاید) مرینت:خوبه؟ آدرین:خوبه😂 رفتیم بیرون و سوار ماشینش شدیم و آدرین فقط میرفت مرینت:حوصلم سر رفت این کوچه پس کوچه جاده جاده ها جاییه که قرار بود بریم؟ آدرین:نچ هنوز به اونجا نرسیدیم کمی بعد دیدم جلومون پیدا نیست مرینت:این چرا اینجوریه؟ آدرین:این جاده یه تیکه راهه و پایه ی دیوونه بازی مرینت:منظور از دیوونه بازی؟ یهو پاشو روی گاز فشار داد که چسبیدم به صندلی مرینت:یا خدا میخوای بکشیم؟؟؟ آدرین:کجاش و دیدی😂 کمی که گذشت عادی شد شیشه رو باز کردم باد با شدت به صورتم میخورد نمیتونستم توی اون همه باد چشام و باز نگاه دارم مرینت:چه کیفی میده😂😃 آدرین:دقیقا آهنگ دیوار بین ما پخش شد مرینت:خیلی آهنگ قشنگیه!! آدرین:آره خیلی خوش میگذشت مرینت:اگه میدونستم چیپس پفکمم ور میداشتم میوردم😂 آدرین به پشت اشاره کرد سرم و برگردوندنم و یه پلاستیک دیدم برش داشتم و اوردمش جلو توش و نگاه کردم خوراکیای مورد علاقم😃 سریع چیپس و باز کردم و خوردم جلوی آدرین گرفتم و اونم یهویی گازش گرفت جوری که ترسیدم و دستم و عقب کشیدم آدرین:😂😂(تصور کنین، چیپس و با دندوناش گرفته و هر هر میخنده😐😂) احساس میکردم دیگه شادی بالا تر از این نیست! این قراره بعدا برام یه خاطره ی قشنگ بشه! همه ی خوراکیا رو در عرض10دیقه تموم کردیم مرینت:این جاده تمومی نداره؟ حتی یه نفرم جز ما داخلش نیست! آدرین:الاناست که تموم بشه چن دیقه بعد جاده تموم شد و از شهر سر در اوردیم کمی بعد رسیدیم خونه مرینت:ممنونم😘 آدرین:پرداخت دستمزد نشه فراموش😎 سرم و بردم جلو و اومدم گونه شو ببوسم که یهو سرش و برگردوند مرینت:گولم زدی آدرین:😂😘 بدو بخواب************** به خودم توی آینه نگاه کردم من سزاوارش نبودم گوشیم زنگ خورد نگاهش کردم آدرین بود صدای در اومد برگشتم و جولیکا رو دیدم جولیکا:مرینت کجایی زود باش همه منتظرتن! مرینت:اومدم جولیکا رفت یه بار دیگه به گوشیم نگاه کردم دلم میخواست دکمه سبز و فشار بدم و داد بزنم آدریننننن توروخدا بیا نجاتم بده😭 واما نمیشه😢 گوشیم و گذاشتم روی میز و رفتم بیرون لوکا دستش و برام اورد جلو با لبخند مصنوعی دستش و گرفتم و رفتیم بیرون و روی صندلی نشستیم عاقد حرفای خستخ کننده ای رو تکرار کرد حرفش که تموم شد لوکا گفت بله بعد این حرفا رو برای منم گفت کاش میتونسم بگم نه این کلمه زندگیم و عوض میکنه😪 مرینت:بله! (حالا شما بچه های خوبی باشین و تو کامنتا فحش کشم نکنین پارت بعد همه چی معلوم میشه مرینت چرا با لوکا ازدواج کرد؟ آدرین چی میشه؟ آدرین خبر داره یا نه؟ مرینت و آدرین بهم زدن یا نه؟ همه چی معلوم میشه)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مممیکککککششششممممنتتتتتتتتت 🚨♨⛔❌⭕🚫💥
عالی اجی جون منم داستان جدید نوشتم ولی اصلا بازدید نکردن 😓😓😓خیلی ناراحتم قرار بود بروم ولی کسی حکایت نکرد داستانم رو منم به احتمال زیاد میرم لطفا داستانم رو بخون
خیلیممنونکهکمکمکردی
داستاناتعالیهستندومنتازهعضوشدممیتونیکمکمکنی
چجوریتستبسازم
مرسی عزیزم لطف داری
یه قسمت هست نوشته ساختن میزنی روش میاره نظر سنجی/تست باید بزنی روی تست و بعد اسم تستت و توی اولین قسمت که بارکیه بنویسی اون قسمت هم که بزرگه اسمش معرفیه باید چیزی درباره ی تستت بنویسی یا سلام کنی یا هرچی بعد تعداد سوالا رو هم اونجایی که عدد نوشته مشخص میکنی و نوع تست مثلا تست من داستانه میزنم روی داستان و یکی دیگه هم گزینه ش چجوری باشه من همیشه میزنم صحیح/غلط ولی اگه دوست داشتی تو میتونی بزنی گزینه ای یا امتیازی که بعدا خودت کاملا با اینا آشنا میشی ادامه ش توی کامنت بعده
بعد هم میزنی ساختن تست و هر چند تا که عدد برای تستت انتخاب کرده باشی همون قدر اسلاید میاره(نمیتونی کمتر از6تا انتخاب کنی) و تو هرچی که میخوای داخلش مینویسی امیدوارم متوجه شده باشی و تونسنه باشم کمک کنم🙏
سلامعالیبودمنازهموناولداستاناتوتستاتومیدیدمولیچون
عضونبودمنتونستملایکتکنمیانظربدمدنبالتمیکنمدنبالمکن
باو بچز پارت بعد13ساعته توی بررسیه دس من نیس اگه ناظرین منتشر کنین😐💔
خوب فقط میگم عالییی بود گفتنی هارو فکر کنم گفتم پس دیگه نمیگم😐
عالی بود همین الان میری بعدی رو مینویسی آخه من به تو چی بگم 😬😬😬👡👡👠👠🥿🥿اینم دمپایو کفش برای پرت کردن به طرفت
هدیه چرا بعدی نمیاد 😱😱😱
عالیییی 😍