10 اسلاید صحیح/غلط توسط: dory_001 انتشار: 3 سال پیش 2,947 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
های .... دلم برای خودم سوخت که چرت اینقدر این داستان خوبه و هی گزارش میشه بزارم برم براش پس سعی میکنم باز این داستان و داستان جین رو منتشر کنم 😎💪
میشه بالا رو بخونی؟..... میسی🥲
تو از یک دانشگاه معتبر فارغ التحصیل شدی و شغلت هم بازیگری هست.💦 پدرت گفت که یکی از دوستاش کارگردان هست و دنبال بازیگر میگرده تو هم قبول میکنی و میری پیش دوستِ پدرت.🚶♀️ تو: سلام اقای جکسون🤝. اقای جکسون( دوستِ پدرت): به به سلام ا/ت چقدر بزرگ شدی🥲 چه خبر از درس هات؟🤓 تو: اقای جکسون من از دانشگاه فارغ التحصیل شدم و الان شغلم بازیگری هست و پدرم گفتن شما دارین یه فیلم تدارک میبینین😁.جکسون: وای عالیه 😃خیلی خوبه پس چون تو اولین نفر برای ثبت هستی و دختر یکی از دوستای خوبم تو رو نقش اصلی فیلم میکنم😉 ولی چون هنوز هیچ بازیگری نیومده تا دو هفته فعلا بی کار هستی مشکلی نیست؟🙂 تو: نه نه ممنون که گفتین پس تا دو هفته دیگه میبینمتون.😊 و خدا حافظی میکنی👋. داستان رو به پدر و مادرت میگی و مادرت میگه پس توی این دو هفته که نمیتونی همش توی خونه باشی برو پیش زُیی( یکی از دوست های صمیمیت) تو هم خوشحال میشی😀 و زنگ میزنی به زُیی اون هم میگه بیا چرا که نه خیلی هم خوشحال میشم.😁 ( پدر و مادر زُیی توی آمریکا زندگی میکنن😶) تو هم ساکت رو جمع میکنی و میری سمت خونه زُیی.😝
در خونه رو زدی. زُیی همون لحظه که تو رو دید اومد بغلت و تو هم محکم ب*غ*ل*ش کردی🫂. زُیی: وای دختر دلم برات تنگ شده بود.🥲 تو: وای منم همینطور🥲. اومدی داخل و با هم کلی حرف زدین😄. زُیی: اووو ا/ت داشت یادم میرفت امروز یکی از دوستام پ*ا*ر*ت*ی راه انداخته تو هم بیا.😉 تو: اخه.... 😶زُیی: ازت نخواستم گفتم که حتما بیای😐 بعد تازه تنها تو خونه چیکار کنی؟😑 تو: باشه منم میام.😌 ساعت ۸ شد و تو هم آماده شدی. زُیی: دختر میخوای پسر های بکشی؟😍 تو: اوووف لوس نشو بریم😏. سوار ماشین شدین و رفتین یه جای خیلی خفن🤩.تو: زُیی دوست پولدار پیدا کردی به ما نگفتی🤨. زُیی: والا این جشن نامزدمه.🙃 تو: چی داری میگی؟😳 زُیی: بریم تو بهت بگم☺. رفتین داخل خیلی شلوغ بود. زُیی: ا/ت نامزدم هوانگ و هوانگ دوست صمیمیم ا/ت😁. چون لباست تا بالای زانوت بود هی به پاهات نگاه میکرد🤫 تو هم متوجه نگاهش شدی و گفتی: خب شما ها رو تنها میزارم🙂. و رفتی و یه جا نشستی. جلوت یه پسر قد بلند و خوش چهره و خوش تیپ نشسته بود که معلوم بود بد جور خاطر خواه داره چون دورش پر بود از دختر😶. تو هم هی نگاش میکردی انگار تو هم جذبش شده بودی ولی انگار ازش بدت میومد چون از آدم های مغرور خوشت نمیاد.😒 زُیی اومد پیشت و ازش پرسیدی: این پسره کیه؟🤨 زُیی: تو نمیشناسیش؟😳این کیم تهیونگ بهترین بازیگر هست🤑 تازه قراره توی یه فیلم هم بازی کنه اونم عاشقانه😄. تو: امیدوارم توی فیلم من نباشه😒. زیی: ا/ت تو هم بازیگر شدی؟😳 تو:اره.😆 زیی بلند داد زد: هورااااا 😃همه چه شون سمت تو و زیی بود🤨. تهیونگ تو رو دید و بهت نگاه میکرد🥲 ولی تو داشتی با زیی هی کلنجار میرفتی😑. تهیونگ پاهات و لباست و پوستت رو دید و تا آخر جشن هی بهت نگاه میکرد.😶 تا اینکه تصمیم میگیری بری یکی از اتاق ها و میکاپت رو درست کنی
رو به روی اینه بود و داشتی میکاپ میکردی که هوانگ اومد داخل و در رو بست.😶 تو: هوانگ اینجا برای زنهاست که متوجه شدی که قصد کارش چی بود.😨 اومد نزدیکت و اومد که یکی یهو اون رو کشید اونور. اره تهیونگ بود.😒 تهیونگ: ..... داری چیکار میکنی ......😠😡🤬. هی میزدش 👊که زُیی میاد و تهیونگ و از هوانگ جدا میکنه و میگه: تهیونگ چیکار داری میکنی؟🙊 تهیونگ: من دارم چیکار میکنم؟😠 هوانگ داشت به دوستت دست میزد اگه نرسیده بودم کار تموم بود☹. زیی هم یه سیلی زد تو صورت هوانگ و بردش بیرون. داشتی میرفتی که تهیونگ گفت: نمیخوای تشکر کنی؟😎 تو: مگه من گفتم بیای و اون هوانگ رو بزنی😶. تهیونگ: اگه من نبودم تو زورش رو نداشتی که هوانگ رو بزنی😎. تو: عه واقعا؟ باشه😎. تو هم تهیونگ رو زدی و رفتی😏. تهیونگ هم گفت: خواهش میکنم.😑 وقتی وارد سالن شدی دیدی همه رفتن و باید خودت تنها میرفتی که تهیونگ گفت: بیا میرسونمت😐. تو: نمیخواد خودم میرم.😑 تهیونگ: ازت خواهش نکردما.🤨 بعدشم با این لباس بری خطرناکه😬. تو هم قبول کردی و سوار ماشین مدل بالای تهیونگ شدی😑.( وقتی تهیونگ منتظرت هست که سوار ماشین بشی👆)
رسیدین خونه. تهیونگ: دوبار باید ازم تشکر کنیا.😎 تو: باشه بابا مرسی مرسی خوبه؟😒 تهیونگ: حالا شد شب بخیر.😉 تو: برو دیگه.😶 تو رفتی داخل و در رو بستی. لباست رو عوض کردی و زنگ زری به زیی. تو: دختر کجایی؟😑 زیی: نگران من نباش باید یکی رو ادب کنم امشب نمیام😡. و گوشی رو روت قطع کرد.صدای در اومد. تو: زیی که گفت نمیام.😕 از چشمی نگاه کردی دیدی تهیونگه در رو باز کردی و دیدی لباسش همش روغنی هست☹ تهیونگ: ماشین کار نمیکنه😞. تو: ماشین کیم تهیونگ اونم مدل بالا کار نکنه🤨. تهیونگ هم همینجوری وارد میشه و میگه ماشینه دیگه🤷♂️. تو: خیلی خب برو لباست رو بشور.😶 تهیونگ: الان؟🙄 تو: پس با چی میخوای بخوابی؟😐 تهیونگ: زیرش تاپ دارم.🙂 تو: نمیخوای که با تاپ تو خونه بچرخی؟ 🤨تهیونگ: خب چه اشکالی داره؟😁 تو: ای خدااااا به یه شرط باید روی کاناپه بخوابی.😼 تهیونگ: اخه...🙁 تو: یا تخت یا لباس.😎 تهیونگ: باشه روی کاناپه میخوابم.😶 تهیونگ رفت و لباس روغنی رو یه گوشه گذاشت که با تاپ دیدیش بدجور تعجب کردی😶 چون بدن ورزیده ای داشت.😐 تو: خب دیگه اینم ملافت شب بخیر.😶 رفتی تو اتاقت منتظر بودی اول اون بخوابه وقتی که مطمئن شدی که خوابه خودت راحت چشمات رو بستی😴(تهیونگ وقتی میاد خونت👆)
صبح بیدار میشی و یه چیزی توی بغلت و تو هم عادت داری که بالشتی چیزی رو موقع خواب ب*غ*ل کنی. روبه روی تخت یه اینه هست و با دیدنش بلند جیغ میکشی: تهیوووونگ😱 تهیونگ هم از ترس تو میترسه و میگه چیه چی شده؟🤯 تو: روی تختم چیکار میکنی؟😠 تهیونگ: بزار برات توضیح میدم😟. تو: برو از خونه بیرون وگرنه میگم صاب خونه پرتت کنه.😡 تهیونگ: مگه خونه تو نیست؟😨 تو: نه خونه زیی هست.🙁 که همینجور که بحث میکردین زنگ در خورد. اره زیی بود. تو: وای برو از در پشتی برو دیگه😱 تهیونگ هم وسایلش رو جمع کرد و رفت حیاط پشتی که تو در رو باز میکنی. زیی: وای دختر کجایی علف زیر پام سبز شد.🤨 تو: راستش خواب بودم.🤧 زیی: وای چرا اینجا بوی عطر مردونه میاد🤨. تو: مگه دیشب جشن نبودیم حتما لباسم بو میده راستی تو کجا بود؟🤨 زیی: راستش من باید برم امریکا بخاطر داستان دیشب مامانم گفته یه مدت پیشش بمونم.🤧 تو: یعنی چی من تنها اینجا چیکار کنم؟🤕 زیی: فکر کن خونه مجردی هست باشه من برم ساکم رو جمع کنم😉. تو: الان؟😳 زیی: پس کی؟😂 رفت و ساکش رو جمع کرد کلی همو ب*غ*ل کردین و بعد هم زیی رفت آمریکا. تو در و بستی که از شیشه در پشتی تهیونگ داشت در میزد. تو: هنوز نرفتی؟😕 تهیونگ: زیی رفت؟😨 تو:اره تو هم برو دیگه.🙁 تهیونگ: اخه کار اضطراری دارم😬. که منظورش رو فهمیدی رفت و کارش رو انجام داد و تا اون موقع تو سفره صبحونه رو اماده کردی😑. تهیونگ: وای چقدر مهربونی😍 تو: هوی مهمون ناخونده نمیخوایم.😐 تهیونگ هم چهرش رو کیوت کرد و تو دلت براش سوخت. و گفتی: باشه بابا بشین😒 و دوتایی نشستین و صبحونه خوردین.🤤(تهیونگ در حال صبحونه خوردن 👆)
همینجوری که داشتین صبحونه میخوردین گوشی هر دوتا تون به صدا در اومد🙊. گوشی تو: خانم ا/ت چون بازیگر ها آماده هستن شما میتونید الان با محل فیلم برداری بیاین محل فیلم برداری...... تهیونگ: اوووو ا/ت ممنون من برم کار واجبی دارم.😑 تو: باشه برو.😒 تهیونگ لباسش رو پوشید و داشت میرفت که گفتی: عه راستی ماشینت؟😑 تهیونگ: دیشب رفتن درست کردن من برم مرسی😁. تو: باشه🙂. وقتی تهیونگ رفت تو هم فورا رفتی ظرف ها رو شستی و لباست رو هم عوض کردی. کلید خونه رو برداشتی و در رو قفل کردی. خود اقای جکسون ماشین برات فرستاد و تو هم سوار شدی و تو رو رسوندن محل فیلم برداری.🥲
وارد صحنه فیلم برداری میشی👽. اقای جکسون رو میبینی.😄 سلام میکنی و باهام حرف میزنین💭. بعد اقای جکسون میگه: بیا این دیالوگت برو و تمرین کن😊. تو هم میری توی یه اتاق خلوت و تمرین میکنی🤞. همینجوری که تمرین میکنی چندتا از خدمتکار ها دارن با هم حرف میزنن که تو هم فال گوش میایستی تا ببینی چی میگن👂. وای دیدی چقدر خوش تیپ بود.😍 اقای کیم همیشه خوش تیپه😉. وای دلم همیشه میلرزه وقتی از نزدیک میبینمش.🥲 تو با خودت: هیچ کس مثل تهیونگ نمیشه.🤤 .... عه ا/ت داری چی میگی خودت رو جمع کن😒 برو دیالوگت رو حفظ کن.🤨 چون نقش اصلی داشتی متن دیالوگت هم زیاد تر از بقیه بود و بهت خبر میدن که امروز نقش مقابلت یه مرد هست👨🦰 همون اقای کیم🙆♀️. تو هم خیلی کنجکاو بودی🙁 بدونی این اقای کیم کیه که هی همه در موردش حرف میزنن😑. همینجوری که توی فکر بودی صدات میکنن😪 که باید بیای قسمت میکاپ و اماده فيلم برداری بشی تو هم متن دیالوگت رو برمیداری و میری سمت اتاق میکاپ.🤏( این دوتا خدمتکار ها😂👆)
وارد سالن میکاپ میشی و همه میکاپر ها آماده شدن و چند نفر دیگه هم داشتن میکاپ میکردن که اقای جکسون میگه زود باشین وقت نداریم پس سریع میری و لباست رو میپوشی و وارد صحنه میشی.🚶♀️ هنوز اقای کیم معروف نیومد که تو به اقای جکسون گفتی: ببخشید من هنوز نقش مقابلت رو ندیدم.😐 اقای جکسون: نگران نباش دارن میکاپ میکنن الان میان با هم اشنا میشین.😉 تو هم رفتی روی یه صندلی نشستی و منتظر نقش مقابلت بودی که اقای جکسون: اقای کیم بفرمایید.😀 ایشون هم نقش مقابلتون خانم ا/ت😀. تو بر میگردی و با تعجب نگاه میکنی.😳 تو: تهیونگ اینجا چیکار میکنی؟😳 تهیونگ: منم بازیگر هستم نا سلامتی.😏 اقای جکسون: چه خوب که همو میشناسین اینجوری ارتباطتون توی فیلم بهتر میشه.😆 تو: اقای جکسون من نمیتونم با تهیونگ کار کنم.😐 تهیونگ: چرا اخه؟🤨 اقای جکسون: نمیشه خانم ا/ت فیلم شما همه جا سر و صدا کرده نمیتونیم نقش رو تغییر بدیم.🤐 تو هم با عصبانیت به تهیونگ نگاه میکنی خب تهیونگ هم لبخند جوکری میزنه😏 (خنده تهیونگ👆)
اقای جکسون: خب همگی توجه کنین این قسمت مهم ترین قسمت فیلمه و ما هم مجبوریم اول از همه این قسمت فیلم رو بگیریم یکی از احساسی ترین سکانس های فیلم همه اماده یک دو سه اکشن...🙌 تهیونگ: مینو من نمیتونم بدون تو زندگی کنم چرا نمیفهمی؟ تو: کایسو من مجبورم اگه نرم تو میمیری. تهیونگ: من بدون تو میمیرم نه با رفتنت اگه بری من خودمو میکشم. و تهیونگ میاد نزدیکت و م*ی*ب*و*س*ت*ت و عاشقانه بهت نگاه میکنه. اقای جکسون: کات عالی بود اقای تهیونگ😀 انگار واقعا عاشق خانم ا/ت هستید.😁 تهیونگ: هستم🥲. همه تعجب کردن.😳 تهیونگ خطاب به تو: ا/ت همه کار هام نقشه بود اینکه لباسم کثیف شد نمیتونستم روی کاناپه بخوابم و اون روز که روی تخت منو دیدی و صبحونه خوردن و همه این ها نقشه بود وقتی تو رو توی جشن دیدم قلبم لرزید🥲. تو همینجوری داشتی به تهیونگ نگاه میکردی😶. تهیونگ: با من هستی؟ حاضری زندگیت رو به نامم کنی؟🙂 ادامه نتیجه😉( تیپ تهیونگ توی فیلم👆)
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
34 لایک
ات :صد تا سکته رو رد کردم و بعد گفتم اره
تامام 😎🔵
پایان فقط پایان من😎🤣
عالیو🦷🤝
تنکس بیبیو🙂
بوششششش
ماچچچچچ
خیلی خوب بود فرزندم😐👌🏻
میشه یه تک پارتی مثلث عشقی بسازی؟😅
چون خیلی خوب مینویسی
باشه عشقم🍑🥰🥲
Wow 😻🍓
Yes🤞🙌👽🤏
ععععرررررررر خعلییییییی خوب بود افرین دس دس حالا بی وسط 😂😂😂😂(ارمی جو گیر) فقط یچیزی، وقتی ادامه داستانو تو همچین موقعیتی باز میزاری یه تسبیح ام به ادم بده😂😂😂💔
ههههه باشه بیا بیگیر📿
عالی بود ادامه بده😇💜
قربونت عزیزم ولی این تک پارتی بود😁
هههههههههههههه😭😭😭😭
ولی قول میدم یه داستان بنویسم اگه تک پارتی ها رو همه دوست داشتن
من تک پارتی دوست ندارم ولی اینو خیلی دوست داشتم😇💜
قربونت بوس🥲😐📿