
لطفا نظر بدید:) این پارت کم بود چون دیگه سال تحصیلیشون داره تموم میشه. پارت بعد رو زود میدم .حمایت کنید^^
(سال ششم، هاگوارتز) رجینا : این هفته حمله ها بیشتر بوده. ریموس: آره تعداد طرفدارای لرد سیاه خیلی زیاد شده. رجینا: حالا اسم خودشونو گذاشتن مرگخوار. یکی از بچه ها به رجینا و ریموس تنه میزنه و کتاب هاشون میوفته. رجینا با لحن مسخره ای: خواهش میکنم. فرد ناشناس برمیگرده. یه نگاهی از سر تا پای اونا میندازه و لبخند کجی میزنه و میره. رجینا با حرص: این چش بود؟؟؟ ریموس: بیخیالش. رجینا زیر لب بی ادبی نثارش میکنه.
(هاگوارتز، دریاچه) رجینا: واقعا که خیلی بی جنبه ای. سیریوس: من بی جنبه نیستم فقط شوخی خودتو به خودت پس دادم. رجینا : که این طوریه؟ سیریوس سر تکون میده. جیمز : نکنه توقع داشتی شوخیت بی جواب بمونه؟ رجینا: چیز عجیبی نیست که ببینم تو هم پشت اون در اومدی. حالا که بحث تلافیه...باشه. جیمز میخواست بپرسه چه نقشه ای تو سرته که موجی از آب روشون فرود میاد. سیریوس: این...رجینا این چه کوفتی بود. رجینا با خونسردی : تلافی دیگه. همون پسری که اون روز صبح به رجینا و ریموس تنه زد از کنارشون رد میشه و اشغالش رو کنار اونا میندازه. سیریوس: هعی. رجینا آشغالو بر میداره و رو به روش وایمیسته : مشکلت چیه؟؟پسره با خنده سر تکون میده. دو تا از دوستاش که پشت سرشن میخندن. سیریوس و جیمز میرن پیش رجینا. رجینا با تندی آشغال رو میزاره تودست پسره : فکر کنم یادت رفته بود آشغالتو باید کجا بندازی. پسر: نه . و اشغال رو دوباره پرت میکنه سمتشون: جای اشغال پیش اشغلاست و با دوستاش خنده کنان از اونجا دور میشن. رجینا بر میگرده به بقیه نگاه میکنه. جیمز : شیطونه میگه برم حالشو جا بیارم. ریموس: شیطونه داره حرف اضافه میزنه. سیریوس: چی میشد اینجا تلافی نکنی؟ رجینا با حالت دوستانه: تو دیگه ساکت شو و با جادو خشکشون میکنه.
(جشن کریسمس، خانه خاندان بلک ، عروسی بلاتریکس) آندرومیدا : خوش اومدی، رجینا. رجینا: واقعا دو به شک بودم خواهرت با دیدن من کارو خلاص نکنه. و با هم میخندن. بعد از یه ساعت از مهمونی بالاخره سیریوس تونست از دست مادرش فرار کنه. رجینا: رسوم خانوادتون...آندرومیدا و سیریوس: خسته کنندست. رجینا میخنده : وقتی سیریوس راهی برای فرار ازش نداره حتما همینه. سیریوس نقشه رو به آندرومیدا نشون میده. بلاتریکس که هیچ کس نفهمید از کجا اومد میگه: تمام افتخارت یه نقشست سیریوس؟ با اینکه داداشت ریگولوس هستش اما...نقشه رو میگیره. سیریوس: این نقشه بهترین چیزیه که میتونه باشه. بلاتریکس خنده ای میکنه: این دامبلدوره که داره تو اتاقش راه میره؟ سیریوس نفسی از سر خستگی میکشه: آره، آره، پسش بده. مامان سیریوس : سیریوس بیا اینجا تو رو با دختر خانم ماریا اشنا کنم. سیریوس: خدای من...لطفا یکی منو بکشه...خواهش میکنم. سیریوس لیوان شربتش رو به رجینا میده تا براش نگه داره. رجینا دست سیریوس رو میگیره : فقط میخوام از این وضعیت خلاص بشی....امم...ببخشید. سیریوس: برای چی؟ رجینا : برای این. و لیوان شربت رو روی سیریوس میریزه.
( بالکن خاندان بلک) رجینا و سیریوس در سکوت نشستن. ریگولوس وارد میشه و با خنده میگه : رجینا بهتره قبل از اینکه مهمونی تموم بشه از اینجا بری. جونت در خطره. سیریوس و رجینا به هم نگاه میکنن و میزنن زیر خنده. رجینا : متاسفم. ریگولوس: متاسف؟ برای چی متاسفی اون الان داره رو ابرا پرواز میکنه. هرسه نفر میخندن.
(سالن عمومی گریفیندور) رجینا: یعنی چی که گرفتش؟ جیمز: هیچی اون فیلچ خرفت اومد و نقشه رو گرفت. رجینا: جیمز هر دومون میدونیم که ماجرا بیشتر از ایناست. جیمز: آره همش زیر سر اون پسرست. درست مثل اسنیپ میمونه . البته بعید نیست دستشون تو یه کاسه باشه. رجینا چیزی نمیگه. سیریوس: اون همه تلاش در دو ثانیه تموم شد. ریموس با ترس: نقشه که مشخص نبود؟ جیمز: نه...
(هاگوارتز، پایان سال تحصیلی، سالن عمومی گریفیندور) رجینا: ریموس، جیمز، چه بلایی سرتون اومده؟ لی لی: سوروس برای دیدن من اومده بود به کافه...اونا هم سعی کردن بترسوننش. رجینا مشغول درست کردن معجونه. یه سری از سر پشیمونی و یه سری از سر نگرانی سکوت کردن. هیچکس هیچی نمیگه. بزنید بعدی آنچه خواهید خواند:)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدی پلیزززز
چشم:)