سلام از این پارت به بعد داستان یکم هیجانی و شاید یکن غمناک بشه ولی خب سعی می کنم به بهترین نحو بنویسمش و یه داستانی هست که خودم خیلی خیلی عاشقشم به اسم عشقی که از اول دیوانگی بود خیلی داستان خوبیه 🙂 تصمیم دارم یه تک پارتی از تهیونگ بزارم امیدوارم خوشتون بیاد ☺♥
رفتیم بالا... هنوز تو شوک بودم باورم نمیشد حتی بتونم یه روز ببینمش 😰 تو فکر بودم که ★ چه خبر ؟؟😂+سلامتی 😊🔪=تو فکری ؟😁😁😁 + بگزریم ... چی بخوریم ؟؟🙃 ★ نودل گرفتم بفرمایید 🙂 نودل هارو خوردیم و خوابیدیم ..... ساعت : سه نصفه شب : + عا ن... ع.... هههه.........نههههه.....★ سوفیا .......سوفیاااااا پاشو ........ سوفییییی= الوووووووو ......پلووووو+ هیی عههه واییی چی بود ..... نهههههههه دیگه رفتنننننن بر نمیگردنننننننن 😭😭😭= چی میگی داداش خواب دیدی خیر بوده 😐 ★ کابوس دیدی عزیزم 😐......★بیح بغلم 🙂کوثر پرید تو بغل پانیسا ★ عهههه مگه تو سوفیاییییی ؟؟؟😐 سوفیام پرید وسطمون + فعلا که من سوفیام 😐😊🔪 بعد از کلی شوخی خنده که تقریبا یه ساعتی شد پیش هم خوابیدیم ..... = سوفیاااااا پاشو ببین کیههه ؟؟؟؟ ★، الوووووووو 😐+ عایییی ولم کنین نصفه شبی بیدارم کردین ببینم کیههههه ؟= فک کنم جونگ کوکه ؟؟😕★ احتمالا + جانمممممممممممممممممم ..... پاشدم آب خوردم که صدام درست شه + الو ؟© سلام 😅 + سلام شما ؟©جونگ کوکم 😅 + اهه ببخشید خوبی ؟ 😅😅 © مرسی حالت چطوره درد که نداری ؟😅+ نه خوبم مرسی 😅...
©آمممم...... + میگم شمارمو از کجا پیدا کردی ؟😄© دیگه یه جوری پیدا کردمش 😅😁+باش 😅©کاری نداری ؟😄+نه مرسی 😅©+ خدافظ 🙂از زبان کوثر : یکی به گوشی سوفیا زنگ زده بود ولی اسم نداشت سوفیا رو که بیدار کردیم حدس زدم که جونگ کوک باشه وقتی جواب داد متمعن ( درست نوشتم ؟ ) شدم بعد از اینکه سوفیا قط کرد خودشو پرت کرد رو تخت و شروع کرد گریه کردن ★ واسه چی گریه می کنی ؟😐 + این اشک شوقه دیوونه 😥 =از کی تا حالا اشک شوق میباری 😁 + عهههه نزن تو ذوقم دیگههه 😞 راستی از کی تا حالا خاطرخواه پیدا کردی 😏خاطر خواه چیه کی رو میگی ؟😅+ آقای ....=عه نههه چی میگی 😨★تعریف کن ببینم دیشب چه خوابی دیده بودی که اونجوری شدی ؟+😭😭 یه خواب خیلی گنگی بود🤕+خبب ببینین تو خوابم یک نفری بود که با هم بودیم ولی یادم نیست چی صداش می کردم ولی تو خواب خیلی دوسش داشتم ولی یکی به سمتش تفنگ گرفته بود و میخواست شلیک کنه و منم تو خواب سعی می کردم جیغ بزنم ولی نمیشد می خواست شلیک کنه که شما بیدارم کردین ★ درکت می کنم ببخشید 🙂

=راستی الان صبحهاا😐 +عا آره ساعتو دیدم 😐★من گشنمههههه😥= منم گشنمهههه 😫 + تنبلای نوزاد من باید همیشه صبحانه درس کنم ؟؟😒★آره دیگه تو مامانمونی 😁پاشین پاشین خواب بسه 😐 صبحانه درست کردم و خوردیم و مثل همیشه یه جوری گذروندیم که ساعت شد ۴ پاشدم حاظر شم واسه قرار (پانیسا و کوثر هنوز نمیدونن قرار رو) ★ کجاااا ؟؟😐+مگه نمی دونین ؟؟😓 = چی رو ؟😕+امم خب دیروز اون اتاقه بود که شما اوندین کوک اونجا بهم گفت که امرو با هم قرار بزاریم 🙂 = واوووو😵★ واییییی بلاخرهههههه !!😁 + چی میگین شمااا ؟؟😐...+ من باید آماده باشم شیش میاد اینجا 😬 چی بپوشمممم 😭 .............. با کمک های پانیسا و کوثر یه چیزی پوشیدم ( عکس لباس 👆👆) دیگه حاظر شده بودم و کوک هم به گوشیم زنگ زده بود و گفت بیام پایین رفتم پایین ( از زبون سوفی ): تو ماشین : نشستم تو ماشین و راه افتاد حتی فک نمی کردم یه روز باهاش حرف بزنم 😲 + کجا داری میری 😅؟؟ © می فهمی 😄 رفتیم رفتیم ۱۵ دقیقه تو راه بودیم رسیدیم به یه خیابون قدیمی تاریک که یه رستوران خیلی خوشگل نبش کوچه بود پیاده شدیم تازه لباسشو دیدم خیلی جذاب شده بود ........

( عکس لباس ) رفتیم تو /فلش بک/:(علامت میسونگ[])«پشت تلفن» ©همچی آمادس ؟[] خیالت راحت باشه ©مرسی برات جبران می کنم []جبران چیه بلاخره رستوران مال منه من ادارش می کنم جبران لازم نیست 😊 ©ممنون خدافظ 🙂[] خدافظ 😊/پایان فلش بک/©کجا دوست داری بشینی ؟ 😃+آمم.... اونجا خوبه ؟؟😅 ( لب پنجره )©آره خوبه 😊 نشستیم ©آمممم .... چی میخوری ؟ 😃 +من😅😨.... هاتچاکلت میخورم همیشه 😅 ©آره هاتچاکلت خوبه ☺😃(عرشیا رو که یادتونه معشوقه قبلی سوفیا که بهش خیانت کرد این علامتشه €)© خیلی دوست دارم در موردت بدونم 🙂 ...
(هم زمان دو تا دستاشو میزاره روی میز و سرشو میزاره رو دستاش) +آممم....😃😅و بعد همه چیزو از خودش توضیح میده در باره ی علایقش .. زندگیش .. دوستاش .. درسش .. بلا بلا بلا 😁 و در آخر همینجوری هاتچاکلشونم میخوردن تقریبا یه ساعتی گذشته بود ( تو کافه هیشکی به جز خودشون نبود ) ©میگم بریم بیرون میخوام بهت یه چیزایی نشون بدم ☺+ باش 🙂 میرن بیرون تو کوچه خیلی تاریک بود ولی یه نور ریزی از رستوران میزد بیرون « سوفیا از تاریکی میترسه ».....ادامه داستان از زبان کوک : بلاخره رسیدیم به جایی که خاطرات بچگیم توش خلاصه میشد همون بستنی فروشی ©وایستا ببین این بستنی فروشی ...+رسیدیم به یه بستنی فروشی قدیمی خاک خورده +اینجا کجاست ؟؟😃به یه ساختمون دو طبقه اشراه کرد و گفت © اونجا خونمون بود بچه که بودم همیشه میومدم اینجا و میشستم سه چهار تا بستنی میخوردم یه خانم پیر هم به اسم مین جانگمین هم اونجا کار می کرد همه خانم قیفی صداش میکردن بستنیاش خیلی خوشمزه بودن 🙂{همه این چیزارو از خودم در آوردم باور نکنید 😐} € ازش فاصله بگیر ...
+ چقد این صدا واسم آشنا بود ...فک کنم میشناسمش €نشنیدی چی گفتمم ازش فاصله بگیرررر © تا اومدم برگردم دیدم یهو یکی که قیافش معلوم نبود میخواست خفش کنه تا اومدم برگردم ببینم اون کیه احساس کردم دارم خفه میشم آخرین چیزی که بخاطر آوردم همون مردی بود که قیافشو با یه ماسک سیاه مخفی کرده بود .... €به هوش اومدی ... ©ت...تو کی هستی .. چی از جونمون میخوای چرا مارو آوردی اینجا ؟؟؟؟؟🤕 € هه 😏 باید از خودش بپرسی .. بیارینش 😏 ( علامت زیر دستا ¿ ) ¿ بله قربان ..... از زبون سوفیا : بعد این همه مدت ...چرا برگشتی ؟! چرا نزاشتی زندگیمو بکنم ؟! میخوای دوباره بیفتم به اون روزایی که هر شب کابوس می دیدم 🙂💔 البته الانم دست کمی ازش ندارم 💔 © بهش کاری نداشته باش ولش کن 😖😭 € ف کردی کی هستی ؟!؟ +لطفا به اون صدمه نزن ..😭😭 ( با گریه ) ©هر چی بخوای بهت میدم بهش کاری نداشته باش 😖💔 € چرا بهش نمیگی ؟؟ + دیگه چیزی بین ما نیست همچی تموم شد تو بهم خیانت کردی €باور کن من هنوز دوست دارم اون مجبورم کرد اگه اون کارو نمی کردم تو رو می کشت 😔 +همش دروغه خودم با چشمای خودم دیدم داشتی چیکار می کردی 😥....
( علامت پلیس § ) بی بو بی بو « آژیر پلیس » € چی نه تو چیکار کردی 😡 فرار کنیدددددد 😠 ¿ عقب نشینیییییییی ... €بعدا به حسابتون می رسم 👿§ دستاتون رو بیارین بالا و گرنه شلیک می کنیم € خودم می کشمت 👿 ( به طرف کوک )§ حالتون خوبه خانم ؟؟ + میشه لطفا دستامون رو باز کنید ؟ § بله حتما .... از اون مکان اومدن بیرون پلیسا هم رفتن عرشیا و دار و دستش هم برای یک سال زندانی شدن ... © اون کی بود ؟؟ + من قبلا دوست داشتم ولی با چشمای خودم دیدم بهم خیانت کرد 😔 واقعا متاسفم تو دردسر انداختمت ببخشید 😖 ...© لازم نیست عضرخواهی کنی تقصیر من بود اوردمت اینجا 🙂 ...... + میزنه زیر گریه + ببخشید خودتو بخاطر من تو خطر انداختی 😭 ( از زبون سوفی ) : نمی دونم چرا این سوالارو ازم میپرسید یهو اومد جلو و ب**غ**ل**م کرد .... نمی دونم چرا حساس میکردم یه حسی بهم داره ولی نمیدونم چه حسی شاید شاید 😲 نه امکان نداره از بین این همه دختر امکان نداره سیخ وایستاده بودم نمی دونستم باید چیکار کنم فقط خشکم زده بود بعد چند ثانیه از بغلم در اومد © میخوام یه چیزی بهت بدم 🙃 از تو جیب کتش یه جعبه کوچیک تزئین شده در آورد ©...
اینو به عنوان کادوی تولدت گرفتم میدونم تولدت امروز نیست ولی امیدوارم خوشت بیاد 🙂
بل بل این پارت تمام رفت 😁✌ راستش گفتم که میخوام یه تک پارتی از تهیونگ بزارم ولی خب میخوام نظر سنجی کنم ببینم ژانرش چی باشه تو نظر سنجی که ساختم بهم بگین پلیز و اینکه امید وارم خوشتون اومده باشه 😊✌✌✌✌✌✌✌✌
#لعنت_بر_اسلاید_اضافه 😐✌
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اومد پارت بعدا
عالی بود 😘😘
مرس 🙂[]🌻